۱۳۹۲ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

سیری در جهان بینی به آذین (8)

 
7 سال پس از خاموشی به آذین
به قلم رضا نافعی
سرچشمه:
صفحه فیس بوک رضا نافعی
تحلیلی از شین میم شین 

رضا نافعی
بنظرم آمد که تواضع می کند و شکسته نفسی و گفتم با اینهمه تألیف  و ترجمه و کار و کوشش سیاسی و فرهنگی اگر تو کاهل و کم روزی هستی دیگران چه اند؟

1

·       معلوم نیست که منظور رضا از «دیگران» چیست:
·       اقلیت انگل و مفتخور و یا اکثریت مولد «بی همه چیز» موسوم به  «توده علاف و هیچکاره و ولگرد؟»

·       واقعیت این است که در هر جامعه طبقاتی اکثریت مردم علیرغم تلاش تن فرسا و جانفرسار، کم رزق و روزی اند.

2

·       رضا ظاهرا به دیالک تیک وسیله و هدف وقوف روشن ندارند.
·       چون فروتنی فروشی روشنفکریت فلسفه فقیر ایران (از جاهای دیگر خبر نداریم) وسیله ای است برای خودستائی.

·       فروتنی فروشی در مقدمه هر مطلب، خطبه متداول موعظه است که هر آخوندی در هر منبری می خواند.
·       وسیله ای است برای رام و خام و خر کردن مخاطبین و پا منبری ها.

رضا نافعی
حیرتم بدرازا نکشید و پاسخ داد:
«به غلط نیفتیم ، تا لب دریا رسیدن و رویارو، دریا را دیدن و شنیدن و نفس کشیدن، یک دم منظر دریا را زیستن، خود کم نیست، تجربه ای است که برای چون من و تو فرزند خاک همتا ندارد.
گوئی زندگی از هم می شکافد و بیکرانه هستی در تو سرریز می کند، و این را تو هرگز فراموش نخواهی کرد.»

·       صحت حدس ما در همین حکم به آذین، آشکار می گردد:

1
تا لب دریا رسیدن و رویارو، دریا را دیدن و شنیدن و نفس کشیدن، یک دم منظر دریا را زیستن، خود کم نیست

·       به آذین کردوکار خویش را در «رساندن خود به دریا کنار مثنوی، تماشای آن و تنفس» خلاصه و تجلیل می کند.

·       کردوکاری سرشته به انفعال مطلق:
·       رساندن خود به دریا کنار، تماشای آن و تنفس، «کاری» است که هر حشره ای حتی قاعدتا و بی تردید از عهده اش بر می آید.
·       کردوکاری است تهی از خلاقیت، شعور و شناخت.

2
تجربه ای است که برای چون من و تو فرزند خاک همتا ندارد.

·       معلوم نیست که منظور به آذین از «تو» کیست.
·       ضمنا معلوم نیست که منظور ایشان از مفهوم «فرزند خاک» چیست.
·       نکند این نظر، خدا نکرده نشانه اعتقاد ایشان به جزم تئولوژیکی مبتنی بر منشاء «آتشین» داشتن اجنه و ملائکه و شیاطین باشد و یا حتی بدتر، آسمانی و الهی تصور کردن اهل طریقت و عرفان باشد.

3
گوئی زندگی از هم می شکافد و بیکرانه هستی در تو سرریز می کند، و این را تو هرگز فراموش نخواهی کرد.

·       ظاهرا در دریا کنار مثنوی مولوی حوادث معجزه آسائی رخ می دهند:
·       زندگی شکاف برمی دارد (؟)، لایتناهیت هستی در تماشاگر جاری می شود آن سان که هرگز نتواند فراموشش کند.

·       اگر این حرف ها خرافه و یاوه و پندار محض نیست، پس چیست؟
·       اگر جهان بینی نماینده این خرافه ها و یاوه ها، ایدئالیسم نیست، پس چیست؟

 رضا نافعی
پرسیدم :
«دریا را چگونه می بینی  و دیده ای که چنین ستایشگر آن گشته ای؟»

·       مارکس علیه الرحمه می گفت:
·       روح، هر کاری هم که بکند نخواهد توانست خود را از شر ماده خلاص کند.
·       «روح سایه ماده را همیشه و همه جا بالای سر خود حس خواهد کرد.»
·       (نقل به مضمون)

1
·       مته به خشخاش نهادن عاقلانه نیست.
·       شاعرجماعت می توانند و حق دارند که در عالم خیال از کاهی، کوهی سر هم بندی کنند، مثنوی مولوی را مثلا دریائی لایتناهی جا بزنند و حتی در کرانه های آن چادر بزنند و خوش باشند.

·       ولی رضا چرا باید حرف مفت آنها را به سکه زر بخرد؟

2

·       رضا ظاهرا به سبب شیفتگی در کمالات استاد، عقل اندیشنده را به حیاط خلوت ذهن رانده اند و به ساز و آواز ناهنجار استاد پای می کوبند.

تو گوئی با این پرسش زخمه بر رگ جانش زده ام .
مست و شوریده، لحظه ای نگاه را به نقطه ای دور دوخت و آنگاه گفت:
«دریا .
دریای زنده ی پر خشم و خروش.
دریای رام  و آرام .
پنهانکار، پر فریب، مهربان، نوازشگرِ هوسناک.
آلودۀ پاک، خاموشِ با یک جهان آوا.
گستردگی و ژرفا .
انبوه تنها و هستِ پایا .
بخشنده ی بی حساب.
ستاننده بیرحم،  با خود درافتاده. 
در خود پوینده و به خود رسیده.
از همه گسیخته و همه را پذیرنده .
دریا و همان دریا.»

1

·       به آذین در این فراز از نوشته خویش به ترفند دیرآشنای عرفان توسل می جویند:
·       نخست مثنوی مولوی را به دریا تشبیه می کنند.
·       بعد وقتی که خرافه و یاوه بی پایه ی خود را به خورد خواننده داد، به جای توضیح عینی و مستدل محتوای مثنوی مولوی، به تشریح شاعرانه دریا می پردازند.

2

·       خودفریبی همیشه و همه جا با عوامفریبی دیالک تیکی را تشکیل می دهد:
·       هیچ کجا خودفریبی و یا عوامفریبی به تنهائی در گشت و گذار نبوده، نیست و نخواهد بود.
·       همه جا خودفریبی با عوامفریبی دست در دست، شانه به شانه و حتی نفس به نفس می رود و می آید.

3

·       شگفت انگیز و تأسف بار اما این حقیقت امر است که در دیار به آذین، شاعری بیدار و از سرتاپا ماتریالیست زیسته که نه مثنوی مولوی را، بلکه جامعه و توده را به دریا تشبیه کرده است.
·       ببین تفاوت ره از کجا ست تا به کجا:

 نیمایوشیج
آی آدم ها
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفر در آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دایم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید.

·       و یا توده مولد «بی همه چیز» همه چیز مادی و معنوی را به دریا تشبیه می کند:

نیمایوشیج
با آن صدا که از رگ دریا شکافته
هم چون خیال ناگه بیدار محرومان.  
طوفان زده است هیئت دریا.
و انگیخته نهفت صدایی
در گوش ها نهان
دریای بی کران.

·       یاد خروشان شاعر توده ها به یاد باد.

4

·       تصور و تصویر به آذین از دریای واقعا موجود، اما در هر صورت، هم زیبا ست و هم بلحاظ معنا ژرف و قابل تأمل است:
·       به آذین در این فراز از نوشته خویش، دیالک تیک دریا را به انحای مختلف به تبیین می نشیند:

 دریا .
دریای زنده ی پر خشم و خروش.

1

·       به آذین در این مفهوم، دریا را موجود زنده ی روان مندی تصور و تصویر می کند.
·       موجودی از جنس جانور و انسان.

2

·       به آذین برای توضیح چند و چون دریا، دیالک تیک داخلی و خارجی را به شکل دیالک تیک خشم و خروش بسط و تعمیم می دهد.
·       درون دریا بزعم به آذین، سرشار از خشم است  و خروش دریا ترجمان و تجسم مادی خشم آن ست.
·       این تصور و تصویر خیلی زیبا ست.

دریای رام  و آرام .

·       به آذین در این مفهوم، برون دریا را، ظاهر رام و آرام دریا را تصور و تصویر می کند.

·       به همین دلیل است که نیما و ناظم حکمت توده را به دریا تشبیه می کنند.
·       توده هم چه بسا ظاهری رام و سر به زیر و آرام دارد و از باطنش هیچکس با خبر نیست.

پنهانکار، پر فریب، مهربان، نوازشگرِ هوسناک.

·       به آذین  در این مفهوم همه خصایص بشری را به دریا نسبت می دهد:

1

·       دریا بسان بنی بشر دیالک تیکی از نمود و بود است، دیالک تیکی از پدیده و ماهیت، ظاهر و باطن است.
·       دست دریا را به آسانی نمی توان خواند.
·       ظاهر دریا می تواند همزمان حاوی باطنی ناآرام باشد.
·       به همین دلیل است که به آذین دریا را مخفی کار تلقی می کند.

2
پر فریب

·       دلیل به آذین بر گنجینه فریب بودن دریا نیز از همین دیالک تیک نمود و بود دریا نشئت می گیرد:
·       ظاهر ناآرام دریا می تواند با باطنی آرام و رام توأم باشد و ظاهر آرام دریا با باطنی ناآرام.
·       البته به آذین بیشک دلایل دیگری نیز دارند.

3
مهربان

·       دلیل به آذین بر مهربانی دریا به علل مختلف است:
·       دریا برای بنی بشر دایه ای مهربان بوده است و بنی بشر را از مواد غذائی و غیره خود تغذیه کرده است و زندگی اش را امکان پذیر ساخته است.

4
نوازشگرِ

·       به آذین برای نوازشگری دریا بی تردید دلایل مادی و روحی متفاوتی دارد که از دایه وارگی دریا نشئت می گیرند.

·       به روایتی، زندگی بطور کلی در دریا شکل گرفته است.

5
هوسناک

·       دریا در آئینه ضمیر به آذین فرم انسانی به خود می گیرد و هوس مند تصور می شود.
·       شاید به دلیل غرق شدن انسان ها در آغوش دریا باشد.
·       غرق شدن احتمالا در آئینه تخیل به آذین به معنی مرگ در بستر عشق جلوه گر می شود.

·        اروتیزاسیون پدیده های مادی یکی از خصوصیات تخیل به آذین است.

·       ایشان در اثر خویش تحت عنوان «کاوه» کار آهنگر را و لذت ناشی از کار را به ارگاسم انسانی در روند عشق بازی تشبیه می کنند.


ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر