۱۳۹۹ فروردین ۵, سه‌شنبه

ایدئالیزاسیون اعضای طبقه حاکمه به نیت عوامفریبی

 
یعقوب لیث
شبی 
هر چه کرد 
خوابش نبرد.
 
پس 
برخاست 
و 
با 
جامه مبدل 
از 
قصر 
بیرون شد. 
 
در 
پشت قصر 
 ناله ای شنید 
که 
می گفت:
«خدایا 
یعقوب 
هم 
اینک 
به 
خوشی 
در 
قصر خویش 
نشسته 
و 
در 
نزدیک قصرش 
اینچنین ستم می شود.»
 
 یعقوب سخنان آن مرد را شنید 
و
گفت: 
«چه می گویی؟
من یعقوبم و از پی تو آمده ام 
  بگو ماجرا چیست؟»
 
آن مرد گفت: 
«یکی از سرهنگان تو که نامش را نمی دانم 
شبها به خانه من می آید 
و 
به 
زور، 
 زنم
را 
 مورد تجاوز قرار می دهد.»

یعقوب گفت:
 «اکنون کجاست؟»

مرد گفت:
«نمی دانم.
شاید رفته باشد.»

یعقوب گفت: 
«هرگاه آمد، مرا خبر کن»
 
بعد
آن مرد 
را 
به
 نگهبان قصر 
معرفی کرد و گفت: 
«هر زمان این مرد مرا خواست،
 به من برسانیدش، حتی اگر در خواب باشم.»

شبی دیگر باز همان سرهنگ به خانه آن مرد رفت
 و 
مرد مظلوم به سرای یعقوب شتافت.
 
یعقوب لیث 
 برخاست 
و
 با 
شمشیر آخته به دست،
خشمگین 
به 
راه 
افتاد.
 
در 
 نزدیکی خانه، 
صدای عیش مرد را شنید و دستور داد تا چراغها و آتشدانها را خاموش کنند! 
آنگاه 
ظالم 
را 
با
 شمشیر آخته
 کشت. 

بعد
 دستور داد تا چراغ افروزند 
و
 در 
صورت کشته 
نگریست
و
در دم سر به نیایش نهاد.
 
آنگاه صاحب خانه را گفت:
 «قدری نان بیاورید که بسیار گرسنه ام.»

صاحبخانه گفت:
 «پادشاهی چون تو، چگونه به نان درویشی چون من 
قناعت توان کردن!؟»

یعقوب گفت: 
«هر چه هست بیاور.»

مرد 
پاره ای نان آورد 
و
 از 
یعقوب لیث
 سبب خاموش و روشن کردن چراغ 
و 
نیایش 
و 
نان خواستن 
 را 
پرسید.
 
  یعقوب گفت:
«آن شب که از ماجرای تو آگاه شدم با خود اندیشیدم 
در 
زمان حکمرانی من 
کسی جرئت این کار را ندارد 
مگر اینکه یکی از فرزندانم باشد.
 
به
همین دلیل
 گفتم، چراغ را خاموش کن تا محبت پدری مانع اجرای عدالت نشود.
 
 چراغ که روشن شد دیدم که بیگانه ای است.
 پس سجده شکر گذاشتم.
 
 اما 
دلیل غذا خواستنم   
این بود
که
 از
 آن شب که از چنین ظلمی در سرزمین خود آگاه شدم 
با 
پروردگار خود 
پیمان بستم
که
 لب به آب و غذا نزنم 
تا داد تو را از آن ستمگر بستانم.»

گر 
به
 دولت
 برسی،
 مست نگردی،
 مردی

گر 
به
 ذلت
 برسی، 
پست نگردی،
 مردی
 
اهل عالم
 همه 
بازیچه دست هوس
 اند
 
گر
تو
 بازیچه ی این دست 
نگردی،
 مردی

پایان
ویرایش 
از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر