آدم
بدون هیچ دلیلی عاشقش میشه و شب زنده داری آغاز.
سرچشمه:
صفحه فیس بوک محمود نفیسی
میم
·
آدم که سهل است، حتی حشره ای بدون دلیل، هیچ کاری
نمی کند.
·
هر کاری ـ اصولا ـ هدفمند است.
1
· به همین
دلیل، آب در هاون کوبیدن کار محسوب نمی شود.
2
· عاشق
چیزی و یا کسی شدن اتفاقا به دلیل نیازهای غول آسای واقعی، مادی، درونی، غریزی،
جنسی، عاطفی و روحی و غیره صورت ی گیرد.
3
· بنی بشر
اگر احتیاج ایجاب کند، می تواند عاشق حتی عفریته ای، میرغضبی، جلادی گردد.
4
· سازمان
های امنیتی از قبیل ساواک و غیره شکنجه گران خود را چه بسا از میان قربانیان بلحاظ
روحی درهم شکسته برمی گزیدند و برمی گزینند.
5
· محمود
دولت آبادی این پدیده و روند پسیکولوژیکی را در کلیدر با درایت و دقت خاصی توضیح
می دهد:
ستایش قدرت از سوی ناداران نا توان، ریشه در باور به ضعف ابدی خویش دارد.
هنگام که برابری با قدرت در توان نباشد، امید برابری با آن هم نباشد،
هنگام که برابری با قدرت در توان نباشد، امید برابری با آن هم نباشد،
در فرومایگان سازشی درونی رخ می نماید و این سازش راهی به ستایش می یابد.
میدان اگر بیابد به عشق می انجامد.
بسا که پاره ای از فرومایگان مردم، در گذر از نقطهً ترس و سپس سازش،
میدان اگر بیابد به عشق می انجامد.
بسا که پاره ای از فرومایگان مردم، در گذر از نقطهً ترس و سپس سازش،
به حد ستایش دژخیم خود رسیده اند و تمام عشق های گمکردهً خویش را در او
جستجو کرده و ـ به پندار ـ یافته اند!
این هیچ نیست، مگر پناه گرفتن در سایهً ترس، از ترس.
گونه ای گریز از دلهرهً مدام.
تاب بیم را نیاوردن.
فرار از احتمال رویارویی با قدرتی که خود را شکستهً محتوم آن می دانی
این هیچ نیست، مگر پناه گرفتن در سایهً ترس، از ترس.
گونه ای گریز از دلهرهً مدام.
تاب بیم را نیاوردن.
فرار از احتمال رویارویی با قدرتی که خود را شکستهً محتوم آن می دانی
و در جاذبهً آن چنان دچار آمده ای که می پنداری هیچ راهی بجز جذب شدن در آن
نداری.
پناه!
چه خوی و خصال شایسته ای که بدو نسبت نمی دهی؟!
او ـ قدرت چیره ـ برایت بهترین می شود. زیباترین و پسندیده ترین.
آخر جواب خودت را هم باید بدهی...
پس به سرچشمه دست می بری.
به قدرت جامهً زیبا می پوشانی.
با خیالت زیب و زینتش می دهی تا پرستش و ستایش به دلت بنشیند.
دروغی دلپسند برای خود می سازی:
»شمل مردمدار و جوانمرد است«!
کلیدر صفحه 968
پناه!
چه خوی و خصال شایسته ای که بدو نسبت نمی دهی؟!
او ـ قدرت چیره ـ برایت بهترین می شود. زیباترین و پسندیده ترین.
آخر جواب خودت را هم باید بدهی...
پس به سرچشمه دست می بری.
به قدرت جامهً زیبا می پوشانی.
با خیالت زیب و زینتش می دهی تا پرستش و ستایش به دلت بنشیند.
دروغی دلپسند برای خود می سازی:
»شمل مردمدار و جوانمرد است«!
کلیدر صفحه 968
6
·
عاشق شدن اتفاقا به دلیل دلیلمندی است که بی دلیل
بنظر می رسد:
·
برای اینکه نیاز غریزی و غیره در این جور موارد آنچنان دست
بالا دارد که عقل اندیشنده را از عرصه بدر می راند و بنی بشر در غیاب عقل نمی تواند
بیاندیشید و دلیلی برای گرفتاری خویش در دایره ی جاذبه کهربائی عشق کذائی پیدا کند.
محمود نفیسی
·
درست است
که نیاز عاطفی و احساسی هست، ولی آدمی با بسیاری از آدم ها دوستی و معاشرت می کند
و میان آنها بسیاری آدم های زیبا و فهمیده و تحصیل کرده و با احساس و عاطفه هست،
ولی عاشق هیچکدام نمیشه و ناگهان با کسی بر خورد میکنه و یک دفعه بدون آنکه خودش
بفهمد، گوئی جادو شده، چنان عاشق و در بند او می افته که حد و مرز نداره و به
دنبال آن شب زنده داری آغاز می شود.
میم
·
درست است.
1
·
علت این پدیده اما این است که انسان به همه
نیازها و محرکه های درونی خویش واقف نیست.
2
·
ندانستن دلیل شیفتگی اما دال بر بی دلیلی شیفتگی
نیست.
3
·
فرد گاهی با گذشت زمان و یا به تجربه ای تصادفی
می تواند به دلیل گمشده پی ببرد.
4
·
مثال:
·
ده ها سال پیش می توان در فیلمی هنرپیشه ای را دید
و تحت و تأثیر نگاه هنرپیشه قرار گرفت و نگاه هنرپیشه می تواند در اعماق ضمیر (دل)
آدمی ذخیره شود و بظاهر از یادها برود.
·
ولی با دیدن زنی با همان نگاه و یا نگاه مشابه
بدان، غول خفته در اعماق دل برمی خیزد و آتش فشان جاذبه سرریز می کند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر