تحلیلی از شین میم شین
در کوی خرابات، کسی را که نیاز است
هشیاری و مستی اش همه عین نماز است
آنجا نپذیرند صلاح و ورع، امروز
آنچ از تو پذیرند در آن کوی، نیاز است
اسرار خرابات بجز مست نداند
هشیار چه داند که در این کوی، چه راز است؟
تا مستی رندان خرابات بدیدم
دیدم به حقیقت که جز این کار مجاز است
خواهی که درون حرم عشق خرامی؟
در میکده بنشین که ره کعبه دراز است
هان، تا ننهی پای در این راه به بازی
زیرا که در این راه، بسی شیب و فراز است
از میکدهها نالهٔ دلسوز برآمد
در زمزمهٔ عشق ندانم که چه ساز است؟
در زلف بتان تا چه فریب است، که پیوست
محمود، پریشان سر زلف ایاز است
ز آن شعله که از روی بتان حسن تو افروخت
جان همه مشتاقان در سوز و گداز است
چون بر در میخانه مرا بار ندادند
رفتم به در صومعه، دیدم که فراز است
آواز ز میخانه برآمد که عراقی
درباز، تو خود را که در میکده باز است
آنجا نپذیرند صلاح و ورع، امروز
آنچ از تو پذیرند در آن کوی، نیاز است
اسرار خرابات بجز مست نداند
هشیار چه داند که در این کوی، چه راز است؟
تا مستی رندان خرابات بدیدم
دیدم به حقیقت که جز این کار مجاز است
خواهی که درون حرم عشق خرامی؟
در میکده بنشین که ره کعبه دراز است
هان، تا ننهی پای در این راه به بازی
زیرا که در این راه، بسی شیب و فراز است
از میکدهها نالهٔ دلسوز برآمد
در زمزمهٔ عشق ندانم که چه ساز است؟
در زلف بتان تا چه فریب است، که پیوست
محمود، پریشان سر زلف ایاز است
ز آن شعله که از روی بتان حسن تو افروخت
جان همه مشتاقان در سوز و گداز است
چون بر در میخانه مرا بار ندادند
رفتم به در صومعه، دیدم که فراز است
آواز ز میخانه برآمد که عراقی
درباز، تو خود را که در میکده باز است
پایان
از میکده ها نالهٔ دلسوز برآمد
در زمزمهٔ عشق ندانم که چه ساز است؟
در زمزمهٔ عشق ندانم که چه ساز است؟
· معنی تحت اللفظی بیت:
·
از میکده
ها ناله جانسوز به گوش می رسد.
·
نمی دانم
در زمزمه عشق چه سازی هست که جانسوز است.
1
·
عراقی
ناله جانسوز میخواران (عارفان) را ناشی از ساز عشق می داند.
·
اما
منظور از عشق در این مورد بخصوص چیست؟
2
·
عشق رابطه ای دیالک تیکی است که به شکل دیالک تیک عاشق و
معشوق بسط و تعمیم می یابد.
·
اگر میخواران (عرفا) عاشق اند، معشوق چیست و یا کیست؟
3
·
معشوق مورد نظر عرفا خدا ست و هدف اصلی عرفا وصل با خدا ست.
· به قول درست احسان طبری، « وحدت وجود دو طرف دارد:
·
از طرفی خداوند را با طبیعت و انسان یکسان می
گیرد، از سوی دیگر انسان را جلوه گاه سرشت خدائی می داند و مقام انسان «خاکی» و «ناسوتی»
(ناسوت: عالم طبیعت و اجسام، عالم مادی، جهان فرودین) را تا بارگاه کبریائی بر
می کشد.»
4
·
خدا در قاموس عرفان انسان واره می شود و انسان و حتی جمادات
خدا واره می گردند.
·
با باور به این اندیشه فلسفی پانته ئیستی است که عارف به
خدا عشق می ورزد، خدا را حتی در مراسمی لباس عروس می پوشاند و وارد خانقاه می سازد
و اسباب وصلت با او را فراهم می آورد.
5
·
واقعیت
این است که عرفان خرد اندیشنده ی بشری را تحقیر و نهایتا تخریب می کند و جای خالی
خرد اندیشنده را با عشق انتزاعی پر می کند، با عشق انتزاعی به خدا و هرچه که هست.
·
بعد به
بهانه همین عشق انتزاعی و واهی فرو رفتن در خویش و یا رقص و پایکوبی و آداب و
مراسم مربوط به روند وحدت با خدا و ضمنا ناله جانسوز در این زمینه شروع می شود.
6
·
به نظر احسان طبری، «عشق به
همه مظاهر وجود، محبت و یکی دانستن خاندان انسانی و به کنار نهادن نفاق ها و بغض
ها نتیجه ای بود که از این مقدمات عرفانی گرفته می شد.»
7
·
این برداشت
احسان طبری علیرغم داشتن ذراتی از حقیقت، برداشتی سوبژکتیف و سست بوده است.
·
وقتی ما از مضرات تحلیل سوبژکتیف، کلی و انتزاعی هشدار می
دهیم، منظورمان همین است.
·
اولا عرفا دچار اگوئیسم محض اند و عملا بی خیال «خاندان
انسانی» اند و نمی توان به هیچ ترفندی ذره ای هومانیسم اصیل در آنها سراغ گرفت.
·
هومانیسم عرفان بیشتر در حرف است تا در عمل.
·
ولی در دیالک تیک حرف و عمل، نقش تعیین کننده از آن عمل است
و نه حرف.
·
انتقاداتی هم که سعدی و حافظ ـ اگر چه از موضع ارتجاعی تر ـ به اهل طریقت و
عرفان کرده اند، انتقاداتی عینی، مستند و درست بوده اند:
سعدی
عبادت به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق
نیست
·
سعدی در
این بیت ـ اگرچه از موضع فئودالی، ولی بدرستی ـ بی اعتنائی اهل طریقت و عرفان به خلق را به نقد
می کشد و عملا اگوئیسم آنها می کوبد.
حافظ
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی
·
حافظ هم در این بیت،
اگوئیسم اهل طریقت و عرفان را به تیغ تیز انتقاد می سپارد.
حافظ
گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو
هر قبله ای که بینی بهتر ز خودپرستی
·
حافظ در این بیت نیز هر قبله مفروض را بر خودقبله سازی، خودپرستی
و اگوئیسم برتر می شمارد و عملا اهل و طریقت و عرفان را می کوبد.
·
از این
رو «عشق به همه مظاهر وجود، محبت و یکی دانستن خاندان
انسانی و به کنار نهادن نفاق ها و بغض ها نتیجه ای بود که از این مقدمات عرفانی
گرفته می شد» در حد تئوری و حرف بی پشتوانه می ماند.
·
عرفان فقط
در حرف، در تئوری هومانیسم را نمایندگی می کند، ولی عملا نماینده ایندیویدوئالیسم (فردگرائی)
و اگوئیسم (خودپرستی) است.
در زلف بتان تا چه فریب است، که پیوست
محمود، پریشان سر زلف ایاز است
محمود، پریشان سر زلف ایاز است
·
معنی تحت
اللفظی بیت:
·
در زلف
زیبارویان چه فریبی نهان است که محمود پیوسته پریشان زلف ایاز است!
·
عراقی در این بیت، رابطه
عارف با خدا را زمینی می سازد و با رابطه سلطان محمود با ایاز قابل قیاس می داند.
·
عارف همانقدر پریشان زلف خدا ست که سلطان محمود پریشان زلف
ایاز بوده است.
ز آن شعله که از روی بتان حسن تو افروخت
جان همه مشتاقان در سوز و گداز است.
جان همه مشتاقان در سوز و گداز است.
·
معنی تحت
اللفظی بیت:
·
از شعله
ای که حسن تو در روی زیبارویان روشن کرد، جان همه مشتاقان در سوز و گداز است.
·
مصراع دوم این بیت شعر، بلحاظ وزن معیوب است و دست انداز دارد.
·
بنظر عراقی حسن الهی است که در روی زیبارویان تجلی می یابد
و مشتاقان را به آتش می کشد.
·
این نظر اما به چه معنی است؟
1
·
این بدان
معنی است که زیبای عینی وجود ندارد.
·
دختر بچه و با پسربچه زیبا و یا زن زیبا که عارف شیفته و دلباخته اش می گردد، جلوه گاه جمال
الهی است، همین و بس.
·
یعنی تنها فرقی با در و دیوار دارد، این است که جلوه ای از
حسن خدا بر آن نقش بسته است.
·
بنابرین، سلطان
محمود نه پریشان زلف ایاز، بلکه پریشان شعله ای از حسن خدا در زلف ایاز بوده است.
2
·
به همین
دلایل است که سعدی و حافظ، اهل طریقت و عرفان را به ریا و تزویر و خدعه و نیرنگ
متهم می کنند.
·
برای درک
مقولات تزویر و ریا و غیره در آثار سعدی و دیوان حافظ باید با عرفان و جهان بینی
عرفا آشنا شد.
چون بر در میخانه مرا بار ندادند
رفتم به در صومعه، دیدم که فراز است
رفتم به در صومعه، دیدم که فراز است
·
معنی تحت
اللفظی بیت:
·
وقتی به
من اجازه ورود به میخانه ندادند، رفتم به در صومعه و دیدم که بسته است.
·
این اما به چه معنی است؟
1
·
عراقی در این بیت، دیالک
تیک هشیاری و مستی را به شکل دیالک تیک صومعه و میخانه (خانقاه) بسط و تعمیم می
دهد و از بسته بودن هر دری به روی عاشقی (عارفی) که اجازه ورود به میخانه نداشته
باشد، گزارش می دهد.
2
·
میخانه (خانقاه)
بدین طریق برخلاف صومعه، به تنها ملجأ و پناهگاه مطمئن عشاق و عرفا ارتقا می یابد.
3
·
میخانه (خانقاه) از سوی دیگر، باز هم برخلاف صومعه، تنها
عشق و یا نیاز به وصل را معیار قرار می دهد و نه صلاح و تقوی را.
·
به همین دلیل است که عراقی رانده شده از میخانه را به صومعه
راه نمی دهند.
آواز ز میخانه برآمد که عراقی
درباز، تو خود را که در میکده باز است.
درباز، تو خود را که در میکده باز است.
·
معنی تحت
اللفظی بیت:
·
وقتی در صومعه را به روی من باز نکردند، از میخانه (خانقاه)
بانگ برخاست که بیا و خود را بباز.
·
برای اینکه در میخانه باز است.
·
عراقی این مقایسه را در غزلی دیگر نیز انجام داده است.
·
او در این بیت واژه های بلحاظ ظاهر همانند، ولی بلحاظ معنی
متفاوت را به کار می برد و بر زیبائی فرمال و صوری بیت می افزاید:
1
·
او فعل امر «درباز تو خود
را» را احتمالا برای اولین بار می سازد که به معنی باختن خویشتن، به قمار زدن
خویشتن، خودبازی است.
2
·
ضمنا واژه «در باز» را به معنی ضد «در بسته و یا در فراز»
به کار می برد.
درباز، تو خود را که در میکده باز است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر