۱۳۹۶ فروردین ۶, یکشنبه

حیدر مهرگان و «حماسه» گلسرخی (۳۸)

جلال آل عبا، ساعدی، مش فرج سرکوهی و
 اجامر فدایی فئودالی (گروه صمد بهرنگی)
در تبریز
 
ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور
  گلسرخی 
جواب داده بود:
این اتهام بزرگی است.
چه کسی می تواند منکر این واقعیت باشد که 

چریک، انقلابی ترین عنصر تمام تاریخ جامعه ما ست.
جان و خون او گواه صداقت او ست.
او خودش را نثار خلق کرده، فضیلت نایاب او در آشتی ناپذیری است.
او همه فرصت طلبان و حزب سازانی را که توی آفتاب لم داده اند 

و کتاب می خوانند و فلسفه می بافند و منتظرند تا باصطلاح شرایط پخته شود
 و انقلاب با پای خود به سوی آن ها بیاید، رسوا کرده است.





 این جواب خسرو گلسرخی به تحلیل حیدر است.
در این جواب، از بی سوادی تئوریکی خسرو گلسرخی پرده برمی افتد.

بهتر است که این جفنگیات او نخست تجزیه و بعد تحلیل شوند:

۱
این اتهام بزرگی است.

 

 حیدر به اندازه بضاعت نظری اش، جریان چریکی را تحلیل کرده است:
از دید حیدر چریکیسم و آوانتوریسم راست و چپ (ایدئالیسم انقلابی کذایی) نماینده ی منافع بورژوازی و خرده بورژوازی است.

خسرو گلسرخی به عوض استدلال تجربی و منطقی ـ نظری و رد و یا تصحیح تحلیل حیدر، هارت و پورت عصبی تحویل او می دهد:
تحلیل حیدر را اتهام بزرگ تلقی می کند.

این اما به چه معنی است؟

در کله آدم چه باید بگذرد که تحلیل حریفی را اتهامی احساس و استنباط (ادراک) کند؟  
 
۱
این اتهام بزرگی است.

 

 خسرو گلسرخی بسان دیگر اجامر فدایی در حیدر و در توده ای ها به طور کلی دشمن طبقاتی آشتی ناپذیر خود را می بینند.

این خصومت با حزب توده را این جماعت با شیر مادر از آن خود می کنند.
این خصومت با حزب توده را این اجامر مادام العمر حمل و نقل می کنند و با کفن و دفن خویش از اندام بدر می کنند تا به عنوان میراث تباری ـ طبقاتی، بازماندگان شان به نوبه خود از آن خود کنند و تداوم بخشند.
 
 خسرو گلسرخی عاجز از تمیز تئوری (چه تئوری علمی و انقلاب و چه تئوری خرافی و ارتجاعی) از تهمت است.

شنیدنی تر اما دلایل گلسرخی مبنی بر تهمت زدن حیدر به اجامر فدایی است:
 
۲
این اتهام بزرگی است.
چه کسی می تواند منکر این واقعیت باشد که 

چریک، انقلابی ترین عنصر تمام تاریخ جامعه ما ست.
 

 تعیین درست و یا نادرست پایگاه طبقاتی اجامر فدایی از دید گلسرخی اتهام بزرگی است.
حتما گلسرخی در ذهن پریشان خود در به در می گردد تا بلکه نقطه ضعفی در تحلیل حیدر بیابد و چون چیز به درد بخوری نمی یابد، هارت و پورت تحویلش می دهد:
 اجامر فدایی از دید گلسرخی، انقلابی ترین عناصر تاریخ جامعه ایران اند.
در رأس این انقلابیون، جلال آل احمد و احمد شاملو و ساعدی دیوانه قرار دارند.

خوش به حال غافلان که حرف دهن خود را حتی نمی فهمند و درست به همین دلیل، تحلیل حیدر را تهمت احساس و استنباط می کنند.

سؤال ولی این است که انقلاب و انقلابی چه تعریفی دارد؟

 بر اساس چه معیار عینی می توان به تمیز انقلاب از ارتجاع و انقلابی از مرتجع نایل آمد؟
 
۳
جان و خون او گواه صداقت او ست.


 

دلیل انقلابی ترین عنصر تمام تاریخ ایران بودن اجامر فدایی، صداقت آنها ست.

سؤال ناقابل از خسرو غافل این است که صداقت به چه معنی است؟
 
۴

 صداقت در قاموس خسرو گلسرخی و احتمالا هر ننه قمر بی شعوری در طویله  عه «هورا» و عا «شورا» اهدای خون و جان خویش است.

همین صداقت خسروانی ضمنا دلیل بی چون و چرا بر انقلابی بودن اجامر فدایی است.

این استدلال دومینویی بدان معنی است که هر کس طرفدار نیهلیسم باشد و از جان و خون خود بگذرد، مظهر بی چون و چرای صداقت است و به همین دلیل از سر تا پا انقلابی است.
 
۵

خسرو گلسرخی روشنفکر طویله عه هورا ست.

روشنفکر حداقل باید رمان های مثلا ژوزف کنراد را خوانده باشد که جزو کتب درسی دانشکده ادبیات تهران بوده اند.

در یکی از این رمان ها که ضمنا به صورت فیلم هم درآمده و نقش اصلی را رابین ویلیامز بازی کرده، آنارشیست ها را نشان می دهد که با بمب حاضر به یراق در جیب مبارک میان توده مردم حرکت می کند و تیک تاک بمب هر دم منفجر شونده، رنگ از رخسار حریف پرانده است.

خیل عظیمی از بچه فئودال ها و بچه بورژواها، داوطلب جنگ در جنگ امپریالیستی دوم بوده اند و تا آخرین گلوله بر ضد بشریت جنگیده اند و به قول خسرو گلسرخی از جان و خون گذشته اند.

پس بنا بر منطق تق و لق خسرو گلسرخی، کثافات آنارشیست و مدفوعات فاشیست هم مظهر صداقت بوده اند و هم از سر تا پا انقلابی بوده اند. 
 
۶
چه کسی می تواند منکر این واقعیت باشد که 
چریک، انقلابی ترین عنصر تمام تاریخ جامعه ما ست.
جان و خون او گواه صداقت او ست.


 

 احتمالا خسرو گلسرخی با همین معیار در دادگاه از مولا امام حسین هارت و پورت کرده است.
چون به زعم او «جان و خون» مولا امام حسین «گواه صداقت او و انقلابیت او ست.»

طنز قضیه اما این است که مولا امام حسین از یزید و اجامرش اکیدا خواسته بود که بگذارند برگردد و غسل توبه ریزد و دیگر خطا نکند.

آخوندی که از ماجرا خبر داشت، از این قضیه پرده برداشت.
 
۷
چه کسی می تواند منکر این واقعیت باشد که 
چریک، انقلابی ترین عنصر تمام تاریخ جامعه ما ست.
جان و خون او گواه صداقت او ست.


 

 حالا که دیگر خسرو گلسرخی نیست تا ببیند که در جهان فوندامنتالیسم زده چه چریک های لبریز از صداقت و انقلابیت ظهور کرده اند که از هر چه دم دست می یابند، جنگ افزار می سازند و بی پروا خون هر ننه قمر بی گناهی را می ریزند و جان خود و هر نفسکشی را فدای جنون فوندامنتالیستی خویش می کنند.

خسرو گلسرخی که نیست ولی اجامر امپریالیستی ـ حتی علنا در تله ویزیون های امپریالیستی ـ به احترام این عنقلابیون اسلامی، کلاه از سر برمی دارند.

جای خسرو گلسرخی خالی است تا ببیند که سران و توله های سران فدایی و مجاهد و حزب الله و لیملام و دیمدام چه دسته گل هایی در متروپول های امپریالیستی به آب جولیان و مولیان می دهند و چه آب هایی در دهن عیاشان جهان به راه می اندازند.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر