سعدی
شیرازی
( ۵۶۸ -
۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت چهارم
(گلستان با ب اول، ص 21 ـ 24)
شین میم شین
ابر اگر آب
زندگی بارد
هرگز از شاخ
بید، بر نخوری
با فرومایه
روزگار مبر
کز نی بوریا،
شکر نخوری
·
·
سعدی پس از تعمیم تئوری من دراوردی بنیاد نیک و بد به
جمادات و جانوران (آتش و افعی)، به تعمیم آن در عالم نباتات می پردازد و بید و
بوریا را به درجه درختان بد بنیاد تنزل می دهد.
·
سعدی اندیشه نهفته در بیت اول را احتمالا از حکیم طوس به
عاریه گرفته است:
1
·
فردوسی نیز همین اندیشه را مو به مو نمایندگی کرده است:
به نابودنی ها
ندارد امید
نگوید که بار آورد شاخ بید
2
·
اکنون می توان معیار خوبی و بدی متناسب با نظام بنده داری ـ
فئودالی را کشف کرد:
·
هرچیزی که برای سیر کردن شکم انسان ها مفید باشد، خوب است و
لاغیر.
·
بید اگر چه برای پرندگان مأمن و مأوا، برای جانوران مواد
غذائی و برای انسان ها سایه و اکسیژن و چوب فراهم می آورد و بوریا اگرچه حصیر می
شود و مساجد و خانه های شهر و روستا را مفروش می کند، با این حال، چون میوه قابل
خوردن ندارند، بد بنیاد تلقی می شوند.
3
·
بعد، با استناد به آتش و افعی و بید و بوریا نتیجه گرفته می
شود که زنان و کودکان راهزنان بخت برگشته غیرقابل اصلاح و تربیت اند و باید قتل
عام شوند.
4
·
دلیل ارائه شده، دلیلی بی پایه و شیوه تحلیل رایج، شیوه
مطلقا ذهنگرایانه و سوبژکتیویستی ـ ولونتاریستی است.
·
کسی که به ریشه های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، تاریخی و
عینی چیزها و پدیده ها کاری ندارد، کسی که نمی خواهد، علل عینی عاصی، یاغی و راهزن
شدن کسی را دریابد، همه چیز را فاتالیستی، تقدیری و از پیش تعیین شده جلوه گر می
سازد.
5
·
تئوری گوهر و بنیاد، ابزار تئوریکی لازم برای توجیه هر جنایتی را برایگان، در
اختیار اربابان و شاهان و قلدران و جباران می گذارد.
·
بدین طریق هر رعیت و بنده ای که از یوغ اربابی بگریزد،
بلاقاصله، مهر انسان بد بنیاد بر پیشانی اش کوبیده می شود و قتلش واجب شمرده می
شود.
·
رعیت و بنده تا زمانی که تن به استثمار و ستم این و آن می
دهند، قابل ترحم و همدردی اند و به محض اینکه سر به طغیان بردارند و چارچوب
اجتماعی ـ اقتصادی موجود را بشکنند، حکم اعدام شان بی تأملی کوچک صادر می شود.
6
·
پس اگر چنین است، باید نیستان های بوریا را آتش زد و بیدها
را ریشه کن کرد و حتی به ابر فرمان داد که از باریدن بر سر بید و بوریا خود داری
کند.
·
چون ظاهرا گیاه و درختی که میوه اش شکم شاهان و اربابان و
مداحان را سیر نکند، به چه حقی باید از نعمت باران برخوردار باشد.
·
اتفاقا همین استدلال را طبقه حاکمه در زمان شاه و شیخ کرده
اند و می کنند:
·
هر دگراندیشی به عنوان «موذی» و «محارب» تلقی می شود و قتلش
برنامه ریزی و اجرا می شود.
7
·
سعدی به تناقضات تئوری بنیاد واقف است و احتمالا در همان
زمان مورد انتقاد قرار گرفته است.
·
از این رو، نظریات مخالف را نیز مطرح می سازد، تا پاسخی در
روند حکایت برای آنها سرهم بندی کند:
·
وزیر گفت:
آنچه خداوند دام
ملکه فرمود، عین حقیقت است که اگر در صحبت آن بدان تربیت یافتی، طبیعت ایشان گرفتی
·
معنی تحت اللفظی:
·
وزیر گفت:
·
«حق با پادشاه است.
·
اگر کودک راهزن در همنشینی با راهزن تربیت شده باشد، طبیعتا
راهزن می شود.»
·
وزیر در حکم خویش، تئوری گوهر و
بنیاد را مورد انتقاد قرار می دهد.
·
او بد بنیادی مادرزادی و خداد دادی کودکان را زیر علامت
سؤال می برد و بر آن است که کودک در معاشرت با پدر تربیت می شود و طبیعت پدر را می
گیرد و لاغیر.
·
به عبارت دیگر نیکی و بدی انسانها نه مادرزادی، نه خدا دادی
و نه طبیعی، بلکه اکتسابی و اجتماعی است.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر