7 سال پس از خاموشی به
آذین
به قلم رضا
نافعی
سرچشمه:
صفحه فیس بوک
رضا نافعی
تحلیلی از
شین میم شین
رضا نافعی
بنظرم آمد که تواضع می کند و شکسته نفسی و گفتم
با اینهمه تألیف و ترجمه و کار و کوشش سیاسی و فرهنگی اگر تو کاهل و کم روزی
هستی دیگران چه اند؟
1
· معلوم نیست که منظور رضا از «دیگران» چیست:
· اقلیت انگل و مفتخور و یا اکثریت مولد «بی همه
چیز» موسوم به «توده علاف و هیچکاره و
ولگرد؟»
· واقعیت این است که در هر جامعه طبقاتی اکثریت
مردم علیرغم تلاش تن فرسا و جانفرسار، کم رزق و روزی اند.
2
·
رضا
ظاهرا به دیالک تیک وسیله و هدف وقوف روشن ندارند.
·
چون
فروتنی فروشی روشنفکریت فلسفه فقیر ایران (از جاهای دیگر خبر نداریم) وسیله ای است
برای خودستائی.
·
فروتنی
فروشی در مقدمه هر مطلب، خطبه متداول موعظه است که هر آخوندی در هر منبری می خواند.
·
وسیله ای
است برای رام و خام و خر کردن مخاطبین و پا منبری ها.
رضا نافعی
حیرتم بدرازا نکشید و پاسخ داد:
«به غلط نیفتیم ، تا لب دریا رسیدن و رویارو،
دریا را دیدن و شنیدن و نفس کشیدن، یک دم منظر دریا را زیستن، خود کم نیست، تجربه
ای است که برای چون من و تو فرزند خاک همتا ندارد.
گوئی زندگی از هم می شکافد و بیکرانه هستی در تو
سرریز می کند، و این را تو هرگز فراموش نخواهی کرد.»
·
صحت حدس
ما در همین حکم به آذین، آشکار می گردد:
1
تا لب دریا رسیدن و رویارو، دریا را دیدن و شنیدن
و نفس کشیدن، یک دم منظر دریا را زیستن، خود کم نیست
·
به آذین کردوکار
خویش را در «رساندن خود به دریا کنار مثنوی، تماشای آن و تنفس» خلاصه و تجلیل می
کند.
·
کردوکاری
سرشته به انفعال مطلق:
·
رساندن خود
به دریا کنار، تماشای آن و تنفس، «کاری» است که هر حشره ای حتی قاعدتا و بی تردید از
عهده اش بر می آید.
·
کردوکاری است تهی از خلاقیت، شعور و
شناخت.
2
تجربه ای است که برای چون من و تو فرزند خاک همتا
ندارد.
·
معلوم
نیست که منظور به آذین از «تو» کیست.
·
ضمنا معلوم نیست که منظور ایشان از مفهوم «فرزند خاک» چیست.
·
نکند این نظر، خدا نکرده نشانه اعتقاد ایشان به جزم
تئولوژیکی مبتنی بر منشاء «آتشین» داشتن اجنه و ملائکه و شیاطین باشد و یا حتی
بدتر، آسمانی و الهی تصور کردن اهل طریقت و عرفان
باشد.
3
گوئی زندگی از هم می شکافد و بیکرانه هستی در تو
سرریز می کند، و این را تو هرگز فراموش نخواهی کرد.
·
ظاهرا در
دریا کنار مثنوی مولوی حوادث معجزه آسائی رخ می دهند:
·
زندگی شکاف برمی دارد (؟)،
لایتناهیت هستی در تماشاگر جاری می شود آن سان که هرگز نتواند فراموشش کند.
·
اگر این حرف ها خرافه و یاوه و پندار محض نیست، پس چیست؟
·
اگر جهان بینی نماینده این خرافه ها و یاوه ها، ایدئالیسم نیست، پس چیست؟
رضا نافعی
پرسیدم :
«دریا را چگونه می بینی و دیده ای که چنین
ستایشگر آن گشته ای؟»
·
مارکس
علیه الرحمه می گفت:
·
روح، هر کاری هم که بکند نخواهد توانست خود را از شر
ماده خلاص کند.
· «روح سایه
ماده را همیشه و همه جا بالای سر خود حس خواهد کرد.»
· (نقل به
مضمون)
1
·
مته به
خشخاش نهادن عاقلانه نیست.
·
شاعرجماعت
می توانند و حق دارند که در عالم خیال از کاهی، کوهی سر هم بندی کنند، مثنوی مولوی
را مثلا دریائی لایتناهی جا بزنند و حتی در کرانه های آن چادر بزنند و خوش باشند.
·
ولی رضا
چرا باید حرف مفت آنها را به سکه زر بخرد؟
2
·
رضا
ظاهرا به سبب شیفتگی در کمالات استاد، عقل اندیشنده را به حیاط خلوت ذهن رانده اند
و به ساز و آواز ناهنجار استاد پای می کوبند.
تو گوئی با این پرسش زخمه بر رگ جانش زده ام .
مست و شوریده، لحظه ای نگاه را به نقطه ای دور
دوخت و آنگاه گفت:
«دریا .
دریای زنده ی پر خشم و خروش.
دریای رام و آرام .
پنهانکار، پر فریب، مهربان، نوازشگرِ هوسناک.
آلودۀ پاک، خاموشِ با یک جهان آوا.
گستردگی و ژرفا .
انبوه تنها و هستِ پایا .
بخشنده ی بی حساب.
ستاننده بیرحم، با خود درافتاده.
در خود پوینده و به خود رسیده.
از همه گسیخته و همه را پذیرنده .
دریا و همان دریا.»
1
·
به آذین
در این فراز از نوشته خویش به ترفند دیرآشنای عرفان توسل می جویند:
·
نخست مثنوی مولوی را به دریا تشبیه می کنند.
·
بعد وقتی که خرافه و یاوه بی پایه ی خود را به خورد
خواننده داد، به جای توضیح عینی و مستدل محتوای مثنوی مولوی، به تشریح
شاعرانه دریا می پردازند.
2
·
خودفریبی همیشه و همه جا با عوامفریبی دیالک تیکی را
تشکیل می دهد:
·
هیچ کجا خودفریبی و یا عوامفریبی به تنهائی در گشت و
گذار نبوده، نیست و نخواهد بود.
·
همه جا خودفریبی با عوامفریبی دست در دست، شانه به شانه
و حتی نفس به نفس می رود و می آید.
3
·
شگفت انگیز و تأسف بار اما این حقیقت امر است که در دیار
به آذین، شاعری بیدار و از سرتاپا ماتریالیست زیسته که نه مثنوی مولوی را، بلکه جامعه
و توده را به دریا تشبیه کرده است.
·
ببین تفاوت ره از کجا ست تا به کجا:
نیمایوشیج
آی آدم
ها
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفر در آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دایم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید.
یک نفر در آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دایم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید.
·
و یا توده مولد «بی همه چیز» همه چیز مادی و معنوی را به
دریا تشبیه می کند:
نیمایوشیج
با آن صدا که از رگ دریا شکافته
هم چون خیال ناگه بیدار محرومان.
طوفان زده است هیئت دریا.
و انگیخته نهفت صدایی
در گوش ها نهان
دریای بی کران.
هم چون خیال ناگه بیدار محرومان.
طوفان زده است هیئت دریا.
و انگیخته نهفت صدایی
در گوش ها نهان
دریای بی کران.
· یاد خروشان شاعر توده ها
به یاد باد.
4
·
تصور و تصویر به آذین از دریای واقعا موجود، اما در هر
صورت، هم زیبا ست و هم بلحاظ معنا ژرف و قابل تأمل است:
·
به آذین
در این فراز از نوشته خویش، دیالک تیک دریا را به انحای مختلف به تبیین می نشیند:
دریا .
دریای زنده ی پر خشم و خروش.
1
·
به آذین در
این مفهوم، دریا را موجود زنده ی
روان مندی تصور و تصویر می کند.
·
موجودی
از جنس جانور و انسان.
2
·
به آذین برای
توضیح چند و چون دریا، دیالک تیک داخلی و خارجی را به شکل دیالک تیک خشم و خروش
بسط و تعمیم می دهد.
·
درون دریا بزعم به آذین، سرشار از خشم است و خروش دریا ترجمان و تجسم مادی خشم آن ست.
·
این تصور
و تصویر خیلی زیبا ست.
دریای رام و آرام .
·
به آذین در این مفهوم، برون دریا
را، ظاهر رام و آرام دریا را تصور و تصویر می کند.
·
به همین
دلیل است که نیما و ناظم حکمت توده را به دریا تشبیه می کنند.
·
توده هم
چه بسا ظاهری رام و سر به زیر و آرام دارد و از باطنش هیچکس با خبر نیست.
پنهانکار، پر فریب، مهربان، نوازشگرِ هوسناک.
· به آذین در این مفهوم همه خصایص
بشری را به دریا نسبت می دهد:
1
·
دریا بسان بنی بشر دیالک تیکی از نمود و بود است، دیالک
تیکی از پدیده و ماهیت، ظاهر و باطن است.
·
دست دریا
را به آسانی نمی توان خواند.
·
ظاهر
دریا می تواند همزمان حاوی باطنی ناآرام باشد.
·
به همین
دلیل است که به آذین دریا را مخفی کار تلقی می کند.
2
پر فریب
·
دلیل به آذین بر گنجینه فریب بودن دریا نیز از همین
دیالک تیک نمود و بود دریا نشئت می گیرد:
·
ظاهر
ناآرام دریا می تواند با باطنی آرام و رام توأم باشد و ظاهر آرام دریا با باطنی
ناآرام.
·
البته به
آذین بیشک دلایل دیگری نیز دارند.
3
مهربان
·
دلیل به آذین بر مهربانی دریا به علل مختلف است:
·
دریا
برای بنی بشر دایه ای مهربان بوده است و بنی بشر را از مواد غذائی و غیره خود تغذیه کرده است و زندگی اش
را امکان پذیر ساخته است.
4
نوازشگرِ
·
به آذین برای نوازشگری دریا بی تردید دلایل مادی و روحی
متفاوتی دارد که از دایه وارگی دریا نشئت می گیرند.
·
به
روایتی، زندگی بطور کلی در دریا شکل گرفته است.
5
هوسناک
·
دریا در
آئینه ضمیر به آذین فرم انسانی به
خود می گیرد و هوس مند تصور می شود.
·
شاید به دلیل غرق شدن انسان ها در آغوش دریا باشد.
·
غرق شدن احتمالا
در آئینه تخیل به آذین به معنی مرگ در بستر عشق جلوه گر می شود.
· اروتیزاسیون پدیده های مادی یکی از خصوصیات تخیل
به آذین است.
·
ایشان در
اثر خویش تحت عنوان «کاوه» کار آهنگر را و لذت ناشی از کار را به ارگاسم انسانی در روند عشق بازی
تشبیه می کنند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر