عمر خیام
(427 ـ
510) (1048 ـ 1131)
تحلیلی
از شین میم شین
تحلیل رباعی شمارهٔ ۶۷
بر پشت من از زمانه تو می آید
وز من همه کار نانکو می آید
جان عزم رحیل کرد و گفتم:
«بمرو!»
گفتا:
«چه کنم
خانه فرو می آید.»
·
معنی تحت
اللفظی بیت:
·
پشتم از جور روزگار خم می شود.
·
دست به هر کاری که می زنم، معیوب صورت می گیرد.
·
روحم قصد کوچ داشت، گفتم:
·
«نرو!»
·
گفت:
·
«چاره ای جز رفتن ندارم.
·
چون خانه تن در حال فروپاشی است.»
1
بر پشت من از زمانه تو می آید
·
خیام در این مصراع از خم گشتن پشت خویش خبر می دهد، از
تخریب عمارت جسم خویش، از پیر گشتن خویش.
2
وز من همه کار نانکو می آید
·
خیام پیامد تخریب جسم را در این مصراع توضیح می دهد:
·
معیوبیت کردوکار خود را.
·
این به چه معنی است؟
3
·
این بدان معنی است که خیام دیالک تیک ساختار و فونکسیون را
به شکل دیالک تیک جسم و نتیجه کار بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن ساختار
(جسم) می داند:
·
با تخریب تدریجی جسم، با خم گشتن پشت به عنوان مثال،
فونکسیون محوله به جسم بطرزی ناقص و معیوب صورت می گیرد.
4
·
درست به همان سان که اگر چرخ خیاطی خراب شود، یعنی اگر
ساختار آن تخریب شود، فونکسیون محوله بدان یعنی دوخت و دوز بطرز معیوبی صورت خواهد
گرفت.
·
ساختار هر چیز تعیین کننده فونکسیون آن است.
5
جان عزم رحیل کرد و گفتم:
«بمرو!»
گفتا:
«چه کنم
خانه فرو می آید.»
·
خیام در این بیت، دیالک تیک ماده و روح را به شکل دیالک تیک
جسم و جان بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را بدرستی از آن ماده (جسم) می داند.
6
·
با تخریب ماده (جسم)، روح هم تخریب می شود.
·
عکس این هم صادق است.
·
تخریب روح نیز به تخریب جسم می انجامد.
·
به همین دلیل ما از دیالک تیک ماده و روح، جسم و جان سخن می
گوییم.
·
خیلی از بیماری های جسمانی در نتیجه بیماری های روحی و
روانی پدید می آیند و خیلی از اختلالات روحی و روانی در اثر بیماری های جسمانی.
·
تعیین کننده در دیالک تیک جسم و روح، اما جسم است.
7
·
شعار «جان سالم در بدن سالم است» هم نتیجه تقطیر دقت مند تجارب
خلق ها ست و هم پاسخ درست به مسئله اساسی فلسفه است:
·
ماده تعیین کننده روح است.
·
جسم تعیین کننده جان است.
·
این پاسخ ماتریالیستی به مسئله اساسی فلسفه است.
8
جان عزم رحیل کرد و گفتم:
«بمرو!»
گفتا:
«چه کنم
خانه فرو می آید.»
·
خیام در این بیت، ضمنا دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل
دیالک تیک جسم و جان از سوئی و به شکل دیالک تیک خانه و کولی از سوی دیگر بسط و
تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن فرم (جسم، خانه) می داند.
·
چون فرم (جسم، خانه) فرسوده و تخریب شده، محتوا (جان، کولی)
قصد کوچ کرده است تا خانه بر سرش آوار نشود.
9
·
این همان کردوکار اهل طریقت و عرفان است:
·
مولوی هم جسم را به قفس تشبیه می کند و جان را به مرغ.
10
·
ظاهرا نه خیام از دیالک تیک جسم و جان خبر دارد و نه مولانا.
·
هر دو به دوئالیسم ماده و روح، جسم و جان باور دارند و فکر
می کنند که یکی بدون دیگری می تواند ادامه حیات دهد.
·
بزعم حضرات جسم تجزیه می شود و خاک می شود، ولی روح بسان
چلچله ای پر می کشد و به حیات ابدی خود ادامه می دهد.
11
·
وقتی می گوییم که مذهب شعور وارونه است، به همین دلیل است:
·
آنچه ابدی و فنا ناپذیر است، ماده است.
·
جسم انسانی فنا نمی پذیرد، بلکه به اجزا و عناصر مادی اولیه
خود تجزیه می شود تا در فرم دیگری مجددا ترکیب شود.
·
آنچه از بین می رود، روح است:
·
با تخریب ساختار جسم، روح از بین می رود.
·
مذهب اما قضیه را وارونه جلوه می دهد:
·
روح را ابدی می داند و ماده را موقتی و فانی.
12
·
مذهب ضمنا میان ماده و روح دیوار دوئالیستی می کشد و پیوند ناگسستنی
جسم و جان را انکار می کند.
·
اگر منظور خیام هم حقیقتا همین باشد، همان طرز تفکر طبقه
حاکمه در زمان خود را، یعنی همان طرز تفکر مذهبی را نمایندگی می کند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر