۱۳۹۷ خرداد ۹, چهارشنبه

ماتریالیسم (۱۷)

 
پروفسور دکتر مانفرد اشتارک
ماتریالیسم قرن نوزدهم

برگردان
شین میم شین

۸
ماتریالیسم مارکسیستی
(ماتریالیسم دیالک تیکی ـ ماتریالیسم تاریخی)
  ادامه

۲۹
·      قبل از مارکس و انگلس، که از موضع ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی، برای اولین بار به ارائه یک تئوری علمی راجع به ماهیت مذهب پرداختند، ماتریالیست ها (از جمله ماتریالیست های فرانسه درقرن هجدهم و فویرباخ) در زمینه افشای «اسرار» مذهب، در رد کیهان شناسی مذهبی، در اثبات پوچی توضیح خلقت  انسان، بر مبنای مشیت الهی و در رد تعالیم مذهبی مربوطه، سهم عظیمی ادا کرده اند.

·      مراجعه کنید به ماتریالیسم فرانسه در تارنمای دایرة المعارف روشنگری و در همین پژوهش

۳۰
·      در حالیکه ایدئالیسم، اغلب جهان بینی طبقات اجتماعی فرتوت و در حال زوال است که با اشاره به اهداف عالیه، با اشاره به مشیت ایدئال و ماورای جهانی الهی به توجیه حاکمیت و امتیازات و غیره خود می پردازند و ریشه های قدرت خود را از دیده ها پنهان می سازند، ماتریالیسم، بنا بر خصلت بنیادی اش، با آماج های طبقات اجتماعی ترقی طلب و بالنده انطباق دارد.

۳۱
·      در مبارزه میان ماتریالیسم و ایدئالیسم که در طول تاریخ فلسفه صورت گرفته و می گیرد، مبارزه طبقاتی بطور ایدئولوژیکی انعکاس می یابد.

۳۲
·      ماتریالیسم در این میان (درتحلیل نهائی) عنصر محرکه توسعه فلسفی است.

۳۳
·      مفهوم «ماتریالیسم» در قرن هجدهم میلادی پا به عرصه وجود نهاده است.

۳۴
·      تا اواسط قرن هجدهم میلادی مفهوم «ناتورالیست» به دو معنی اساسا متفاوت به کار می رفت:

الف
·      به معنی «دانشمند علوم طبیعی»

ب
·       به معنی «ماتریالیست»

۳۵

·      در آلمان، علاوه بر مفهوم «ناتورالیست»، مفهوم «رئالیست» نیز به معنی «ماتریالیست» مورد استفاده قرار می گرفت (ورنر کراوس)

۳۶

·      مفهوم جدید ماتریالیسم در آثار لامتری نقش مرکزی کسب می کند.

۳۷
·      او در کتاب خود تحت عنوان «انسان به مثابه ماشین» در سال ۱۷۴۷ میلادی می نویسد:
·      «من سیستم های فلسفی مربوط به روح بشری را به دو دسته تقسیم بندی می کنم:

الف
·      اولین وکهنسال ترین سیسم عبارت است از ماتریالیسم

ب
·       دومین سیستم عبارت است از اسپیریتوئالیسم (روحگرائی)»

۳۸

·      دیدرو نیز در مقاله ای در دایرة المعارف، ایمماتریالیسم و یا روحگرائی (۱۷۶۵ میلادی) را در مقابل «ماتریالیسم» قرار می دهد.

۳۹



·      هولباخ در اثر خود تحت عنوان «سیستم طبیعت» (۱۷۷۰) هم به همان سان.

۴۰
·      هولباخ می نویسد:
·      «اگر ما به کمک تجربه، به شناخت عناصری نایل می آمدیم، که بنیان های احساسات هر انسان و یا بخش اعظم انسان ها را که از ترکیب شان خلقی پدید می آید، تشکیل می دهند، آنگاه می توانستیم بدانیم، که کدام چیز برای آن خلق خوب است و کدام قوانین و نهادها برایش لازم و مفید اند.
·      به عبارت دیگر، اخلاق و سیاست می توانند از ماتریالیسم بهره ور شوند.
·      در حالیکه آموزش روحگرائی، هرگز سودمند واقع نمی شود و چه بسا مانع اندیشیدن به اخلاق و سیاست می گردد.
·      انسان برای کسانی که به پیشداوری های تئولوژیکی چسبیده اند، رازی ناگشوده خواهد ماند.»

ادامه دارد.

سیری در مثنوی معنوی مولوی (بخش دوم) (۶)


جلال‌الدین محمد بلخی 
معروف به مولوی
(۶۰۴ ـ ۶۷۲ ه. ق)
متخلص به «خاموش» و «خَموش» و «خامُش»
از بزرگان عالم ادب و از متفکران بزرگ قرن هفتم
مقتدای متصوفه و اهل تحقیق و مجاهدت و ریاضت
آثار:
مثنوی معنوی (بیست  و شش  هزار  بیت)
دیوان غزلیات  معروف به  دیوان شمس
مکتوبات
مجالس
سبعه
فیه مافیه
 
 ویرایش و تحلیل
 از
شین میم شین
 
۱
هرچه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا
 
معنی تحت اللفظی:
اطبا
به دلیل نگفتن انشاء الله
هر چه معالجه کردند و دوا به خورد کنیزک دادند،
درد کنیزک شدت یافت و دوا و درمان مؤثر نیفتاد.
 
از دید مولانای بی خرد و خردستیز
دلیل بی اثر ماندن دوا و درمان
اراده الهی 
 است.
 
مقصر اصلی در درد کنیزک شخص شخیص خدا ست.
 
این خرافه مولانا 
اما
به چه معنی است؟
 
۲
هرچه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا
 
این خرافه مولانا،
اولا بدان معنی است که اطباء، جایز الخطا نیستند.
 
در تداوم بیماری کنیزک
اطبا کمترین تقصیری ندارند.
 
تنها تقصیر اطباء
نگفتن انشاء الله کذایی در ته دل خویش است.
 
همین اطباء
اگر انشاء الله کذایی را از دل خطور می داند،
خدا دست به کار می شد و درد کنیزک پایان می یافت و شاه هم می توانست از نعمت سکس بهره کافی ببرد و کیف خر کند.

۳
هرچه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا
 
این خرافه مولانا،
ثانیا بدان معنی است که تشخیص بیماری کنیزک توسط اطباء و دوا و درمان تجویز شده توسط آنها
رد خور نداشته است.

این خود خدا ست که دوا و درمان درد کنیزک 
 را 
بی اثر ساخته است
تا
از اطبای بی اعتنا به خدا
انتقام بگیرد و هیچکارگی بشریت را و همه کارگی خود را 
اثبات کند.

که چه بشود؟

۴
هرچه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا
 
این خرافه مولانا،
ثالثا بدان معنی است که دوا و درمان تجویز شده
فاقد اثر و فونکسیونالیته اند.

اثر بخشی دوا و درمان
نه
در خود آنها 
بلکه
در اراده خدای کذایی است.

بدین طریق
نه
تنها
اطباء سلب آدمیت و لیاقت طبی می شوند،
بلکه دوا و درمان
هم
 سلب عینیت و فونکسیونالیته می شود.

یعنی میان زباله و دوا و درمان
فرقی به چشم نمی خرود.

در ابیات بعدی 
از
 خریت و خردستیزی و خرافه گرایی مولانا
بیشتر 
پرده برمی افتد.

۵

هرچه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا
 
این خرافه مولانا،
رابعا 
از خدای کذایی و از خداشناسی مولانا 
پرده برمی دارد:
چون اطبا انشاء الله نگفته اند، 
خدای خردسال بی خبر از خرد و رحم و مروت
حساب شان درجا کف دست شان می گذارد
تا 
توبه کنند
و
دیگر
هرگز
او را فراموش نکنند.
 
ضما خدای کذایی
کنیزک زیبا روی شاه پسند
را
به نیت تنبیه اطباء
زجر جمارانی می دهد.
 
خدای اسلام واقعا هم کودک واره است.
 حساب و کتاب سرش نمی شود.
 
مثل خوانین و سلاطین فرماسیون های برده داری و فئودالی و سرمایه داری جمکرانی است.
 
بیگانه با هومانیسم (انسان گرایی) است.
 
بی دلیل نیست که پیامبر خدا و امیرالمؤمنین
در یک شب
۱۰۰۰ نفر را به جرم تن در ندادن به بردگی
گردن می زنند.
 
یعنی ۱۰۰۰ خانواده 
را 
بی سرپرست
۱۰۰۰ زن
 را 
بی همسر
و
هزاران کودک 
را 
بی پدر و بی نان آور می گذارند.

ادامه دارد.