۱۳۹۱ آذر ۱۱, شنبه

تمرین تفکر مفهومی (104)

سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 116 )  
چه خوش گفت، بهلول فرخنده خوی
چو بگذشت بر عارفی جنگجوی:
« گر این مدعی دوست بشناختی
به پیکار دشمن نپرداختی»   
شین میم شین

 حافظ
گفتم، که کی ببخشی بر جان ناتوانم؟
گفت:
« آن زمان که نبود جان در میانه حایل»   

·        معنی تحت اللفظی بیت:
·        پرسیدم:
·        «کی بر جان ناتوانم ترحم می کنی؟»
·        گفت:
·        «زمانی که میان من و تو مانعی به نام جان وجود نداشته باشد.»

·        حافظ در این بیت، چه برای گفتن دارد؟

·        او ظاهرا با اشاره به جان ناتوانش از معشوق بیرحم طلب ترحم دارد و  وصل می خواهد.
·        معشوق اما نمی خواهد که دیواری از جنس از جانی حتی میان عاشق و معشوق برقرار باشد.
·        این بدان معنی است که معشوق، عاشق کذائی را زنده نمی خواهد.
·        مرده عاشق برای معشوق مطلوبتر است.

1

·        به همین دلیل می توان گفت که حافظ دیالک تیک عاشق و معشوق را به شکل دیالک تیک واره هیچ و همه چیز مسخ و مثله و مخدوش می کند.

·        این تخریب دیالک تیک عاشق و معشوق اما به چه معنی است؟

2

·        این به معنی تبدیل بی برگشت عاشق به بنده و غلام و وابسته است.
·        این به معنی وابستگی مطلق عاشق به معشوق است.
·        این به معنی هیچ وارگی و هیچکارگی عاشق است.
·        این به معنی بنده پروری است.
·        این به معنی تخریب شخصیت خواننده به بهانه عشق کذائی است.
·        حالا نظری به بیت سعید می اندازیم:

سعدی
گر این مدعی دوست بشناختی
به پیکار دشمن نپرداختی

·        اگر عارف مبارز خداشناس (دوست شناس) می بود، محو عشق خدای آسمانی می گشت، از مبارزه بر ضد دشمن زمینی دست می کشید و تسلیم می شد.

·        این بازی مدام سعدی و حافظ است:
·        تفسیر سوبژکتیف و دلبخواهی دوست و یار و معشوق و دلبر و غیره
·        آن سان که دوست کذائی گاهی خدای انتزاعی و آسمانی است و گه تیمور لنگ زمینی و توده های مولد و زحمتکش مشتی زباله وابسته و هیچ واره اما عاشق.

3

·        سعدی و حافظ برای اثبات تئوری ارتجاعی تسلیم و تحمل و رضا زمین و آسمان را به هم می باقند.
·        اکنون نوبت به شناخت دوست رسیده است.

·        چرا و به چه دلیل باید شناخت دوست عارف را از مقاومت و پیکار باز دارد؟

·        دلیل اول سعدی و حافظ بر دترمینیسم ایدئالیستی آنها مبتنی است.
·        به نظر آنها همه چیز هستی بنا بر مشیت الهی پیشاپیش مقدر و معین شده است و انسان را چاره ای جز تسلیم و تحمل و رضا نیست:

حافظ
دلا منال ز بیداد یار که یار
تو را نصیب همین کرد و  این از آن، داد است   
·        معنی تحت اللفظی بیت:
·        از بیداد و جور یار شکوه مکن.
·        چرا؟
·        برای اینکه یار همین جور و بیداد را نصیب تو کرده و چون او نصیب تو کرده، پس این نه بیداد، بلکه داد است.

·        حافظ در این بیت چه می کند؟
4

·        حافظ در این بیت، دیالک تیک داد و بیداد را بسان عارف خردستیزی تحریف می کند.

·        به چه دلیل ما چنین ادعا می کنیم؟

5

·        دیالک تیک یعنی چارچوبی که در درون آن دو قطب متضاد در وحدت با هم اند.
·        حافظ و عرفان منکر تضاد اقطاب دیالک تیکی اند.
·        به همین دلیل داد و بیداد یکسان تلقی می شود.
·        اما داد و بیداد که نمی توانند یکسان باشند.
·        هم حافظ و هم عرفا بهتر از هرکس می دانند که آتش را نمی توان به هیچ ترفندی آب نامید.
·        آنها برای اثبات نظر باطل خویش، دست به دامن یار می شوند.
·        بدین طریق است که اگر بیداد به مشیت الهی نصیب بنده خدائی شود، تغییر ماهیت می دهد و به ضد خود، یعنی به داد بدل می شود.

·        این کردوکار حافظ و امثالهم اما به چه معنی است؟

3

·        این بدان معنی است که آنها در دیالک تیک داد و بیداد، وحدت آندو را مطلق می کنند و تضاد آندو را انکار.
·        یعنی میان دو قطب دیالک تیکی متضاد علامت تساوی می گذارند.
·        این کسب و کار همیشگی عرفان است:
·        انکار تضاد میان دو قطب دیالک تیکی و مطلق کردن وحدت آندو.

·        اما چرا باید سعدی و حافظ و غیره خردستیزانه به چنین کاری دست زنند؟

4
·        دلیل آنها دلیلی طبقاتی و ایدئولوژیکی است.
·        آنها مبلغ تئوری تسلیم و تحمل و رضا هستند.
·        توده های مولد و زحمتکش باید با زهر ایدئولوژیکی مسموم شوند تا داوطلبانه از مبارزه طبقاتی دست بردارند، تسلیم دشمن شوند و به تحمل ستم رضا دهند.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر