۱۳۹۹ فروردین ۱۰, یکشنبه

تأملی در تصورات و تخیلات و توهمات کسری فروهی (۱۹)

 
در جستجوی بدیل:
بازگشت به دیالکتیک انقلابی

کسری فروهی
(۱۳۶۳)

منبع:
نوید نو

ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطانپور
 
۱
این پیروان مارکسیسم جبر باور 
با 
برداشتی سطحی و مکانیکی از مقوله "عین " و "ذهن " 
این‌گونه استدلال می‌کردند 
که 
در
روسیه شرایط انقلاب سوسیالیستی 
را
 ندارد.
 
 
این نظر
مشخصا
نظر منشویک ها 
بوده است
و
فی نفسه
درست بوده است.
 
لنین
اصولا و اساسا
به
فقدان شرایط اوبژکتیو و سوبژکتیو انقلاب سوسیالیستی در روسیه
وقوف داشته است.
 
ما
هنوز
فرصت تحلیل آثار لنین
را
نداشته ایم.
 
احتمالا
در
آثار لنین در زمینه محتوای انقلاب روسیه
تناقضاتی و یا کاستی هایی
وجود دارد.
 
عملکرد لنین
اما
بی اعتنا به کیفیت و وسعت و ژرفای وقوف تئوریکی او
درست بوده است.
 
پارادوکس
می نماید:
چگونه می توان بدون داشتن توضیح تئوریکی درخور
درست عمل کرد؟
 
قضیه از چه قرار بوده و است؟  
 
۲
این پیروان مارکسیسم جبر باور 
با 
برداشتی سطحی و مکانیکی از مقوله "عین " و "ذهن " 
این‌گونه استدلال می‌کردند 
که 
در
روسیه شرایط انقلاب سوسیالیستی 
را
 ندارد.
 
 
لنین
کاشف گذار فرماسیون سرمایه داری از مرحله (فاز) مبتنی بر رقابت آزاد 
به 
مرحله امپریالیستی 
(سرمایه داری انحصاری و انحصاری دولتی)
بوده است.
 
این کشف لنین
مبتنی بر تحلیل اقتصادی ـ سیاسی جامعه سرمایه داری بوده است.
 
مراجعه کنید
به
اقتصاد سیاسی
 
بر پایه این تحلیل سیاسی ـ اقتصادی
نمی توان
به
هژمونی طبقاتی طبقه کارگر در انقلابات اجتماعی
رسید.
 
ضعف توضیحی ـ تئوریکی احتمالی لنین
همین جا ست.
 
تنها نتیجه ای که لنین از این گذار درونفرماسیونی سرمایه داری می گیرد،
امکان پیروزی انقلاب پرولتری در یک کشور سرمایه داری
تز موسوم به «حلقه ضعیف در زنجیر دول امپریالیستی» 
است.

این
البته 
حدس ما ست
و
برای کسب یقین باید آثار لنین تحلیل تئوریکی شوند.

تعیین خط مشی انقلابی در روسیه 
باید
نه
فقط
بر اساس تحلیل تحول درونفرماسیونی سرمایه داری،
بلکه
ضمنا
بر اساس تحلیل تحول درونطبقاتی بورژوازی 
صورت گیرد.
 
گذار فرماسیون سرمایه داری
 از
 مرحله (فاز) مبتنی بر رقابت آزاد 
به
 مرحله امپریالیستی
 (سرمایه داری انحصاری و انحصاری دولتی)
(گذار اوبژکتیو)
ضمنا
با
گذار بورژوازی از بورژوازی آغازین «انقلابی» به بورژوازی واپسین ارتجاعی
(گذار سوبژکتیو) 
توأم بوده است.
 
این
 اما
عملا
 به  
چه معنی است؟

۳
این بدان معنی است
که
بورژوازی 
از
ظرفیت انقلابی خود 
تهی شده است.
 
بورژوازی  
دیگر
توان رهبری انقلابات ضد برده داری، ضد فئودالی و بورژوایی
را
ندارد.
 
حریف
هم
کم و بیش
به
این حقیقت امر
وقوف دارد.
 
به
همین دلیل
از
مفهوم «بورژوازی  سابقا انقلابی» 
بهره برگرفته است.
 
لنین
احتمالا
به 
این جنبه گذار 
وقوف تئوریکی نداشته است.
 
این
اما
مانع آن نشده
 که
 لنین درست عمل کند 
و 
بر
هژمونی طبقه کارگر
در
انقلاب روسیه
ابرام ورزد
و
به
پیروزی رهنمون شود.
 
انقلاب اکتبر و بعدها انقلابات چین و ویتنام و کوبا و غیره
به
لحاظ گذار فرماسیونی ـ اقتصادی 
نه
انقلابات سوسیالیستی
بلکه چه بسا انقلابات دموکراتیکی (ضد جامعه اولیه، ضد برده داری، ضد فئودالی) و ملی (ضد استعماری)
بوده اند.
 
نکته نوین مهم
این است
که
این انقلابات 
نه
تحت سرکردگی (هژمونی) اشرافیت فئودالی و یا بورژوازی
بلکه تحت سرکردگی پرولتاریا و چه بسا در صورت ضعف پرولتاریا، فقط تحت سرکردگی حزب طبقه کارگر 
صورت می گیرند.
 
جوهر لنینیسم
هم
همین بوده است.

پارادوکس
این بود
که
چگونه می توان بدون داشتن توضیح تئوریکی درخور
درست عمل کرد؟
 
 
مارکس
این پارادوکس
را
پیشاپیش
(البته در رابطه با مسئله دیگری)
تئوریزه کرده است:
«نمی دانند، ولی علیرغم ان می کنند.»
 
بر اساس این حکم فلسفی طنز آمیز مارکس
می توان 
به
درک و توضیح عملکرد درست لنین (و لنینیسم) نایل آمد.
 
این حکم فلسفی طنز آمیز مارکس
اما
  به چه معنی است؟ 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر