شعری از هما وثوقی
سرچشمه:
نوید نو
با ویرایشی از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
·
آتش!
·
یادش به
خیر!
·
چه شب ها
که از ترس آویزان شدن از یک تار موی شعله ور در جهنم، خواب بر کودکی ها ی مان حرام
شد!
·
چه روزها
که از ترس ماشین های کمیته، نفس «زن بودن» در گلوی مان حبس شد و کوچه های بلوغ را
تند تند دویدیم
·
ما نسل
ترس ایم
·
زاده ی
ترس ایم
·
هم خواب
ترس ایم
·
ترس، تعریف
تمام آنچه بود که از «زن بودن» مان می دانستیم
·
و آتش، پاسخ
تمام سؤال هایی که جرات نکردیم، بپرسیم
·
·
چقـــــــــــــــــدر
آرزو داشتیم، پسر باشیم، تا ما هم با دوچرخه به مدرسه برویم
·
تا ما هم
کلاه سرمان کنیم
·
تا حق
داشته باشیم، بخندیم با صدای بلند
·
بدویم و
بازی کنیم بی آنکه مانتوی بلندمان در دست و پای مان بپیچد و زمین بخوریم
·
·
تا حق
داشته باشیم کفش سفید بپوشیم
·
لباس های
رنگی به تن کنیم
·
تا حق
داشته باشیم کودکی کنیم
·
ما بزرگ
شدیم
·
خیلی زود
بزرگ شدیم
·
زودتر از
آنکه وقتش باشد.
·
سرهای
زنانگی مان زیر سنگینی چادر ها خم شد
·
و
برجستگی هامان در قوز پشت مان پنهان
·
ترس،
گناه، آتش، ابلیس
·
چقدر «زن
بودن» پرمعنا بود برای مان!
·
هر چه
زنانگی ما زشت تر، مردانگی مردها جذاب تر
·
·
زن معنای
نباید ها و نا ممکن ها و نا هنجارها
·
و مرد
معنای باید ها و ممکن ها و هنجار ها
·
ما
دختران زنانگی های ممنوعه ایم
·
ما وزن
حجاب را خوب می فهمیم
·
ما کف
زدن های دو انگشتی را خوب یادمان هست
·
و جشن
تکلیف هایی که همیشه روی دوش مان سنگینی می کرد.
·
اسطوره ی
زندگی ما اوشین سانسور شده ی زحمتکش بود
·
و هانیکویی
که با چتری های روی پیشانی اش، همیشه از پدرش ـ کوجیرو ـ می ترسید.
·
ما بزرگ
شدیم
·
جنگ تمام
شد
·
پدرهایی
که زنده ماندند، به جنگ زندگی رفتند
·
مادر ها
از پدر ها مردتر شدند.
·
·
گوگوش و
هایده از ویدئو های ممنوعه بیرون آمدند
·
و ما
هنوز منتظر بودیم، صاعقه ای بزند و خشک شان کند!
·
اما خیلی
زود فهمیدیم صاعقه، زنانگی ما را خشک کرده!
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر