۱۳۹۶ فروردین ۴, جمعه

آشنایی با اشعار و افکار رودکی (۴)


  
رودکی 
 
( ۲۴۴ -  ۳۲۹)
ویرایش و تحلیل از  
مسعود بهبودی
 
قصاید و قطعات
(شمارهٔ ۴)

دلا، تا کی همی جویی منی را
چه داری دوست 
هرزه دشمنی را؟
چرا جویی وفا از بی وفایی
چه کوبی
ـ  بیهده ـ
سرد آهنی را؟

بناگوش 
یعنی نرمه گوش
برزن
 یعنی

۱
تابه ای که از گل سازند و نان بر روی آن گذارند 

۲
محل
 کوچه
قسمتی از شهر و شعبه 

ایا سوسن بناگوشی 
 که
 داری
به رشک خویشتن هر سوسنی را،

یکی ز این برزن ناراه برشو
که بر آتش نشانی برزنی را

دل من، ارزنی، عشق تو، کوهی
چه سایی 
ـ زیر کوهی ـ
ارزنی را؟

ببخشا، ای پسر، بر من ببخشا
مکش در عشق 
ـ خیره ـ
چون منی را

بیا، اینک نگه کن رودکی را
اگر 
ـ بی جان روان (مرده ی رونده) ـ
خواهی تنی را

پایان

این شعر رودکی، شعر اروتیکی (بوالهوسانه، عاشقانه) به میراث مانده از ۱۰۰۰ سال قبل است.
شاید منشاء واژه عروس هم همین واژه یونانی اروس (هوس، عشق) باشد.
 
از این شعر می توان متوجه درجا زدن جامعه از خیلی جهات گشت:
در این شعر، هموسکسوئالیته (همجنس بازی) نمایندگی می شود.

در این شعر، دیالک تیک اروس (هوس) نه به شکل دیالک تیک شاعر و زن، بلکه به شکل دیالک تیک شاعر و شاهد (پسر) بسط و تعمیم می یابد.
در بابی از آثار سعدی و در رابطه مولانا با شمس هم به این هموسکسوئالیته برمی خوریم.

۱
دلا، تا کی همی جویی منی را
چه داری دوست 
هرزه دشمنی را؟

معنی تحت اللفظی:
چرا دل به اگوئیسم (خودپرستی، خودخواهی) بسته ای؟
به چه دلیل دوستدار دشمن هرزه ای گشته ای؟

رودکی در این بیت شعر، واژه ی «منی» را به معنی منگرایی (اگوئیسم) به خدمت می گیرد: 

۲


دلا، تا کی همی جویی منی را
چه داری دوست 
هرزه دشمنی را؟

رودکی مخاطب خود را نهی از منکر می کند.
یعنی از منگرایی منع می کند.
ضمنا برای اثبات صحت اندرز خود ادعا می کند که منگرایی، دشمن هرزه هر کسی است.
در اتیک (اخلاق) ماقبل بورژوایی، منگرایی و در واقع، منیت و هویت و شخصیت اعضای جامعه تحقیر می شوند و جزو صفات قبیحه محسوب می شوند.

در ایده ئولوژی جوامع برده داری و فئودالی، بنده و رعیت ایدئال، آن است که آن باشد که باب میل ارباب است.
فرق هم نمی کند که ارباب زمینی باشد، خداوند بنده و کنیز و غلام و رهی و رعیت باشد و یا بنده خداوند متعال باشد که تصویر آسمانی ـ انتزاعی اربابان زمینی ـ مشخص است.

۳ 
دلا، تا کی همی جویی منی را
چه داری دوست 
هرزه دشمنی را؟
یکی از خدمات جنبش های هومانیستی (انسانگرایی) و روشنگری، پایین کشیدن خداوند متعال واهی از اریکه فرمانفرمایی و عملا بی اعتبار سازی هر اوتوریته بنده دار و فئودال و روحانی در زمین و قرار دادن انسان در کانون هستی بوده است.

با جنبش های هومانیستی و روشنگری اعتبار و ارج و ارزش و مقام بر باد رفته و از یاد رفته انسان در جامعه طبقاتی به او برگردانده می شود.
انسان به هویت و منیت خود واقف می شود.
ترک بندگی و وابستگی به ارباب زمینی و آسمانی می کند.

۴
 دلا، تا کی همی جویی منی را
چه داری دوست 
هرزه دشمنی را؟
ضربه دیگر بر اتیک بنده داری و فئودالی توسط  فلسفه کلاسیک بورژوایی وارد می آید.
بدین طریق، اتیک (اخلاق) نظامات بنده داری و فئودالی زیر ضربه ویرانگر قرار می گیرد و رفته رفته با اتیک ضد مذهبی، ضد فئودالی و ضد روحانی عصر جدید (مدرنیته) جایگزین می شود.

جای خدا را خرد می گیرد.

از این به بعد، حتی خود خدا و نهادهای مذهبی و اوتوریته های روحانی برای کسب اعتبار باید از محکمه خرد سربلند بیرون آیند.
در غیر این صورت، ول معطل اند.

بورژوازی ضد فئودالی و ضد مذهبی آغازین، موازین مذهبی و اخلاقی نظامات بنده داری و فئودالی را بی رحمانه درهم می کوبد و میدان را برای ایندیویدوئالیسم (فردگرایی) باز می کند.

بدین طریق، فاتحه بلندی بر دوئالیسم ارباب و بنده، ارباب و رعیت، کدبانو و کنیز و غیره خوانده می شود.

جامعه اکنون به معنی اجتماعی متشکل از افراد انسانی برابرحقوق تلقی می شود.

در قاموس بورژوازی همه صاحب کالا هستند و مجاز به مبادله کالای خود با کالاهای دیگران اند. 
اگر کسی بی همه چیز باشد، بازهم کالای موسوم به نیروی کار خود را دارد.
بنابرین همه برابر اند.

با اثبات برابری بورژوایی، فاتحه ای بر وابستگی (بردگی، بندگی) خوانده می شود.

زادگاه آزادی بورژوایی همینجا ست.

برابری عملا به معنی نفی وابستگی و بردگی است.

تشکیل جامعه برابران، عملا به معنی تخریب جامعه برده درای و فئودالی و در تحلیل نهایی گورستان ایده ئولوژی برده داری وفئودالی (مذهب و کنیسه و کلیسا و مسجد و منبر و آخوند و محراب) است.

ادامه دارد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر