۱۳۹۸ اسفند ۱۶, جمعه

لطایف الملل (۹)

 
 
لطایف الملل
 
برگردان
شین میم شین
 
۳۸

واعظ دوره گرد تند و تیزی وارد روستا شد.
آخوند روستا
از
تند و تیزی اش
  خبر داشت.

به
او
گفت:
«به
منبر برو
ولی
روده درازی نکن.»

واعظ دوره گرد گفت:
«حتما»

و
از
پله های منبر بالا رفت و ساعت ها به وعظ پرداخت.

آن سان که مؤمنین خسته شدند و خمیازه کشیدند.

آخوند روستا
بالاخره
پا شد و گفت:
«این کلید مسجد است.
هر وقت موعظه ات تمام شد، 
در مسجد را ببند و کلید را به بقال سر کوچه بده.»
  
۳۹

مردی در هوانگ هو
افتاد در آب و خطر غرق شدنش می رفت.
پسرش داد زد:
«کمک.
کمک.
هرکس پدرم را نجات دهد، اجر عظیمی به نصیب خواهد برد.»

مرد
به
زحمت از زیر لای و لجن
سر بدر کشید
و
گفت:
«کسی باید نجاتم دهد که بیشتر از ۳ کاندارین نگیرد.»

۴۰

معرکه گیری در ژاپن قدیم
جلوی در معرکه خانه
داد می زد:
«ایها الناس بشتابید
اگر
می خواهید ببری از هلند ببینید.
ببری واقعا واقعی.»

حریفی پرسید:
«ببر هلندی
واقعا
شبیه این ببر در تابلوی معرکه خانه است؟»

معرکه گیر گفت:
«صد در صد.»

حریف گفت:
«مگه مردم خرند که برای دیدن ببری که می بینند،
 پول بپردازند؟»

۴۱
مردی از اهالی کیوتو
در
دوره شوگون
در
هر فرصتی می گفت:
«عجب خری!»

حریفی گفت:
«احتیاط کن و مرتب نگو:
«عجب خری.»
اخیرا
یکی همین حرف را زده بود
که
بازداشت شد و بعد به دار آویخته شد تا زبانش از دهانش بیرون زد.»

 مرد کیوتویی گفت:
«عجب خری!»

۴۲

حریفی می خواست با درشکه پست به پایتخت سفر کند.

از
درشکه ران
پرسید:
«چند ساعت طول می کشد؟»

درشکه ران گفت:
«با یک اسب برای طی ۴۰ کیلومتر ۴ ساعت طول می کشد.»

حریف پرسید:
«با ۲ اسب چند ساعت؟»

«۲ ساعت.»

حریف پرسید:
«با ۴ اسب چند ساعت؟»

درشکه ران گفت:
«۱ ساعت.»

حریف گفت:
«عالیه.
۱۲ اسب ببند به درشکه
تا
درجا
همانجا
باشیم.»

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر