۱۳۹۳ بهمن ۱۲, یکشنبه

اعصابی از الماس (۴)



تحلیلی از یدالله سلطان پور

تو مادر هستی
خانواده ات را ترک مکن!

·      اگر استنباط ما درست باشد و قهرمانان انتحار عمدتا از مادران، تشکیل شده باشند، این سؤال قبل از هر چیز مطرح می شود که چرا مادران و یا زنان بالغ جامعه ای دست به انتحار می زنند؟
·      به عبارت دیگر بر سر زنان جامعه پیشرفته سرمایه داری چه بلائی نازل می شود که دستخوش بحران روحی و روانی لاینحلی می گردند و راه خروج از بحران را در  انتحار می بینند؟

۱
 
·      امروز حریفی در صفحه فیسبوکش نقل قولی از گارسیا مارکز منتشر کرده، مبنی بر اینکه «ازدواج کردن به خاطر پول و بدون داشتن عشق به مرد مربوطه، بدترین نوع فحشا ست.»

·      این مفهوم انتزاعی عشق آدمی را کلافه می سازد.
·      چه جفنگ ها که راجع به عشق انتزاعی سرهم بندی نمی شود و به خورد مردم داده نمی شود!
·      مارکز ظاهرا خودش هم از چند و چون عشق خبر ندارد.
·      عشق کسی نسبت به کس دیگر و یا چیز دیگر، نه پدیده و روندی انتزاعی و محض و مبرا از هر حاجت و نیاز مادی و روحی و روانی، بلکه پدیده ای ثانوی است و بواسطه عوامل و محرکه های نیرومندی تعیین و عملی می شود.

۲
·      انبوهی از عوامل مادی، روحی، روانی، فکری و معرفتی، سلسله ای از حساب ها و کتاب ها، مصلحت طلبی ها و سبک ـ سنگین کردن ها برای تشکیل عشق کسی نسبت به کسی، مذهبی، مرامی و نظامی وارد عمل می  شوند.

·      محمود دولت آبادی جوان فهم و فراست بمراتب بیشتری از گارسیا مارکز داشته است.
·      او در کلیدر به تحلیل  پسیکولوژیکی ـ معرفتی ـ اجتماعی تشکیل عشق حتی قربانی به جلاد می پردازد.
·      تجربه شخصی و تأیید این روند کار سختی نیست.

۳
·      قربانی اسیر در چنگ دشمن در طول بازجوئی چه بسا شیفته و عاشق شکنجه گر خویش می شود و فاجعه آغاز می گردد.
·      به همین دلیل، سازمان های شکنجه و سرکوب، عوامل خود را فقط از یتیم خانه ها برنمی گزینند.
·      بلکه چه بسا از میان شکستگان نومید در منگنه فشار و شکنجه و آذیت و آزار برمی گزینند.

۴
«ازدواج کردن به خاطر پول و بدون داشتن عشق به مرد مربوطه، بدترین نوع فحشا ست.»

·      مارکز در این جفنگ خود به تعریف و عملا به تحریف مقوله فحشاء می پردازد:
·      بدترین فاحشه از دید مارکز زنی است که برای نجات از فقر مالی علیرغم عاشق فرد متمول نبودن، تن به ازدواج با او می دهد.

۵
·      می توان گفت که مارکز دیالک تیک مادی و روحی را به شکل دیالک تیک پول و عشق بسط و تعمیم می دهد.
·      این کردوکار مارکز عیب و ایرادی ندارد.
·      عیب و ایراد فکری و جهان بینانه ی او در وارونه کردن سوبژکتیو (دلبخواهی) این دیالک تیک عینی است.
·      چون مارکز نقش تعیین کننده را در دیالک تیک مادی و روحی از آن روحی (عشق) می داند.

۶
·      به همین دلیل می توان گفت که جهان بینی مارکز ایدئالیستی است.
·      از این رو، کلام قصار او به درجه جفنگی غیر علمی، غیرعملی و از سر تا پا باطل تنزل می یابد.

·      ارج و ارزش جهان بینی علمی در این است که مانع وارونه اندیشی آدمیان می گردد و آنها را از ارتکاب خطا مصون می دارد.
·      مارکسیسم ـ لنینیسم نه برای پوز توخالی دادن و هارت و پورت کردن، بلکه برای حقیقی اندیشی و پرهیز از خطا و خریت و چه بسا حتی خیانت ست.

۷
«ازدواج کردن به خاطر پول و بدون داشتن عشق به مرد مربوطه، بدترین نوع فحشا ست.»

·      مارکز ظاهرا از جامعه شناسی هم کمترین بهره ای نداشته است.
·      اگر او به روند و روال جاری در خانواده خود می پرداخت به صدور جفنگیاتی از این قبیل مبادرت نمی ورزید.
·      دختر از همان اوان کودکی تحت تأثیر ایده ئولوژی طبقه حاکمه بلحاظ پسیکولوژیکی و معرفتی و فکری و اخلاقی و غیره بطرز رادیکال و چه بسا بی برگشتی مانی پولیزه می شود.
·      عشق بر اساس معیارهای فکری و ارزشی و اخلاقی و هنجاری طبقاتی حاکم در هر جامعه تعیین می گردد.
·      هارت و پورت های مربوط به عشق مجنون به لیلی و غیره، برای عوامفریبی اند.
·      ازدواج های کذائی در گذر از گردنه های دیالک تیک های متنوع و متفاوت و قبل از همه به حکم عوامل مادی صورت می گیرند.
·      قاعده همین است و استثناء ها بسیار اندکند و قابل چشم پوشی.


۸
«ازدواج کردن به خاطر پول و بدون داشتن عشق به مرد مربوطه، بدترین نوع فحشا ست.»
·      ازدواج مبتنی بر عشق محض نه امکان پذیر است و نه آخر و عاقبت خوبی دارد.
·      حتی ازدواج های بغایت سنجیده و اندیشیده پس از مدتی در کارزار اختلافات متنوع تخریب می شوند و برای نجات از بحران فلج کننده به طلاق و جدائی می انجامند.

۹
·      توده های زن در مسیر ازدواج از جهنمی عبور می کنند و تسلیحات تاکتیکی و استراتژیکی عظیمی را به خدمت می گیرند.
·      تعیین کننده در همه چیزها و پدیده های اجتماعی عوامل مادی و اقتصادی و زیربنائی اند.
·      یکی از دلایل تعیین کننده طلاق و جدائی مفرط ایرانی جماعت عدم رعایت همین دیالک تیک مادی و روحی است.
·      پس از شکست انقلاب سفید و رستاوراسیون فئودالی خیلی از ازدواج ها بطرز نسنجیده و شتابزده صورت  می گیرند که دیری نمی پایند و اگر هم دیری بپایند، کیفیتی ندارند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر