فروغ
فرخزاد
(1313
ـ 1345)
(1934
ـ 1966)
·
آنگاه
·
خورشيد سرد شد
·
و بركت از زمين ها رفت
·
و سبزه ها به صحراها خشكيدند
·
و ماهيان به درياها خشكيدند
·
و خاك، مردگانش را ز آن پس به خود نپذيرفت
·
شب در تمام پنجره هاي پريده رنگ
·
مانند يك تصور مشكوك
·
پيوسته درتراكم و طغيان بود
·
و راه ها ادامه خود را
·
در تيرگي رها كردند
·
ديگر، كسي به عشق نينديشيد
·
ديگر، كسي به فتح نينديشيد
·
و هيچكس
·
ديگر، به هيچ چيز نينديشيد
·
در غارهاي تنهايي
·
بيهودگي به دنيا آمد
·
خون بوي بنگ و افيون مي داد
·
مرداب هاي الكل
·
با آن بخارهاي گس مسموم
·
انبوه بي تحرك روشنفكران را
·
به ژرفناي خويش كشيدند
·
و موش هاي موذي
·
اوراق زرنگار كتب را
·
در گنجه هاي كهنه جويدند
·
خورشيد مرده بود
·
خورشيد مرده بود و فردا
·
در ذهن كودكان، مفهوم گنگ گمشده اي داشت
·
آنها غرابت اين لفظ كهنه را
·
در مشق هاي خود
·
با لكه هاي درشت سياهي
·
تصوير مي نمودند
·
بيچاره مردم
·
دلمرده و تكيده و مبهوت
·
در زير بار شوم جسدهاشان
·
از غربتي به غربت ديگر مي رفتند
·
و ميل دردناك جنايت
·
در دست هاي شان متورم مي شد
·
آنها غريق وحشت خود بودند
·
و حس ترسناك گنهكاري
·
ارواح كور و كودن شان را مفلوج كرده بود
·
شايد هنوز هم
·
در پشت چشم هاي له شده، در عمق انجماد
·
يك چيز نيمه زنده ي مغشوش
·
بر جاي مانده بود،
·
كه در تلاش بي رمقش مي خواست
·
باور كند صداقت آواز آب را
·
شايد،
·
شايد، ولي چه خالي بي پاياني:
·
خورشيد مرده بود
·
و هيچ كس نمي دانست
·
كه نام آن كبوتر غمگين
·
كز قلب ها گريخته، ايمان است
پایان
ویرایش از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر