عمر خیام
(427 ـ
510) (1048 ـ 1131)
تحلیلی
از شین میم شین
تحلیل رباعی شمارهٔ ۶۸
بر چرخ
فلک هیچ کسی چیر نشد
وز خوردن
آدمی زمین سیر نشد
مغرور
بدانی که نخورده است تو را
تعجیل
مکن هم بخورد دیر نشد
·
معنی تحت
اللفظی بیت:
·
نه کسی بر چرخ فلک غالب آمد و نه زمین از آدمی خواری سیر
گشت.
·
غره ای از اینکه زمین هنوز تو را نخورده است.
·
عجله مکن، نوبت تو هم می رسد.
1
·
خیام در این رباعی دیالک تیک طبیعت و انسان را به شکل دیالک
تیک چرخ و زمین و انسان بسط و تعمیم می دهد و قدر قدرتی طبیعت را مورد تأکید قرار
می دهد.
·
طبیعت در فرم های گوناگونش (چرخ و فلک و زمین) در قاموس
خیام چیره ناپذیر است و انسان را چاره ای جز تمکین و تسلیم در برابر آن نیست.
2
·
خیام در این رباعی ضمنا زمین را دد درنده ای تصور و تصویر
می کند که سودائی جز آدمی خواری در سر ندارد.
3
·
تصور خیام تصور درستی بنظر نیم رسد.
·
چون انسان و هر موجود زنده، موجودیت خود را مدیون همین زمین
مادر است، که دایه ای مهربان برای همه موجودات زنده بوده است.
·
کرات دیگر فاقد شرایط زندگی اند.
4
بر چرخ فلک هیچ کسی چیر نشد
·
مفهوم
چرخ و یا فلک یکی از مفاهیم و حتی مقولات اساسی در فلسفه قرون وسطی بوده است.
·
ما به این مقوله فلسفی هم در شاهنامه حکیم طوس و هم بویژه در
دیوان خواجه شیراز بکرات برمی خوریم.
·
این
مقوله فلسفی باید مستقلا مورد بررسی قرار گیرد.
·
ما برای
درک منظور خیام سری به دیوان خواجه شیراز می زنیم و استنباط حافظ از چرخ و فلک را
مورد مطالعه قرار می دهیم.
5
حافظ
مرا به بند تو دوران چرخ راضی کرد
ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست
·
معنی تحت اللفظی:
·
گردش چرخ
مرا به بندگی تو راضی کرد.
·
ولی چه
فایده که نقش تعیین کننده را به عهده رضایت تو گذاشت.
·
محتوای
این بیت خواجه حاکی از آن است که بنظر خواجه، تعیین کننده ی سرنوشت انسان ها چرخ
گردنده است.
·
حافظ احتمالا چرخ گردنده را یکی از دستیاران و عوامل بی
شعور خدا می داند.
·
به همان سان
که غلامان در خدمت خوانین و سلاطین اند، به همان سان نیز قضا و قدر و جن و ملک و چرخ و فلک و غیره
غلامان گیج و بی شعور الهی اند و فرامین الهی را کورکورانه اجرا می کنند.
6
حافظ
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
·
معنی تحت اللفظی:
·
زنده باد کسی که در جهان هیچ تعلق خاطری به هیچ چیزی ندارد.
·
چرخ کبود
و یا فلک در قرون وسطی به مجموعه عالم اطلاق می شد که شامل کهکشان ها و منظومه
شمسی است.
·
کل هستی کره
ای شکل تصور می شد که گویا زمین مرکز آن بوده است .
7
حافظ
سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد
که کام بخشی او را بهانه بی سببی است
·
معنی تحت اللفظی:
·
دنبال دلیل مگرد که چرا چرخ سفله پرور است.
·
چون بهانه چرخ بی سببی است.
·
حافظ در این بیت، چرخ را سفله پرور تلقی می کند که برای
کردوکارش بهانه دارد و نه دلیل.
8
حافظ
ز انقلاب زمانه عجب مدار که چرخ
از این فسانه هزاران هزار دارد یاد
·
معنی تحت اللفظی:
·
از منقلب گشتن زمانه حیرت مکن.
·
چرخ از این فسانه ها هزاران هزار به یاد دارد.
·
وقتی کسی نخواهد و یا نتواند به توضیح نسبتا علمی پدیده ها
کمر بندد، به همین روز می افتد که خواجه افتاده است.
·
چنین کسی همه حوادث جهان را به گردن قوه موهومی به نام چرخ
می اندازد و بعد همان حادثه را ناتورالیزه می کند.
·
نتیجه این می شود:
·
همان طور که چرخ زلزله ها و توفان ها به خود دیده، حمله
تیمور و چنگیز و غیره هم به خود دیده است.
·
تئوری اما فقط واقعیت عینی را منعکس نمی کند، بلکه چه بسا
آن را می سازد:
·
امپراطوری چین برای نقش بر آب ساختن حملات اقوام وحشی دیوار
چین می سازد.
·
خطه حافظ اما در مدت حیات 60 ساله او بیست بار دست به دست
می شود.
·
یعنی بیست بار بلحاظ مادی، انساین، فکری و فرهنگی تخریب می
شود ولی آب از آب تکان نمی خورد..
·
با خرافه هرگز نمی توان به حل مسائل زندگی نایل آمد.
9
حافظ
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
·
معنی تحت اللفظی:
·
صوفی دام نهاد و به حقه بازی آغاز کرد و حتی به حقه بازی با
فلک حقه باز آغاز کرد.
·
اما بازی چرخ، بیضه (تخم مرغ) او را در کلاه شعبده بازی اش
خواهد شکست.
·
برای اینکه صوفی در صدد شعبده بازی با اهل راز در آمده است.
·
حافظ در این دو بیت، فلک را هم حقه باز و هم اهل راز قلمداد
می کند.
·
چرخ و فلک باز هم به مثابه انعکاس انتزاعی ـ آسمانی همان دستیاران و غلامان خوانین و سلاطین در نظر
گرفته می شوند که هم به اسرار پشت پرده خوانین و سلاطین وقوف دارند و هم اهل مکر و
حقه اند و به افشای اسرار تن در نمی دهند.
·
آسمان از خدا تا جن و ملک و قضا و قدر و چرخ و فلک آئینه زمین
است.
10
حافظ
دوام عمر و ملک او بخواه از لطف حق ای
دل
که چرخ این سکه دولت به دور روزگاران
زد
·
معنی تحت اللفظی:
·
دوام عمرو ملک او را از خدا طلب کن.
·
برای اینکه چرخ این سکه بخت را به نام او زده است.
·
چرخ در این بیت حافظ به مثابه تعیین کننده ی بخت و اقبال شاهان
تلقی می شود.
·
اینجا هم ظاهرا چرخ و فلک به معنی دستیار خدا قلمداد می
شوند.
·
خدا اراده می کند و چرخ اراده الهی را جامه عمل می پوشاند.
·
به همان سان که خان و سلطان اراده می کنند و دستیاران و غلامان
پاشنه پاهای شان را می کشند و حکم صادره را اجرا می کنند.
11
حافظ
تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز
هزار بازی از این طرفه تر برانگیزد
·
معنی تحت اللفظی:
·
تو آرزوی عمر کن و صبور باشد.
·
برای اینکه چرخ بدتر از این ها را عملی می سازد.
·
حافظ رویدادهای هستی اجتماعی را ایراسیونالیزه می کند:
·
یعنی به جای توضیح راسیونال (عقلی) مسائل، بطور ایراسیونال
(ضد عقلی) تحریف می کند.
·
حافظ همه رویدادهای
هستی اجتماعی را به گردن قوای موهوم می اندازد:
·
بدین طریق، رویدادهای اجتماعی بدون سوبژکت (فاعل) انسانی
جلوه گر می شوند.
·
به عبارت دیگر، ناتورالیزه می شوند:
·
مثل حوادث طبیعی از قبیل سیل و آتشفشان و زلزله و توفان
تلقی می شوند که بشر عاجز از پیش بینی، واکنش و مقابله است.
·
امروزه دیری است که ایادی امپریالیسم همین شیوه ایراسیونالیستی
(خردستیز) حافظ را پیشه کرده اند:
·
به عنوان مثال استعمار، جنگ، گلوبالیزاسیون، نئولیبرالیسم و
غیره را به عنوان پدیده های طبیعی و تقدیری و بی سوبژکت انسانی جا می زنند که فقط باید تن به تحمل آنها و تسلیم در
مقابل آنها داد.
12
حافظ
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
حاش لله که روم من ز پی یار دگر
گر مساعد شودم دایره چرخ کبود
هم به دست آورمش باز به پرگار دگر
·
معنی تحت اللفظی:
·
یار اگر رفت و اعتنائی به دوستی دیرین نکرد، محال است که من
به سراغ یار دیگری بروم.
·
اگر دایره چرخ کبود مساعد گردد، به پرگاری دیگر یار رفته را
به دست می آورم.
·
حافظ در این دو بیت، حتی دسترسی به یار را به مدد چرخ فلک
موکول می کند.
·
بدین طریق، بیچارگی و هیچکارگی انسان بطور کلی در بلندترین
مناره های قرون وسطی جار زده می شود:
·
بشر در فلسفه اجتماعی حافظ، هیچکاره و چرخ همه کاره تلقی می
شود، چرخی که سفله پرور و شعبده باز و اهل راز است.
·
خود همین فلسفه اجتماعی حافظ حاوی پسیمیسم (بدبینی فلسفی) است.
·
در دیوان حافظ صدها مثال دیگر در این زمینه می توان یافت.
13
بر چرخ فلک هیچ کسی چیر نشد
وز خوردن آدمی زمین سیر نشد
مغرور بدانی که نخورده است تو را
تعجیل مکن هم بخورد دیر نشد
·
در این رباعی خیام نیز نوعی پسیمیسم (بدبینی فلسفی) به چشم
می خورد:
·
همه چیز در قاموس خیام به مرگ ختم می شود و زندگی بیهوده و
بی معنا جلوه می کند.
·
این سمتگیری ایدئولوژیکی همه طبقات اجتماعی واپسین است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر