سرچشمه:
دنیا ـ
ارگان تئوریک حزب توده ایران
سال 1359
شماره 4
شین میم شین
احسان طبرى
اينكه در كشور ما شعرگوئى و شاعرى
چنين رايج است، نه تنها عامل پيدايش "پديده ی شعر" در ايران است، بلكه
محصول آن نيز است.
·
احسان طبری در سطح قضایا پرسه می زنند و حتی
قدمی به سوی اعماق برنمی دارند.
·
ایشان چیزها و پدیده ها را بطور سوبژکتیویستی و
سطحی توضیح می دهند.
·
بزعم ایشان، وفور شاعر سبب پیدایش و توسعه وسیع
پدیده شعر می شود.
احسان طبرى
چون شعر در ايران زياد به وسيله ی
ادبيات و فرهنگ ديرينه اش "تبليغ شد"، لذا ناچار ميدان بيشترى باز مى
كند، اين از نوع تأثير علت و معلول در يكديگر است و آنچه كه در اصطلاح سيبرنتيك
معاصر آن را "پيوند معكوس" مىنامند.
·
بدتر از این نمی توان پدیده ای را توضیح داد.
·
اگر کسی با توسل به دیالک تیک علت و معلول بخواهد
چیزی را پیگیرانه و قاطعانه توضیح دهد، (کاری که عملا غیرممکن است) باید ضمنا از
خود بپرسد که علت وفور تعداد شعرا چه بوده است.
·
چون تعداد شعرا را که نمی توان ابتدا به ساکن،
حلقه اول زنجیر علی تصور کرد.
·
ما فعلا قصد تحلیل این مسئله را نداریم.
1
·
ولی یادآوری این حقیقت امر ضرر ندارد که هر
پدیده ای علل اوبژکتیف (عینی) و سوبژکتیف دارد.
·
برای نوشتن مقاله ای چند جمله ای حتی، باید
اندیشید و پاسخگوی پرسش های دردسرزا از سوی این و آن شد.
2
·
در حالیکه برای سرودن شعر حتی سواد خواندن و
نوشتن لازم نیست.
·
خیلی از شعرای ایران چه بسا بکلی بی سواد بوده
اند.
·
بدون کمترین توان تفکر می توان صدها و هزاران بیت شعر سرود.
3
·
خردستیزترین اندیشه ها را می توان در فرم شعر عرضه
کرد و عرضه هم شده و می شود.
·
حریم شعر، تابوترین حریم ها ست و کمتر کسی
جسارت نزدیکی به شعر و شاعر دارد.
·
از این رو ست که تا کنون تنها و عمدتا راجع به فرم
شعر هزاران صفحه چرند و پرند نوشته شده است، بی آنکه کسی به محتوای آن چپ نگاه
کند.
·
کسروی را در ملأ عام ترور کردند، بی آنکه آب از
آب تکان بخورد.
·
ولی فقیه که تصادفا خود نیز شاعرند و ارادت
خاصی به شعرا دارند، علنا از ترور روشنگر بزرگ کشور دفاع می کنند.
·
یکی از جرایم نابخشودنی کسروی زیر علامت سؤال
بردن آثار شعرای کلاسیک بوده است.
·
ما هنوز آثار کسروی نخوانده ایم.
·
ولی حسرت خوانش و نقد دیالک تیکی آنها را همیشه
در دل داریم.
4
·
حتی امروز کمترین تلاش در جهت تحلیل شعر با
مقاومت خصمانه و ابلهانه مواجه می شود.
·
دلایل و فرم های مقاومت مختلف و متنوعند، ولی ماهیت
همه آنها یکسان است:
·
نهی از تحلیل اشعار از هر نوع سنتی و یا مدرن.
·
ظاهرا همه چیز باید همیشه همان بماند، تا در نکبت به همان
لولای دیرین بگردد.
·
حریفی اخیرا معرکه راه انداخته بود که چرا اشعار سیاوش
کسرائی تحلیل می شوند.
·
بزعم ایشان، شعر کسرائی همه فهم است و احتیاجی به تحلیل
نیست.
5
·
حریف چنان بی مهابا حمله می کرد، که این تصور
پیش می آمد که تحلیل کننده فلک زده انگار به سیاوش توهین کرده و افترا بسته است.
·
به فرازی از افاضات حریف توجه کنیم:
حریف
جناب شین میم شین
لطفا سخت نگیرید زندگی را
سیاوش کسرایی شاعر مردمی بود به خاطر امید و
اندیشه مردمی و حتی با آوردن سمبل های خاص زبانش ساده و قابل فهم برای مردم بود و
به شدت از لفاظی گریزان بود .
لطف کنید و با لفاظی و پیچیده گویی، شعر و چهره
سیاوش را مخدوش نکنید!
ببینید در چند سطر تفسیرتان چند بار دیالکتیک ،
آبیکتیو ، سوبژکتیو ، تئوری پراکتیک ، فونکسیون ، ایدآل و .... آورده اید .
بابا جان مجبورتان که نکرده اند
بگذارید ملت خود از اشعار او بدون واسطه افرادی
نظیر شما لذت برده و خود به فهم شعرهای سرشار از اندیشه او نائل شوند .
به حضرت عباس حتی معنی کردن تحت اللفضی شما آبکی
و گنده گویی است .
لطف کنید و سنجیده تر بنویسید وگرنه ما دوستداران
سیاوش کسرایی مجبور خواهیم شد کمپین نجات سیاوش کسرایی از دست شین میم شین را
تشکیل بدهیم.
·
ترور دگراندیشان همین است دیگر.
·
ترور که حتما نباید شاخ و دم داشته باشد.
·
تازه شین میم شین هرگز نگفته که بالای چشم
سیاوش ابروئی وجود داشته است.
·
خدا را هزاران بار شکر که طرف طرفدار حافظ و سعدی
و خیام و کدکنی و شاملو و غیره نبوده و گرنه خون راه می انداخت.
·
اما حریف هم در پایان نصایح خود، دست خود را رو
می کند:
لطف کنید و سنجیده تر بنویسید
·
پس دعوا بر سر نفس تحلیل شعر نیست.
·
بلکه بر سر موضعگیری جهان بینانه، اسلوب و شیوه
تحلیل است.
·
وگرنه از دیرباز هر ننه مرده ای اشعار سیاوش را
حتی در زمان حیات شاعر «تحلیل» کرده است.
·
حریف حتی دست به تهدید علنی می زند:
وگرنه ما دوستداران سیاوش کسرایی مجبور خواهیم شد
کمپین نجات سیاوش کسرایی از دست شین میم شین را تشکیل بدهیم.
·
اگر حریف زمام امور کشور را بدست می داشت، بیشک
فتوای ترور فرزندان انگشت شمار و بی پناه کسروی را صادر می کرد.
·
تابوی شعر، تابو ترین تابوها ست.
·
به همین دلیل، هر یاوه مسموم کننده و مخرب را می توان در فرم شعر
عرضه کرد و با کمترین مقاومتی روبرو نشد.
·
یکی از دلایل توسعه و رواج فرم هنری شعر در فرماسیون
های برده داری، فئودالی و سرمایه داری واپسین، همین تابووارگی شعر است.
6
·
شعرای کشور از دیر زمانی نه تنها سلاطین و
خوانین خرفت خطه خود را به عرش اعلی برده اند، بلکه به خودستائی های شگرف نامربوطی
دست زده اند.
·
این چیزها فقط در فرم و قالب شعر می توانستند امکان
پذیر و قابل «قبول» باشند.
احسان طبرى
تمايل به قافيه بافى و آنچه به شوخى "مترومانى" يا
"جنون وزن" نام گرفته تا آنجا كه من مى دانم در بين آلمان ها نيز قوى
است و مانند ما براى هر چيز شعرى دارند.
·
احسان طبری فاکت به اندازه کافی در اختیار دارند،
ولی حوصله و انرژی لازم برای نفوذ در ذات قضایا را ندارند.
·
نیچه و بعدها گله ای از شعرای فاشیسم و
ناسیونال سوسیالیسم، تنها بکمک شعر و نثر شعرگونه می توانستند ترهات ایراسیونالیستی
(خردستیز) خود را به خورد خلایق دهند و بخش اعظم جمعیت کشورها را به عمله داوطلب جهنم
الیم بر روی زمین بدل کنند.
·
آن سان که حاضر باشند، شش میلیون نفر را زنده
زنده بسوزانند و شصت میلیون نفر را بسان علف هرز درو کنند و یا بسوزانند.
احسان طبرى
رومن رولان در رمان "ژان كريستف" به اين اشعار "بند
تنبانى" آلمان ها اشاره مى كند كه با خط زيباى گوتيك نوشته شده است و مرقع وار
در خانه ها و مغازه ها آويخته است.
از زمانيكه شعر "دمكراتيزه" شد و باستيل وزن و قافيه را به
اصطلاح ويكتور هوگو درهم كوبيد، شعرسرائى از قيد و بند عروض كلاسيك رست و آسان تر
شد.
شعر به آن چيزى بدل شد كه قدما در حكمت آن را به بيان خواجه نصير
"كلام مخيل" مى خواندند.
·
تصور طبری از تئوری شعر نیز همان تصورسطحی عوام
الناس است.
·
طبری در فرم و ساختار شعر درجا می زنند و به
محتوای طبقاتی ـ اجتماعی و فرماسیونی آن کمترین توجهی ندارند.
·
بدین دلیل است که شعر را در عناصری از فرم آن
خلاصه می کنند و «کلام مخیل» می نامند.
احسان طبرى
اين امر از سوئى و نهاد پرشور و
عاطفى خلق ما (لااقل در اين دوران تاريخ) از سوى ديگر، فورانى از شعرگوئى پديد
آورده است.
·
طبری پس از کلی عرقریزی، به علت و معلول کذائی «وفور
شعرا و رواج شعر»، «نهاد پر شور و عاطفی خلق» کشور را نیز اضافه می کنند.
·
بدتر و سطحی تر از این نمی توان توسعه وسیع فرم
شعر در کشور را توضیح داد.
·
درک ایدئالیستی تاریخ همین است، دیگر.
·
توضیح سوبژکتیویستی مسائل، همین است، دیگر.
·
با توسل به تعداد شعرا (عامل سوبژکتیف) و نهاد
پر شور مردم (عامل ثانوی و سوبژکتیف دیگر) توسعه وسیع شعر ماستمالی می شود.
·
انگار نه انگار که درک ماتریالیستی تاریخی هم
وجود دارد.
·
انگار نه انگار که در اعماق جامعه بشری از آغاز،
رویاروئی طبقاتی در جوش و خروش بوده است و فرم هنری درخور خود را ضرورتا (بالضروره)
پدید آورده است.
·
انگار نه انگار که شرایط اوبژکتیفی (عینی ئی)
هم وجود داشته و دارد و مهر خود را بر شرایط سوبژکتیف می کوبد.
·
به عبارت دیگر، شرایط سوبژکتیف، در تحلیل نهائی
انعکاس همان شرایط اوبژکتیف بوده اند و هستند.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر