۱۳۹۵ خرداد ۱۱, سه‌شنبه

سیری در جهان بینی احسان طبری (91)


احسان طبری
(1295 ـ 1368) 
چگونه بحث کنیم؟
نامه مردم شماره 194
(27 اسفند 1358)
تحلیلی از
شین میم شین

تز بیستم
 
این را هم باید دانست که بحث کردن کار ساده‌ ای نیست.
شما که می ‌خواهید از اندیشه، مشی و تاریخ حزب دفاع کنید،
باید فردی مطلع باشید،
 باید بتوانید با وقوف بر مسئله و نیز با ایمان
از تز خود دفاع کنید،
باید فردی کاملاً صدیق باشید.

·        تماتیزه کردن (موضوع بحث قرار دادن) اندیشه و مشی و تاریخ حزب توده (و هر حزب و سازمان و دار و دسته دیگر) به معنی ایدئالیزه کردن (عاری از عیب و نقص تلقی کردن) اندیشه و مشی و تاریخ حزب توده است.
·        این طرز «تفکر»، نه رئالیستی است و نه راسیونالیستی.
·        یعنی نه با واقع بینی سازگار است و نه با خردگرائی.

·        این طرز «تفکر» اما چیست و چه نام دارد؟

1
این را هم باید دانست که بحث کردن کار ساده‌ ای نیست.
شما که می ‌خواهید از اندیشه، مشی و تاریخ حزب دفاع کنید،

·        این طرز «تفکر»، مشخصه اصلی استالینیسم است.
·        این طرز «تفکر»، نشاندهنده نفوذ عمیق استالینیسم در حزب توده است.

·        استالینیسم احزاب توده ای را به طویله مبدل می سازد و اعضای احزاب توده ای را به مشتی گاو و خر.

2

·        استالینیسم،  مکتب اوبسکورانیستی لائیک است.

·        اوبسکورانیسم به گرایشی اطلاق می شود که مردم را عمدا و آگاهانه در جهل و نادانی نگه می دارد و مانع تفکر مستقل آنها می شود.

·        اوبسکورانیسم مردم را در مرحله باور به قوای ماورای طبیعی میخکوب می کند.
·        نمونه بارز و معاصر اوبسکورانیسم، طالبانیسم و فرم های فوندامنتالیستی و مذهبی مشابه اند.

3
این را هم باید دانست که بحث کردن کار ساده‌ ای نیست.
شما که می ‌خواهید از اندیشه، مشی و تاریخ حزب دفاع کنید،

·        این استالینیسم است که برای حقیقت عینی تره خرد نمی کند و دفاع از حقیقت عینی و در نتیجه، دفاع از منافع استراتژیکی توده های مولد و زحمتکش را با دفاع از اندیشه و مشی و تاریخ حزب جایگزین می سازد.

4
این را هم باید دانست که بحث کردن کار ساده‌ ای نیست.
شما که می ‌خواهید از اندیشه، مشی و تاریخ حزب دفاع کنید...

·        طبری در این حکم (جمله)، دیالک تیک وسیله و آماج را به شکل دیالک تیک بحث و دفاع از اندیشه و مشی و تاریخ حزب بسط و تعمیم می دهد.

·        بحث بدین طریق به وسیله تدافعی تبدیل می شود و دفاع از دژ «اندیشه و مشی و تاریخ حزب» به آماج.

·        جهان پهناور به اشاره انگشت طبری در پیش چشمان طلاب او هم می کشد و در حزبی خلاصه می شود.
·        مبارز توده ای به سرباز ساده ای تنزل می یابد که آماجی جز حراست از دژ کذائی حزب توده ندارد.
·        اندیشه و مشی و تاریخ حزب اما در عین حال به آب زمزم شسته و تطهیر می شود.
·        آن سان که به چیزی بی عیب و نقص و در نهایت کمال استحاله می یابد.
·        دژی زرین و پر جلال و جبروت که فقط به درد حراست و حفظ و تحکیم می خورد و لاغیر.

5
·        در اندیشه و مشی و تاریخ حزب توده همه چیز ظاهرا در نهایت بی عیبی است و به هیچ تغییر و تحولی در آن احتیاجی نیست.

·        آنچه در ورای گفته ی طبری می تپد، نشانه متافیزیک ریشه داری در طرز تفکر او، علیرغم تکرار مکانیکی واژه های مرده ی دیالک تیک و  قوانین دیالک تیکی است:

الف
·        در کمال مطلق دیدن بعضی چیزها

ب
·         ایستا دیدن بعضی چیزها

6
·        طبری در هر صورت، پیشاپیش هدف و آماج از بحث را تعیین می کند:
·        دفاع از اندیشه، مشی و تاریخ حزب.

·        این بدان معنی است که  طلاب طبری با نیت و غرض قبلی وارد بحث می شوند و فکر و ذکری جز دفاع از دژ حزب توده ندارند.
·        این اما همان چیزی است که طبری نمی خواهد که در طرف مقابل وجود داشته باشد.
·        طرف بحث باید بنا بر رهنمود طبری، بی غرض باشد.

7
·        طبری عملا بی آنکه خود متوجه باشد، حسن نیت مریدانش را قلع و قمع می کند:
·        او از توده ای ها،  مشتی ماکیاولیست حقیقت ستیز می سازد.

·        توده ای بدین طریق به ماشین بی شعور و بی روحی بدل می شود که فونکسیون واحدی را همیشه و همه جا جامه عمل می پوشاند:
·        دفاع مکانیکی از اندیشه، مشی و تاریخ حزب توده.

·        بدین طریق، جنجال و دوئل در «بحث»، پیشاپیش برنامه ریزی می شود.

ادامه دارد.

سیری در شعری از مهدی اخوان ثالث (36) (بخش آخر)



کتیبه
(1340)



از این اوستا
(1344)

ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

یکی از ما که زنجیرش سبک تر بود
به جهد ما درودی گفت و بالا رفت
خط پوشیده را از خاک و گل بسترد و با خود خواند
(و ما بی تاب)

لبش را با زبان، تر کرد، (ما نیز آنچنان کردیم)
و ساکت ماند
نگاهی کرد سوی ما و ساکت ماند.

دوباره خواند، خیره ماند، پنداری زبانش مرد
نگاهش را ربوده بود، ناپیدای دوری، ما خروشیدیم:

ـ «بخوان!»،‌ او همچنان خاموش
ـ «برای ما بخوان!»، خیره به ما ساکت نگا می کرد.

·        معنی تحت اللفظی:
·        یکی از همزنجیریان که زنجیرش سبک تر بود، پس از تحسین تلاش ما، از تخته سنگ بالا رفت و کتیبه گرد و گل گرفته را تمیز کرد و خواند.
·        ولی ساکت ماند به و تأمل فرو رفت.
·        ما بی تابانه از او خواستیم که کتیبه را بخواند.

1
یکی از ما که زنجیرش سبک تر بود
به جهد ما درودی گفت و بالا رفت
خط پوشیده را از خاک و گل بسترد و با خود خواند

·        در این بند شعر اخوان نیز کسی که از عمل وارونه ساز توده به ستایش می پردازد و داوطلب خواندن راز موعود منقش بر تخته سنگ می شود، همزنجیری است که زنجیرش سبک تر از بقیه است.

·        این به چه معنی است؟

·        ضمنا قضیه چرا و به چه دلیل از این قرار است؟
  
2
یکی از ما که زنجیرش سبک تر بود
به جهد ما درودی گفت و بالا رفت
خط پوشیده را از خاک و گل بسترد و با خود خواند

·        این مسئله به دلایل اوبژکتیو و سوبژکتیو زیر است:

الف
یکی از ما که زنجیرش سبک تر بود
به جهد ما درودی گفت  

·        این اولا بدان معنی است که او در عمل دسته جمعی جهت وارونه سازی تخته سنگ، نقش فرعی به عهده داشته است.
·        بیشتر تماشاچی و یا مشوق و محرک بقیه بوده است.
·        به همین دلیل «به جهد بقیه درود می گوید.»       

ب
·        این ضمنا حاکی از آن است که در عمل وارونه سازی، در اردوی توده، تقسیم کار وجود داشته است.
·        روشنفکر توده، یعنی کسی که زنجیرش سبک تر از بقیه بوده، فونکسیون حمایت فکری، نظری، هنری، احساسی، عاطفی و غیره را به عهده داشته است.
·        مثلا شعر و شعار و سرود سروده است.

·        در مبارزات رهائی بخش ملی خلق چین و بویژه در راه پیمائی دراز تاریخی، مائو چنین نقشی به عهده داشته است.
·        شب ها وقتی همه در خواب بوده اند، مائو شعر سروده است، شعری که شعار شده است و توده را در میادین رزم رهائی بخش، تقویت معرفتی، روحی، روانی و عاطفی کرده است.
   
ت
یکی از ما که زنجیرش سبک تر بود
به جهد ما درودی گفت و بالا رفت
خط پوشیده را از خاک و گل بسترد و با خود خواند

·        همان کسی که فونکسیون کار فکری و هنری به عهده داشته و در نتیجه زنجیرش سبک تر از بقیه بوده، داوطلب بالا رفتن از تخته سنگ و کشف و افشای راز منقش بر آن می شود.

·        دلیل اوبژکتیو (عینی) این داوطلبیت، سبک تر از زنجیر بقیه بودن زنجیر او ست.
·        ولی با این دلیل اوبژکتیو، دلیل سوبژکتیوی گره خورده است و آن سواد لازم برای خواندن راز منقش بر تخته سنگ است.

·        توده به سبب سنگینی خارق العاده ی کار مادی، فرصت سر خاراندن حتی ندارد، چه رسد به داشتن فرصت تحصیل و کسب سواد و غیره.
·        توده درست به همین دلیل، روشنفکر ارگانیک خود را به هزار رنج و زحمت در دامان خود می پرورد.
     
3
پس از لختی
در اثنایی که زنجیرش صدا می کرد
فرود آمد، گرفتیمش که پنداری که می افتاد
نشاندیمش
بدست ما و دست خویش لعنت کرد.

«چه خواندی، هان؟»
[ مکید آب دهانش را و گفت، آرام:
«نوشته بود:
همان،
"کسی راز مرا داند
که از این رو به آن روی ام بگرداند."»

·        معنی تحت اللفظی:
·        پس از مدتی، در حین اینکه صدای زنجیرش به گوش می رسید، از تخته سنگ پایین آمد.
·        انگار توان ایستادن بر روی پای خود را نداشت.
·        کمکش کردیم تا نشست.
·        به دست ما و دست خویش نفرین کرد.
·        وقتی پرسیدیم که محتوای راز منقش بر تخته سنگ چه بود، گفت:
·        همان بوده که در روی دیگر تخته سنگ بوده است:
·        «راه رهائی در وارونه سازی تخته سنگ است.»
     

·        اخوان در این بند شعر از دیالک تیک رهایش (ایمانسیپاسیون) اجتماعی پرده برمی دارد:    

4
پس از لختی
در اثنایی که زنجیرش صدا می کرد
فرود آمد

·        اخوان در این جمله، با بهره گیری از حکم «زنجیرش صدا می کرد»، تداوم بردگی توده را علیرغم وارونه سازی تخته سنگ (علیرغم پیروزی انقلاب اجتماعی) تبیین می دارد.

5
پس از لختی
در اثنایی که زنجیرش صدا می کرد
فرود آمد، گرفتیمش که پنداری که می افتاد
نشاندیمش
بدست ما و دست خویش لعنت کرد.

·        «نفرین کردن روشنفکر توده بر دست خویش و همزنجیران خویش» معانی متفاوت متعددی دارد:

الف
·        این اولا به معنی تشکیل نطفه های نومیدی و سرخوردگی در دل روشنفکر توده است.
·        این بدان معنی است که گویا تمامی تلاش عرقریز در جهت وارونه سازی جامعه ی وارونه بیهوده بوده است.

ب


·        مائو در خاطراتش می نویسد:
·        پس از گفتگو با فلانی، نه تنها اشتهائی برای خوردن شام نداشتم، بلکه در تمام  طول شب، نتوانستم بخوابم.

·        تفاوت اوتوپی و آرزو با واقعیت از همین قرار غم انگیز است.

·        به قول سایه شاعر:

«یا رب، چقدر فاصله ی دست و زبان است!»

·        همه کارها در حرف، آسان اند.
·        وقتی گذار از حرف به عمل آغاز می شود، سهمگینی مسئله آشکار می گردد.

پ
بدست ما و دست خویش لعنت کرد.

·        این نفرین روشنفکر ارگانیک توده بر دست خود و همزنجیران خود ضمنا به معنی انفجار کپسول توهم روشنفکر توده است.

·        به معنی انفجار کپسول این توهم است که با وارونه سازی یکباره جامعه وارونه می توان به رهایش اجتماعی نهائی دست یافت.

ت
·        این نفرین علاوه بر این به معنی غفلت روشنفکر ارگانیک توده از خصلت فرایندی (پروسه ای، روندی) رهایش اجتماعی است.
·        روند یکی از  مفاهیم مهم ماتریالیسم تاریخی است.
·        روند عبارت است از توالی دینامیکی حالات مختلف هر چیز و یا هر سیستم.

·        مراجعه کنید به   روند (فرایند، پروسه) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری     

ث
·        نفرین روشنفکر ارگانیک توده بر دست خود و همزنجیران خود به معنی وقوف او به نیمه کاره و نیمبند ماندن رهایش اجتماعی است.
 
ج
·        نفرین او ضمنا به معنی عدم وقوف او به تئوری توسعه است.

·        تئوری توسعه یکی از مهمترین تئوری های ماتریالیسم تاریخی است.
·        توسعه و تکامل چیزها و پدیده های طبیعی و اجتماعی نه خطی، بلکه زیگزاگی است.
·        دیالک تیکی است.
·        توسعه دیالک تیکی از فراز و فرود است.
·        توسعه دیالک تیکی از پیشرفت و پسرفت است.
·        مارپیچی است.

6
نشستیم
و به مهتاب و شب روشن، نگه کردیم
و شب شط علیلی بود.

·        معنی تحت اللفظی:
·        پس از وقوف به راز منقش بر تخته سنگ، نشستیم و شب را، شب روشن را و مهتاب را نگاه کردیم.
·        شب به شط علیلی شباهت داشت.

·        این بند شعر، بند واپسین شعر کتیبه است.

·        شب به مثابه مظهر ارتجاع، اگرچه در اثر وارونه سازی تخته سنگ، روشن تر شده است، اما در اثر وقوف توده به خصلت فرایندی رهایش اجتماعی، یعنی در اثر وقوف به مرحله ای بودن رهایش اجتماعی، به شط علیلی شباهت دارد که جریانی کند دارد.
   
7
نشستیم
و به مهتاب و شب روشن، نگه کردیم
و شب شط علیلی بود.

·        اگر این بند شعر را با بند مشابه قبلی مورد مقایسه قرار دهیم به روانشناسی توده در دو مرحله قبل از انقلاب و بعد از انقلاب پی می بریم:
     
و ما با لذتی این راز غبارآلود را
[ مثل دعایی ـ زیر لب تکرار می کردیم

و شب شط جلیلی بود، پر مهتاب .

·        روانشناسی توده در آغاز انقلاب اجتماعی، اوپتیمیستی و مثبت است.
·        دل توده از خوش بینی و امید لبریز است.
·        به همین دلیل، شب در آئینه روح و روان توده به شط شوکت مندی از مهتاب شباهت دارد.

·        اما پس از انقلاب اجتماعی و وقوف توده به دشواری خارق العاده تحول اجتماعی، به نیمه کاره ماندن کار، روانشناسی توده منفی و پسیمیستی می گردد.
·        به همین دلیل، شب در آئینه روح و روان توده به شط بی شوکت علیلی شباهت پیدا می کند.

پایان