·
میرندگی
است این
·
یکی در
انزوای زندان ِ جهان زیستن
·
بی توان
ِ گریختن
·
حیران
·
در
امتداد مرز ِ خواستن
·
و
نیارستن .
·
· [ در منطق ِ شعور ِ عدل ِ راستین
·
کلید رمز
ِ رهایی به کفّ اندر ِ من باید،
·
امّا
نیست
·
پس افسار
ِ اختیار
· - بی
گمان –
·
فرمانبر
ِ دستان ِ دیگری است. ]
·
·
و من
·
پیرانه
سر اکنون
·
پای آبله
استاده ام ، ملول
·
در
فرجامین کوچه ی بن بستِ آزمون
·
و روانم
از توالی ِ این تقلای ِ عبث بسی خسته است
·
و
سرخورده ام از تداوم ِ بیهده سر کوفتن به طاق و رواق ِ قفس
·
و فریاد
ِ ستوهم
·
به پوزه
بند ِ ریشخند ِ " ایمان"
·
فرو بسته
است.
·
·
کو پس
·
بازوی ز
هم گسستن ِ میله های حصار ؟
·
کو پس
پای ِ فرار؟
·
·
آه،
·
اجبار ِ
جبر ِ مقدّر اگر نیست،
·
چیست این؟
·
چه زندگی
است، این؟
پایان
مسعود بهبودی
·
این شعر جهانگیر
صداقت فر عزیز بیشک شرح صادقانه ی وضع و
حال شاعر و همگنان طبقاتی ایشان است.
·
طبقات
اجتماعی واپسین در بهترین حالت در همین بن بست گیر می افتند:
1
· در بهترین حالت،
راه به پیش نمی یابند و به فاتالیسم (اجبار جبر مقدر) و نیهلیسم می رسند.
2
· در بدترین حالت به عقب برمی گردند و بربرمنشانه همه
دستاوردهای مادی، فکری و فرهنگی بشری را حتی الامکان به آتش می کشند.
الف
· نمونه اش دو جنگ جهانی اول و دوم و جنگ های نیابتی
و مستقیم امپریالیستی بیشمار بعدی و فعلی
ب
· کشتار حداقل 70 میلیون نفر انسان بی گناه و
گورستان واره سازی جهان در مدتی کوتاه
ت
·
بربریت
عریان در فرم سوزاندن 6 میلیون یهودی و
کولی و کمونیست و غیره به بهانه نژادی و غیره در کوره های فاشیستی در رایش سوم و میلیون
ها نفر دیگر در سرزمین های اشغال شده.
·
ما ـ
توده و طرفداران توده ـ اما به دیالک تیک جبر واختیار باور داریم.
1
·
ما به تعیین
کنندگی جبر در تحلیل نهائی و ضمنا به اختیار بنی بشر باور یقین مند داریم.
·
اختیاری که
با توسعه کمی و کیفی شعور و شناخت بنی بشر غنا و پهنا و ژرفا کسب می کند.
2
·
ما به
سوبژکت مندی (فاعل انسانی داشتن) روندهای اجتماعی باور داریم:
·
به نقش
تاریخساز توده باور داریم.
·
بدون
توده تاریخساز، تاریخی (جامعه و جهانی) ساخته نمی شود.
·
به همین
دلیل توده ای هستیم.
3
· همین قانونمندی خارائین تحول اجتماعی منبع عینی بی
پایان امید و اوپتیمیسم (خوش بینی فلسفی) ما ست.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر