۱۳۹۶ فروردین ۹, چهارشنبه

حیدر مهرگان و «حماسه» گلسرخی (۴۱)

 
ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور
 
  گلسرخی 
جواب داده بود:
او خودش را نثار خلق کرده، 
فضیلت نایاب او در آشتی ناپذیری است.
 
خسرو گلسرخی برای اثبات فدایی خلق بودن اجامر فئودالی، دلیل می آورد.
دلیل خسرو گلسرخی اما شنیدنی است:
 
۱
 
او خودش را نثار خلق کرده، 
فضیلت نایاب او در آشتی ناپذیری است.
 
فضیلت 
یعنی داشتن مقام متعالی در علم و معرفت
 
 
فدائیان خلق که منابع الهام شان جلال آل احمد (فئودالیست، فاشیست و فوندامنتالیست) و احمد شاملو (فاشیست جد اند جد) و غلامحسین ساعدی دیوانه اند و عاجز از تمیز «هر» از «بر» اند و رهبرشان مش فرخ سیستم نگهدار، خیال می کند که جدول مندلیف، جدول فیزیکی است، از دید خسرو گلسرخی، حاوی و حامل «فضیلت نایاب» اند.
 
این فرم فرمولبندی احتمالا کار خود حیدر بوده است.
 
ما فکر نمی کنیم که خسرو گلسرخی بتواند از این مفاهیم بهره برگیرد.
مشخصه اصلی اجامر فدایی و مجاهد و لیملام و دیمدام، خریت و خردستیزی آنها ست.
 
به همین دلیل امثال خسرو گلسرخی را طبقه حاکمه، محاکمه علنی می کند.
 
طبقه حاکمه برخاسته از انقلاب سفید، خر نبوده است.
هدفش ریختن آبروی مرتجعین فئودالی «سرخ»  به دست خودشان بوده است.
 
خسرو همه زورش را هم که در محکمه می زند، از حد گریز زدن به صحرای کربلا، فراتر نمی رود.
جالبتر اما دلیل بعدی خسرو گلسرخی است:
 
 ۲
او خودش را نثار خلق کرده، 
فضیلت نایاب او در آشتی ناپذیری است.
 
 
در قاموس خسرو گلسرخی، هر کس آشتی ناپذیر باشد، حاوی و حامل «فضیلت نایاب» است.
 
خسرو حتی از خود نمی پرسد که «آشتی ناپذیری» با چی و یا با کی؟
 
آشتی ناپذیری (آنتاگونیسم) ـ فی نفسه ـ بیانگر سمتگیری مثبت و روشنی نیست.
 
چون آشتی ناپذیری یک رابطه سه عضوی است:
حسن با حسین از نقطه نظر ایکس آشتی ناپذیر است.
رعیت با ارباب فئودال، بلحاظ منافع طبقاتی، آشتی ناپذیر است.
 
انتاگونیسم انتزاعی معنی ندارد.
 
ضمنا هر انتاگونیسم هم حتما نباید فضیلتی باشد.
اجامر فاشیسم و فوندامنتالیسم هم آشتی ناپذیر بوده اند و هستند و تا آخرین گلوله جنگیده اند و می جنگند.
 
خسرو از چیز های انتزاعی معاییر (معیار های) ارزشی و اخلاقی استخراج می کند.
 
این ـ بی اعتنا به اینکه آگاهانه باشد و یا ناآگاهانه ـ فرمی از خود فریبی و عوامفریبی است.  
آشتی ناپذیری کمترین ربطی به احراز درجه عالی علم و معرفت (فضیلت) ندارد.
 
۳
چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازانی را 
که توی آفتاب لم داده اند و کتاب می خوانند و فلسفه می بافند 
و منتظرند تا باصطلاح شرایط پخته شود
 و انقلاب با پای خود به سوی آن ها بیاید، 
رسوا کرده است.
 
 
در این جفنگ خسرو گلسرخی، آنتی کمونیسم سرخپوش، راست راست راه می رود، مشت بر در و دیوار می کوبد، عربده می کشد و زباله های آوانتوریستی بی محتوا را بالا می آورد.
برای اثبات صحت استنباط خود بهتر است که این جفنگ خسرو تجزیه و تحلیل شود:
 
۴
چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازان را 
رسوا کرده است.
 
خسرو گلسرخی پس از چپاندن هندوانه های خیالی، توخالی، انتزاعی و واهی زیر بغل چریک فئودالی، حمله بر یگانه گردان توده را آغاز می کند.
اعضای خردگراترین و خردمندترین حزب کشور در نهایت بی شرمی به عنوان مشتی فرصت طلب قلمداد می شوند و کثیف ترین جرثومه های فئودالی به عنوان مظاهر فضیلت ناب جا زده می شوند.
همان کثافت هایی که کودتای خونین امپریالیستی ـ ارتجاعی را حمایت همه جانبه  کرده اند.
 
این حملات اجامر ارتجاع سرخ بر حزب مظلوم و ستمدیده ی توده اما به چه معنی است؟ 

۵
چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازان را 
رسوا کرده است.
 
 
این قبل از همه، حاکی از خالی بودن کله اندیشه و در نتیجه آن، خالی بودن چنته از سخن است:
حمله بر حزب توده برای این اجامر، فرمی از استتار فقر فکری افراطی خویش است.
حمله بر حزب توده، وسیله ای برای استتار خریت و توخالیت خویش است.
 
این طریق و ترفند استتار همچنان و هنوز به خدمت گرفته می شود. 
حریف حرف زدن بلد نیست، ولی برای پنهان کردن این فقر فکری خویش، سلسله جفنگیاتی راجع به توده ئیسم سرهم بندی می کند.
 
هر کسی که ذره ای مغز اندیشنده در کاسه سر دارد، بی اختیار از خود می پرسد:
«حالا که دیگر حزب توده وجود ندارد تا مرزبندی با توده ئیسم ضرورت کسب کند؟
پس این تشبثات، تلاش ها و تقلاهای تهوع آور برای چیست؟»
 
۶
چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازان را 
رسوا کرده است.
 
 
اجامر فئودالی تحت عناوین مختلف با حمله بر حزب توده، دست به کور کردن ذهن مخاطب می زنند.
بدین طریق و با این ترفند، ویراژ می دهند، گرد و غبار چشم ذهن کور کن راه می اندازند و سؤالات طبیعی و عادی مخاطبین را بی پاسخ می گذارند و ماهیت طبقاتی خود را استتار می بخشند.
دیگر کسی فرصت نمی کند تا از این اجامر بپرسد که پس از مرگ شاه، چه گلی بر سر ملت خواهید زد؟
 
۷
چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازان را
رسوا کرده است.
 
 
این ضمنا بدان معنی است که حمله بر گردان توده، بدین طریق همه جانبه می گردد:
اکنون پس از پیروزی انقلاب بورژوایی سفید، حزب تا حد هیچ و پوچ تضعیف گشته توده، از همه سو، از شمال و جنوب و شرق و غرب، آسمان و زمین بمباران و لجن باران ایده ئولوژیکی می شود:
هم طبقه حاکمه بورژوایی ـ امپریالیستی جدید، حزب توده را بطرز همه جانبه بلحاظ مادی و فکری و اخلاقی و نظری تخریب می کند و هم ارتجاع سرخ زیر بیرق های متنوع مزین به داس و چکش و کلبتین و تانک و توپ و تفنگ و قلم و نقاله.
 
یعنی در تحلیل نهایی همه آب ها به آسیاب طبقه حاکمه انگل و استثمارگر ریخته می شوند. 

۸
 
چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازان را 
رسوا کرده است.
 
 
خسرو گلسرخی ضمن حمله بر اعضای حزب توده، تحزب را زیر علامت سؤال قرار می دهد.
خنده داری قضیه که نشانه خریت خسرو گلسرخی است، اینجا ست که خسرو گلسرخی، اندیشه های انقلابی ـ رادیکال همان ولادیمیر لنین را مورد حمله قرار می دهد.
همان ولادیمیر لنینی که اگر در عیران بود، سطلی از عیران ناب نایاب سر کشیده بود و خر شده بود، «تفنگ در دست می گرفت» و به نفع فئودالیسم سرنگون شده می جنگید.
 
از خسرو گلسرخی چه پنهان که یکی از افکار درخشان ولادیمیر لنین به ضرورت بی چون و چرای تشکیل حزب طبقه کارگر مربوط می شود و یکی از آثار نظری لنین  تحت عنوان «چه باید کرد؟» به احتمال قوی اختصاص به این موضوع دارد.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر