لطایف
الملل
برگردان
شین
میم شین
۶۰
جنتلمنی
(مرد
مؤدب خوش مشربی)
بانوی
معروفی
را
دید
و
حال
همسرش را پرسید.
بانو
زد زیر گریه و گفت:
«شوهرم
در بهشت است.»
جنتلمن
گفت:
«خیلی
متأسفم.»
۶۱
در
دوره کرامول
زنی
دو رفیق داشت
که
پای یکی از آندو چوبین بود.
روزی
متوجه شد که حامله است.
رفقا
را خبر کرد و ماجرا را با هر دو در میان گذاشت.
آن که
پای چوبین داشت،
گفت:
«راه حل مسئله
خیلی ساده است.
اگر
بچه پای
چوبین داشت،
از من است.
در
غیر این صورت از حریف است.»
۶۲
عمله
ای را به اتاق نشیمن فئودالی آوردند تا میخ بزند.
پس از
زدن میخ
طبق
معمول
پرسید:
«عالیجناب.
چیزی برای تشنگی دارید؟»
«برای
تشنگی؟»
فئودال
پرسید.
«آره.»
عمله
جواب داد.
عالیجناب
برایش
شاه
ماهی نمک زده
آورد
و گفت:
«بفرما.
این هم برای تشنگی.»
۶۳
مهمانی
وارد خانه شد و از کلفت پرسید:
«خانم
خانه هست؟»
کلفت
گفت:
«نیست.»
مهمان
پرسید:
«اقا چطور؟»
«نیست.»
مهمان
پرسید:
«پسرشان
چطور؟»
«نیست.»
مهمان
گفت:
«پس
بذار دم بخاری بنشینم تا بالاخره کسی بیاید.»
کلفت
گفت:
«روشن نیست.»
۶۴
شهردار
شهرکی در انگلستان پیشنهاد کرد که چوبه دار جدیدی بخرند.
سکنه
شهر قانع شدند.
فقط
پیرمردی
قانع
نشد و گفت:
«چوبه
دار سابق ایرادی ندارد.»
شهردار
با شور وافر گفت:
«بیشک.
مسئله
اما این است که در این چوبه دار
تاکنون
فقط بیگانگان را به دار زده ایم.
اکنون
می
خواهیم چوبه دار جدیدی برای خود خودمان بخریم
و
از
این به بعد
خودمان
را دار بزنیم.»
۶۵
قبل
از شروع جنگ های ۳۰ ساله
دهاتی
ئی سر میز قهوه خانه به شهری ئی گفت:
«۳۰
سال است که زن گرفته ام و فقط یک بار با زنم همنظر بوده ام.»
شهری
پرسید:
«این
یک بار کی بوده است؟»
جواب
داد:
«روزی
که خانه مان آتش گرفت، من و زنم همنظر بودیم:
هر دو
می خواستیم از در خانه بیرون بزنیم. »
۶۶
مسافری
در مسافرخانه ای از دختر خدمتکار یک لیوان آب خواست
و
گفت:
«می
خواهم قاطی شراب کنم.»
دخترک
گفت:
«لازم
نیست.
ننه
ام امروز صبح یک سطل آب در خمره شراب ریخت.»
ادامه
دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر