۱۳۹۵ اسفند ۲۲, یکشنبه

حیدر مهرگان و «حماسه» گلسرخی (۲۳)

 
ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور
 
و در یکی از همین بحث ها بود که 
با توده ای جوان
- یا بقول خسرو «توده ای نسل جوان جدید» ـ
آشنا شد.
 این آشنایی توفان شدیدی در پی داشت. 
اولین برخوردها دوئل عقیده و کلام بود. 
خسرو گفته بود:
«کاری که امروز چریک ها می کنند
 ادامه خلاق لنینیسم است. 
اگر لنین امروز در جامعه ما بود، تفنگ به دست می گرفت.»

اکنون، دوئل عقیده و کلام کذایی شروع می شود و گلسرخی اولین تیر سرشته به زهرش را به سوی حیدر به مثابه توده ای نسل جوان جدید، پرتاب می کند.
 
گلسرخی از سر تا پا آخوند است.
با این تفاوت فرمال و صوری که آخوند سرخی است و نه سیاهی.
گلسرخی هم عبا و عمامه دارد.
عبا و عمامه اش اما نه عبای سیاه و عمامه سفید، بلکه عبا و عمامه ی سرخ است.
 
امیر پروزیز پویان بر خلاف گلسرخی، نخست عبای سیاه و عمامه سفید داشت.
بعد به رنگرزی برده بود و به رنگ سرخ در آورده بود.
سرخ سرخ.
به قول برتولت برشت، سرختر از خون.
 
در آثار نظری اجامر فدایی فئودالی چه بسا تکیه کلام های طلاب حوزه های «علمیه» به چشم می خورد.
مثلا تکیه کلام «هر آینه».
 
۱
خسرو گفته بود:
«کاری که امروز چریک ها می کنند
 ادامه خلاق لنینیسم است. 
اگر لنین امروز در جامعه ما بود، تفنگ به دست می گرفت.»
 
این اولین تیر گلسرخی است.
در این تیر گلسرخی حتی ذره ای شعور و خرد و اندیشه نیست.
این تیر او به سوی حیدر، ادعایی توخالی و دلبخواهی است.
ادعای سوبژکتیوی بیش نیست.
 
ولی بهتر است که این ادعای گلسرخی مورد تأمل قرار گیرد:
 
۲
خسرو گفته بود:
«کاری که امروز چریک ها می کنند
 ادامه خلاق لنینیسم است. 
 
گلسرخی نمی گوید:
کار فدائیان فئودالی ادامه ی لنینیسم است، بلکه می گوید، ادامه خلاق لنینیسم است.
 
تفاوت این دو مفهوم از چه قرار است؟
 
۳
خسرو گفته بود:
«کاری که امروز چریک ها می کنند
 ادامه خلاق لنینیسم است. 
 
اگر او می گفت، کار فدائیان فئودالی ادامه ی لنینیسم است، بدان معنی بود که چریک های فدایی فئودالی هپیلی هپو که رهبرشان جدول مندلیف را جدول فیزیکی تصور می کرد، لنینیسم را توسعه می دهند و تکامل می بخشند.
گلسرخی اما می گوید که چریک های فدایی فئودالی، به توسعه خلاقانه ی لنینسم کمر بسته اند.
 
این ادعا اما به چه معنی است؟
 
۴
خسرو گفته بود:
«کاری که امروز چریک ها می کنند
 ادامه خلاق لنینیسم است. 
 
آنچه حیدر غوطه ور در آتش شور و شعر و شعله ملتفت نیست، این است که گلسرخی، حتی نامی از مارکسیسم نمی برد.
لنینیسم بدون مارکسیسم اما شبیه کسی است که پا ندارد.
لنینسم بدون مارکسیسم اصلا معنی ندارد.
 
درست به همین دلیل، طبقه حاکمه امپریالیستی در تلاش قطع رابطه میان مارکس و انگلس و لنین و مارکسیسم و لنیینسم است.

آنچه گلسرخی هارت و پورت می کند، یکی از گشتاور های ایده ئولوژیکی امپریالیسم است.
این توطئه تئوریکی امروزه تحت عنوان خوانش های متنوع از مارکسیسم رواج دارد.
هر ننه قمری علامه ای است و خیال بافی های خود را خوانشی از مارکسیسم جا می زند.
امروزه دیگر کسی به لنینیسم تره حتی خرد نمی کند.
لنینیسم دیگر مد نیست.
 
۵
خسرو گفته بود:
«کاری که امروز چریک ها می کنند
 ادامه خلاق لنینیسم است.
 
می توان وضو گرفت و به قبر قمر بنی هاشم قسم خورد که نه گلسرخی کمترین خبری از لنینیسم دارد و نه حیدر.
این ادعای گلسرخی، هارت و پورتی بیش نیست.
پیش شرط توسعه دادن به  لنینیسم و به هر چیز دیگر، شناخت پیشاپیش آن است.
 
ما بخشی از زباله های فکری جزنی و پویان و سرکوهی و  دهقانی و این و آن را تحلیل و منتشر کرده ایم.
اینها حتی از تعریف ساده ترین مفاهیم فلسفی عاجزند.
 
اینها خیال می کنند که لنینیسم یعنی بریده هایی از سخنان و یا سخنرانی های لنین و در بهترین حالت، کتاب های لنین.
 
اینها لنینیسم را مذهبی، دین و آیینی تصور می کنند و آثار و سخنان و سخنرانی های لنین را به مثابه قرآن و مفاتیح و روایات و احادیث و اخبار محسوب می دارند.
 
لنینسم علم است و مثل هر علم، مفاهیم و مقولات و قوانین خاص خود را دارد.
 
فدایی های دیوانه فئودالی اصلا حرف زدن بلد نبوده اند و نیستند، تا از لنینیسم باخبر باشند، توسعه لنینیسم پیشکش.
 
شنیدنی تر اما دلیل گلسرخی است:
 
۶
اگر لنین امروز در جامعه ما بود، تفنگ به دست می گرفت.  

اولا از کجا، چگونه و به چه ترفندی می توان به این نتیجه رسید؟
 
ثانیا، به فرض محال، اگر لنین در ایران بود و در کله پاچه پزی محل، مغز خر خریده بود و خورده بود و تفنگ به دست گرفته بود، از این کار لنین که نمی شد نتیجه گرفت که چریک های فدایی فئودالی به ادامه خلاق لنینیسم مشغول اند؟
 
اقوام خیلی خیلی انقلابی ایرانی از کرد و لر و آن و این، از دیرباز تفنگ بر دوش دارند.
مگر کردها و لرها به توسعه خلاق لنینیسم نایل آمده اند؟
 
از این جفنگجمله گلسرخی، ساده لوحی و طرز تفکر فرمالیستی او آشکار می گردد. 

این جماعت همه از دم کودک واره اند.
معلوم نیست که در کله این دیوانه ها چه می گذرد.
 
۷
و رفیق توده ای با ملایمت جواب داده بود:
  «لنین را
 به آنچه که هرگز نمی پسندید، متهم نکنیم.»

از این واکنش حیدر کرار می توان به چند و چون «توده ای نسل جوان جدید» پی برد:
«توده ای نسل جوان جدید»، با نمایندگان فاشیسم، فئودالیسم و فوندامنتالیسم، برخورد مبتنی بر «ملایمت» دارد.
 
این اما به چه معنی است؟
 
الف
این اولا حاکی از بینش فرمالیستی خود حیدر و نسل توده ای های جوان جدید و قدیم است.
در برخورد این جماعت به بد ترین دشمنان توده، جای قاطعیت و صلابت و سماجت و صداقت نظری و ایده ئولوژیکی را ملایمت و ملاطفت و ملاحظه و احترام و گذشت و غیره می گیرد.
 
حزب توده بدین طریق به جریانی فئودالی و یا بورژوایی شباهت پیدا می کند.
 
در مقالات نشریه «به سوی حزب» از همین طرز فکر و رفتار، نمونه های بارزی ارائه داده می شود.

دلیل این رویزیون (تجدید نظر) توده ای های نسل جوان جدید در برخورد  با دشمن اما چیست؟

ب
 
و رفیق توده ای با ملایمت جواب داده بود:
  «لنین را
 به آنچه که هرگز نمی پسندید، متهم نکنیم.»
 
اولین دلیل این برخورد توأم با ملایمت با دشمنان توده، توسط «توده ای های نسل جوان جدید»، آتش بس یکطرفه دادن در مبارزه ایده ئولوژیکی بوده است.
 
حزب توده از دیرباز زیر بمباران ایده ئولوژیکی از همه سو قرار داشته است.
 
تنها کسی از سران حزب توده که توان ورود بخور و نمیر به میدان کارزار ایده ئولوژیکی داشته، جوانشیر بوده است.
آثار جوانشیر مهمترین خدمات حزب توده به جنبش توده ای محسوب می شوند.
 
عیب جوانشیر اما این بوده که از فلسفه بی خبر بوده ست.  
 
پ
حیدر در سنت طبری و کیانوری جای خالی فلسفه (خرد کل اندیش)، متد و تئوری را با تظاهر و تقیه و تزویر و ریا  و بند بازی پر می کند.
ضمنا زیر هاله این ملایمت فرمال، خود را علامه ای همه چیز دان جا می زند.
 
تار و پود نشریه «به سوی حزب» سرشته به این ترفند و نحوه  رفتار است.
 
ت
در بحث های جاری در دانشکاه تهران پس از شکست انقلاب سفید نیز توده ای های نسل جوان جدید زیر بمباران فحش و تف و توهین اجامر فئودالی، فاشیستی و فوندامنتالیستی، مظهر همین ملایمت و ملاطفت و کوتاه آمدن و سکوت سرشته به تظاهر و تزویر و تقیه و ریا بوده اند و ضمنا توسط جوخه های مرگ جماران شناسایی و سر به نیست شده اند.
 
ث
دلیل سیاسی این ترفند و رفتار توده ای های نسل جوان جدید، اوتوپی و توهم تشکیل «جبهه کذا و کذا» بوده است.
 
کسب و کار حزب توده کذایی شلیک مدام بر ران خویشتن خویش بوده است.
 
بهترین فرم خودستیزی را می توان در همین توده ای های نسل جوان جدید سراغ گرفت.
به جای مبارزه ایده ئولوژیکی صادقانه و قاطعانه و پیگیر و شناخت دوست و دشمن در جریان مبارزه ایده ئولوژی، ضمن توسعه شخصیتی و نظری و اخلاقی خویش، چه بسا به تبلیغ زباله های فدایی و مجاهد و بهرنگی و این و آن می پرداختند.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر