ادوارد برنشتاین
(۱۸۵۰ ـ ۱۹۳۲)
تئوریسین و سیاستمدار
آلمانی
مؤسس رویزیونیسم نظری
در مارکسیسم
مؤلف مقالاتی تحت عنوان
«مسائل سوسیالیسم»
(۱۸۹۶ ـ ۱۸۹۸)
و
«پیش شرط های سوسیالیسم و و ظایف سوسیال ـ
دموکراسی»
(۱۸۹۹)
برنشتاین
ماتریالیسم و
دیالک تیک را متافیزیکی و غیرعلمی
نامید و رد کرد.
وظیفه فلسفه سوسیال ـ
دموکراسی
باید
غلبه بر ماتریالیسم دیالک تیکی
باشد
و
کانتیانیسم
را
به
جای آن
بگذارد.
شعار او:
«کانت بر ضد
چاپلوسی»
(kant wider Cant)
برنشتاین تئوری های زیرین
مارکس را نیز رد کرد:
تئوری ارزش کار
تئوری اضافه ارزش
تز قطب بندی، ذلت و
فروپاشی
انقلاب پرولتری
برنشتاین
به
جای
انقلاب،
رفرم
را
پیشنهاد کرد،
به
جای آماج،
راه
را
مطلق کرد
و
دموکراسی
را
به
مثابه
وسیله و هدف همزمان
قلمداد کرد.
پروفسور دکتر ولفگانگ
شوهاردت
برگردان
شین میم شین
· رویزیونیسم عبارت است از سیستم تجدید نظر در
مارکسیسم (و یا در مارکسیسم ـ لنینیسم) که به بهانه بهسازی، تکمیل، توسعه و نوسازی
آن صورت می گیرد.
· اما هدف اصلی رویزیونیسم عبارت است از حذف دیالک تیک ماتریالیستی و از بین بردن ماهیت
انقلابی مارکسیسم مبنی بر تحول بنیادی جامعه و جایگزینی آنها با تئوری های فلسفی،
تاریخی، اقتصادی و سیاسی مختلف بورژوائی.
· رویزیونیسم یک ایدئولوژی بورژوائی است و هدفش
بگور سپردن روح انقلابی و ابتکار عمل طبقه کارگر و متحدین آن در مبارزه بر ضد
امپریالیسم و جنگ و به نفع صلح، دموکراسی، رهائی ملی و سوسیالیسم است.
· رویزیونیسم ـ بلحاظ ریشه های طبقاتی ـ محصول
نفوذ بورژوازی انحصاری بر طبقه کارگر و
جنبش کارگری است.
· حاملین رویزیونیسم عبارتند از اقشار و گروه های
خرده بورژوائی و بخش هائی از طبقه کارگر که بوسیله امپریالیسم به فساد کشیده شده
اند و به اریستوکراسی کارگری و بوروکراسی کارگری
تعلق دارند.
· اینها پایگاه اجتماعی خاص رویزیونیسم را تشکیل
می دهند.
· ورود بالنسبه همزمان رویزیونیسم به صحنه در
کشورهای امپریالیستی، بیانگر ایدئولوژیکی این حقیقت امر است که ایده های
اوپورتونیستی در خور نیز در هیئت رویزیونیسم «روی خط واحدی به پیش می تازند.»
· رویزیونیسم بمثابه یک پدیده بین المللی وارد
صحنه می شود.
· پیدایش رویزیونیسم با پیدایش امپریالیسم پیوند
ناگسستنی دارد.
· پیروزی مارکسیسم در جنبش بین المللی کارگری و
رشد گسترده آن در نیمه دوم قرن نوزدهم بورژوازی را بر آن می دارد که در مبارزه بر
ضد ایدئولوژی و سیاست انقلابی طبقه کارگر به متدهای جدیدی توسل جوید.
· بورژوازی از آن به بعد، می کوشد که طبقه کارگر
را از درون، یعنی در زمینه عام مارکسیسم «نرم کند.»
· دیالک تیک مبارزه طبقاتی میان پرولتاریا و بورژوازی سبب می شود که لیبرالیسم
در حال انحلال در هیئت رویزیونیسم از نو احیا شود.
· این حقیقت امر در آثار ادوارد برنشتاین ـ بنیانگذار رویزیونیسم ـ آشکار می گردد.
· برنشتاین به یکی از رهبران جناح اوپورتونیستی سوسیال ـ
دموکراسی آلمان و بین الملل دوم بدل می شود.
· همانطور که لنین
در مقاله ای تحت عنوان «مارکسیسم و رویزیونیسم» خاطرنشان می شود، برنشتاین می کوشد تا کلیه اصول مارکسیسم در
فلسفه، اقتصاد سیاسی و آموزش سوسیالیسم علمی را مورد تجدید نظر قرار دهد و به جای
آنها یاوه های بورژوازی لیبرال را بنشاند.
۱
برنشتاین در فلسفه
· برنشتاین در فلسفه با شعار نئوکانتیستی
تحت عنوان «برگشت به کانت!» به میدان
می آید و موضع ماتریالیستی قاطع و پیگیر را کهنه قلمداد می کند.
· او اصل «توسعه
دیالک تیکی» را رد می کند و بر ضد آن به مبارزه می پردازد.
· او به جای اصل «توسعه
دیالک تیکی»، اوولوسیونیسم سطحی
را می نشاند.
· (اوولوسیونیسم به آموزش متافیزیکی (غیردیالک تیکی) توسعه اطلاق می شود که توسعه را با اوولوسیون یکی می انگارد ومفهوم «اوولوسیون» را به معنی تغییرات
کمی صرف، رشد کمی صرف کیفیت های از قبل
آماده می داند.
· آموزش دیالک تیکی توسعه ـ اما ـ توسعه را وحدتی از تغییرات
کمی و کیفی، تدریجی و جهشی، پیوسته و گسسته، سیستم نگهدار و سیستم شکن، اوولوسیونی
و روولوسیونی (انقلابی) می داند. مترجم)
۲
برنشتاین در اقتصاد سیاسی
· برنشتاین در اقتصاد سیاسی به انکار قانونمندی های بنیادی
در توسعه سرمایه داری می پردازد.
· او بر خلاف معارف مارکس و انگلس و علیرغم
روندهای واقعا موجود در جامعه سرمایه داری ادعا می کند که روند تمرکز در کشاورزی اصلا وجود ندارد و در
صنعت و تجارت نیز خیلی کند صورت می گیرد و لذا بحران
های ادواری رفته رفته بندرت اتفاق می افتند و اگر هم اتفاق بیفتند،
خیلی ضعیف هستند.
· بنظر برنشتاین،
سرمایه داری رفته رفته به «سرمایه داری مبتنی بر برنامه» مبدل می شود.
۳
برنشتاین در سیاست
· برنشتاین در سیاست، آموزش مبارزه
طبقاتی و دیکتاتوری پرولتاریا را مورد
تجدید نظر قرار می دهد.
· چون «سرمایه داری مبتنی بر برنامه» می تواند از
طریق رشد اوولوسیونیستی، بطور مسالمت آمیز
به سوسیالیسم منتهی شود، پس آموزش های مبارزه
طبقاتی و دیکتاتوری پرولتاریا زاید و کهنه اند و «بار بیهوده ای» بر
دوش تئوری مارکسیستی محسوب می شوند.
*****
اثبات بطلان تزهای رویزیونیستی
· بطلان همه این تزهای
رویزیونیستی را خود تاریخ اثبات کرد:
۱
· در اوایل قرن بیستم، زلزله های شدید در اقتصاد
سرمایه داری بطلان توهمات مبتنی بر توسعه بی بحران
سرمایه داری را در عمل نشان می دهند و توهمات مبتنی بر «سرمایه داری
مبتنی بر برنامه» را نقش بر آب می کنند.
۲
· جنگ امپریالیستی جهانی اول و بویژه پیروزی
پرولتاریای روس در انقلاب سوسیالیستی بزرگ اکتبر در عمل تزهای رویزیونیستی مبتنی
بر «رشد مسالمت آمیز سرمایه داری به سوسیالیسم»، پایان مبارزه طبقاتی و عدم لزوم
دیکتاتوری پرولتاریا را در هم می شکنند.
· حوادث تاریخی و ساختمان سوسیالیسم در اتحاد
شوروی صحت آموزش های لنین را ثابت می
کنند.
فرم جدید رویزیونیسم
۱
· پس از پیروزی انقلاب سوسیالیستی اکتبر، تناسب قوا در مقیاس جهانی به
نفع قوای سوسیالیسم تغییر می کند.
· بحران عمومی که سیستم سرمایه داری از زمان جنگ جهانی اول
وارد آن شده بود، بمیزان دم افزونی گسترش می یابد.
· از این رو، رویزیونیسم مجبور می شود که در
استدلال خویش با وضع تغییریافته دمساز شود.
· وقتی که آنتی
سویتیسم (شوروی ستیزی) به مشخصه اصلی ایدئولوژی ارتجاعی بورژوازی بدل
می شود، رویزیونیسم ـ قبل از همه ـ در فرم زیر بدان می پیوندد:
· رویزیونیسم ادعا می کند که لنینیسم ضد مارکسیسم
است.
· رویزیونیسم آموزش های لنین و تحقق عملی آنها در
اتحاد شوروی را به عنوان تحریف مارکسیسم مورد تحقیر و استهزا قرار می دهد و هر دو
را بمثابه «امور روسی محض» قلمداد می کند.
· تاریخ با تشکیل سیستم سوسیالیستی قدرتمند جهانی،
بعد از جنگ جهانی دوم و نقش تعیین کننده آن در تعیین توسعه تاریخی سرنوشت بشریت و
ورود سیستم سرمایه داری به مرحله دوم و سوم بحران
عمومی خویش، بطلان این تزهای رویزیونیسم را نیز ثابت می کند.
۲
· اکنون دیگر بخشی از نیروهای رهبری احزاب
اوپورتونیستی سوسیال ـ دموکرات در کشورهای امپریالیستی نقاب از چهره برداشته اند و
از سیاست و ایدئولوژی محافل حاکمه سرمایه داری انحصاری ـ دولتی علنا دفاع می کنند.
· آنها مارکسیسم را هم بطور رسمی کنار گذاشته اند
و دیگر با نقاب مارکسیستی وارد صحنه نمی شوند.
رویزیونیسم مدرن
· رویزیونیسم در دوره پس از جنگ جهانی دوم در هیئت
رویزیونیسم مدرن وارد صحنه می شود.
· رویزیونیسم مدرن فرم نمودین خاص ایدئولوژی و سیاست بورژوازی در
جنبش بین المللی کمونیستی است.
· همانطور که رویزیونیسم در آغاز مجبور بود که به
بهانه «نوسازی» مارکسیسم وارد صحنه شود، امروز رویزیونیسم
مدرن نیز هر جا که مارکسیسم ـ لنینیسم ایدئولوژی غالب و مسلط است ـ
مثلا در کشورهای سوسیالیستی ـ نیات ضد انقلابی خود را زیر سرپوش «مارکسیسم ـ
لنینیسم حقیقی»، «بهسازی مارکسیسم ـ لنینیسم» و «نوسازی مارکسیسم ـ لنینیسم» پنهان
می کند.
· رویزیونیسم مدرن می کوشد تا از طریق خام کردن احزاب کارگری ـ
کمونیستی، از طریق از بین بردن وحدت و یکپارچگی آنها، راه را برای ضد انقلاب هموار
سازد تا بتواند دیکتاتوری پرولتاریا در کشورهای سوسیالیستی منفرد را تخریب کند،
اردوگاه سوسیالیستی جهانی را منحل سازد و حاکمیت امپریالیسم را در این کشورها احیا
کند.
· رویزیونیسم مدرن ـ قبل از همه ـ به انکار ضرورت تاریخی انقلاب
پرولتری و دیکتاتوری پرولتاریا در گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم می پردازد و
نقش رهبری حزب مارکسیستی ـ لنینیستی و سانترالیسم دموکراتیک و همچنین
انترناسیونالیسم پرولتری را منکر می شود.
· رویزیونیست های مدرن دیالک تیک عینی توسعه اجتماعی را، بویژه دیالک تیک منفرد و عام را نمی خواهند درک کنند.
· آنها منکر این حقیقت امرند که انقلاب سوسیالیستی
و ساختمان سوسیالیسم بنا بر سلسله ای از قانونمندی های عام الاعتبار صورت می
گیرند.
· آنها ـ بلحاظ فرم ـ شرایط ملی خاص را، مثلا
ساختمان سوسیالیسم در کشورهای منفرد را مطلق می کنند و به مواضع ناسیونالیسم
بورژوائی سوق می دهند.
· آنها پافشاری به معارف عام الاعتبار مارکسیسم ـ
لنینیسم و محتوای حقیقی ـ عینی آنها را به دگماتیسم
متهم و تحقیر می کنند.
· رویزیونیسم از آغاز دهه ۶۰ قرن بیستم، بطرز
نیرومندتری در جنبش بین المللی کمونیستی عرض اندام کرده است.
· رویزیونیسم ـ قبل از همه ـ ارزیابی اشتباه آمیزی
از مبارزه میان سوسیالیسم و امپریالیسم عرضه می کند و ماهیت، فرم و متد مبارزه
میان دو سیستم را زیر علامت سؤال می برد.
· رویزیونیسم نقش تاریخی اتحاد شوروی و اردوگاه
سوسیالیستی را در مبارزه بر ضد امپریالیسم و به نفع صلح، دموکراسی و سوسیالیسم
منکر می شود.
· رویزیونیسم در استراتژی جهانی امپریالیسم آمریکا
و آلمان فدرال بمثابه پلی برای ضد انقلاب عمل می کند.
· مبارزه بر ضد رویزیونیسم، که انرژی انقلابی طبقه
کارگر را فلج می کند و مبانی ایدئولوژیکی ـ تئوریکی سوسیالیسم را نابود می سازد،
یکی از مبرم ترین وظایف مارکسیست ـ لنینیست ها ست.
· مراجعه کنید به اوپورتونیسم،
رفرمیسم.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر