۱۳۹۲ خرداد ۱۵, چهارشنبه

سیری در گلستان سعدی (54)

 
سعدی شیرازی 
 ( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت چهارم
(گلستان با ب اول، ص 21 ـ 24) 
شین میم شین
  
ابر اگر آب زندگی بارد
هرگز از شاخ بید، بر نخوری

با فرومایه روزگار مبر
کز نی بوریا، شکر نخوری
·        
·       سعدی پس از تعمیم تئوری من دراوردی بنیاد نیک و بد به جمادات و جانوران (آتش و افعی)، به تعمیم آن در عالم نباتات می پردازد و بید و بوریا را به درجه درختان بد بنیاد تنزل می دهد.
·       سعدی اندیشه نهفته در بیت اول را احتمالا از حکیم طوس به عاریه گرفته است:

1

·       فردوسی نیز همین اندیشه را مو به مو نمایندگی کرده است:

به نابودنی ها ندارد امید
نگوید که بار آورد شاخ بید

2

·       اکنون می توان معیار خوبی و بدی متناسب با نظام بنده داری ـ فئودالی را کشف کرد:
·       هرچیزی که برای سیر کردن شکم انسان ها مفید باشد، خوب است و لاغیر.

·       بید اگر چه برای پرندگان مأمن و مأوا، برای جانوران مواد غذائی و برای انسان ها سایه و اکسیژن و چوب فراهم می آورد و بوریا اگرچه حصیر می شود و مساجد و خانه های شهر و روستا را مفروش می کند، با این حال، چون میوه قابل خوردن ندارند، بد بنیاد تلقی می شوند.

3

·       بعد، با استناد به آتش و افعی و بید و بوریا نتیجه گرفته می شود که زنان و کودکان راهزنان بخت برگشته غیرقابل اصلاح و تربیت اند و باید قتل عام شوند.

4

·       دلیل ارائه شده، دلیلی بی پایه و شیوه تحلیل رایج، شیوه مطلقا ذهنگرایانه و سوبژکتیویستی ـ ولونتاریستی است.
·       کسی که به ریشه های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، تاریخی و عینی چیزها و پدیده ها کاری ندارد، کسی که نمی خواهد، علل عینی عاصی، یاغی و راهزن شدن کسی را دریابد، همه چیز را فاتالیستی، تقدیری و از پیش تعیین شده جلوه گر می سازد.

5

·       تئوری گوهر و بنیاد، ابزار تئوریکی لازم برای توجیه هر جنایتی را برایگان، در اختیار اربابان و شاهان و قلدران و جباران می گذارد.
·       بدین طریق هر رعیت و بنده ای که از یوغ اربابی بگریزد، بلاقاصله، مهر انسان بد بنیاد بر پیشانی اش کوبیده می شود و قتلش واجب شمرده می شود.
·       رعیت و بنده تا زمانی که تن به استثمار و ستم این و آن می دهند، قابل ترحم و همدردی اند و به محض اینکه سر به طغیان بردارند و چارچوب اجتماعی ـ اقتصادی موجود را بشکنند، حکم اعدام شان بی تأملی کوچک صادر می شود.

6

·       پس اگر چنین است، باید نیستان های بوریا را آتش زد و بیدها را ریشه کن کرد و حتی به ابر فرمان داد که از باریدن بر سر بید و بوریا خود داری کند.
·       چون ظاهرا گیاه و درختی که میوه اش شکم شاهان و اربابان و مداحان را سیر نکند، به چه حقی باید از نعمت باران برخوردار باشد.
·       اتفاقا همین استدلال را طبقه حاکمه در زمان شاه و شیخ کرده اند و می کنند:
·       هر دگراندیشی به عنوان «موذی» و «محارب» تلقی می شود و قتلش برنامه ریزی و اجرا می شود.

7

·       سعدی به تناقضات تئوری بنیاد واقف است و احتمالا در همان زمان مورد انتقاد قرار گرفته است.
·       از این رو، نظریات مخالف را نیز مطرح می سازد، تا پاسخی در روند حکایت برای آنها سرهم بندی کند:
·        
وزیر گفت:
آنچه خداوند دام ملکه فرمود، عین حقیقت است که اگر در صحبت آن بدان تربیت یافتی، طبیعت ایشان گرفتی

·       معنی تحت اللفظی:
·       وزیر گفت:
·       «حق با پادشاه است.
·       اگر کودک راهزن در همنشینی با راهزن تربیت شده باشد، طبیعتا راهزن می شود.»

·       وزیر در حکم خویش، تئوری گوهر و بنیاد را مورد انتقاد قرار می دهد.
·       او بد بنیادی مادرزادی و خداد دادی کودکان را زیر علامت سؤال می برد و بر آن است که کودک در معاشرت با پدر تربیت می شود و طبیعت پدر را می گیرد و لاغیر.
·       به عبارت دیگر نیکی و بدی انسانها نه مادرزادی، نه خدا دادی و نه طبیعی، بلکه اکتسابی و اجتماعی است.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر