۱۴۰۳ دی ۱۱, سه‌شنبه

سیری در نظرات مطروحه در سوسیال ـ مدیا (۳)


 

سیری

از 

میم حجری

آره.
مش قیصر آرزومند.
آرزو بر شعرا عار نیست.

گویند:
«سنگ لعل شود در مقام صبر.»
آری.
شود.
ولیک به خون حگر شود


 هرمان هسه:
جستن
یعنی داشتن آماج.

یافتن 

یعنی آزاد بودن، کشایش و روی باز داشتن و اماج نداشتن.

آره و نه.
جستن در دیالک تیک جستن و یافتن وجود دارد.
یافتن در این دیالک تیک
آماج هر جوینده ای است.
در نتیجه
یافتن به معنی رسیدن به آماج پیشایپش تعیین شده است و نه آزادی.
و
نه
روباز بودن به همه چیز دیگر و بی آماج ماندن.
پایان نیل به آماج معین = اغاز تشکیل و تعیین آماج دیگر و بهتر و برتر


آنقدر در برابر باد ایستاده‌ام
کز نسج‌هایم
بوی زهم گسستن خاک و گیاه
                                  می‌آید.
روحم مغاک صاعقه‌های نهفته است،
و اژدهائی
           از آتش فشرده
در خویش خفته دارد
کز یک نفس
صد استوا به دور زمان
                          می‌تواند
                                    گسترد.
آه آدمی چگونه در این مرکز همیشگی انفجار می‌زید
و ساده و خاموش
                     می‌ماند؟
از هیبت نهفتهٔ اندیشه‌اش
                              گریزانند
افواج واژه‌ها
با این همه لبانش را
آرام می‌گشاید
و غول‌های ذهنش را
در تارهای آوایش
                   رام می‌کند.
آتش‌فشان خاموشی‌ست
کز خاک و درد می‌گذرد.
ویران و تکه‌تکه در اقصای خاک
می‌گردد و گناه عالم را
بر دوش می‌برد،
و چهره‌اش
با خنده می‌گشاید،
و انفجارش انگار
تا دامن قیامت
باید ادامه یابد.
آه ای زمانه بر لبهٔ این مغاک
چندان درنگ کرده‌ای
کز ژرفنایش
چشم عمیق مرگ هراسانست.
نفرین به من که تاب میارم
و روی می‌گردانم
و لحظهٔ شکافتن این سدوم را
هر دم نظاره می‌کنم.
و بیم سنگ شدن
                   دیریست
از خاطرم گریخته است.
محمد مختاری
• محمد مختاری در روز پنج‌شنبه ۱۲ آذر ۱۳۷۷ توسط تروریست‌های حزب‌اللهی ربوده شد و هرگز به منزلگاه خود بازنگشت. 

 

پیاده نظام فاشیستهای شرکت کننده در کودتای آمریکائی سال ۲۰۱۴ اوکراین .
این پروژه امپریالیستی ، امروز در قالبی جدید و نعل به نعل در گرجستان هم در جریان است‌.
حریف


آره.
ولی نکته روشن تر از آفتاب این است که اولیگارشیسم روس و دار و دسته پوتین بهترین یار و یاور نئوفاشیسم است.
سرمشق و سرلوحه این دار و دسته 
موسولینی و هیتلر و واگتر است.
علاوه بر این فقط در اوکراین و گرجستان و غیره نیست.
جنگ و کشتار به مراتب بدتر و مخربتر و خونین تر خاوران خاور هم 
همین محتوای ژئوپولیتیکی (سوق الجیشی) را دارد.
پایان اتحاد شوروی = آغاز تسخیر مناطق تحت نفوذ آن توسط امپریالیسم.
 
این ضمنا تازگی ندارد.
پس از ج. ج. دوم هم همین روند و روال صورت گرفته است
 و بریتانیای کبیر خلع ید شده است.

 

ما با دو نوع اصلی مهم مطالعه سر و کار داریم:
 
۱
مطالعه پاسیو (منفعل)
شاید اصطلاح خرخوانی یکی از فرم های همین نوع مطالعه باشد.
در مطالعه پاسیو
کتابی خوانده می شود
بدون آنکه واقعا خوانده شود.
البته خرخوانی بهتر کتاب ـ نخوانی است
چون انعکاس محتوای کتاب
به طور عینی
صورت می گیرد و در درازمدت مؤثر می افتد

۲
مطالعه اکتیو (فعال)
در این نوع مطالعه
خواننده به هماندیشی با نویسنده و شخصیت های مطروحه در کتاب می پردازد
و
ضمنا
رشد می کند.
نمونه این مطالعه اکتیو
پژوهش مثلا خود پیرایه در زمینه مسئله زن در شعر کشور است
 
 کسانی که همدیگر را دوست دارند، بی آنکه خود متوجه باشند، به قالب و اندازه‌ی همدیگر در می‌آیند.
از کتاب #ژان_کریستف
رومن_رولان


مطمئنی که خلایق
همدیگر را دوست می دارند و نه خویشتن را؟
شاید قضیه بر عکس تصور تو باشد

خلایق
همدیگر را به دلیل وجوه مشترک فی مابین
دوست می دارند
یعنی در حقیقت
خویشتن را دوست می دارند و نه خویش و ناخویش را
 
مثل لایک زدن به حرف حریفان که به معنی لایک زدن به حرف خویشتن است
و
حریفان حمال حرف مطلوب و محبوب خود او هستند
 
 نه.
اصطلاح دار فنا
خرافه مفهومی بیش نیست
 
جهان نه دار فنا
بلکه درست بر عکس این تصور و توهم،
دار بقا ست.
اصولا
چیزی آفریده نمی شود و فنا نمی پذیرد.
«عدم موجود گردد»
این محال است:
وجود از روز اول لایزال است.
آنچه خلایق
زوال و فنا می پندارند،
تغییر فرم چیزها ست.
مثلا
تغییر سنگ آهن به آهن
تغییر آهن به گار آهن، طشت و سندان و دیگ و تیر و تبر
تغییر دانه به جوانه
جوانه به نهال
نهال به درخت
درخت به باغ و بیشه و جنگل
آتش گرفتن جنگل
و
تبدیل درخت به خاکستر و رویش مجدد درختان از خاک خاکستر آلود
 
.اعلامیه هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)
به مناسبت يازده دی، روز شهدای سازمان
آن ها سرافرازانه جان بر سر آرمان رهایی بخش خویش نهادند!

شهدای راه کارگر
با شهدای جریانات سیاسی کذایی دیگر تفاوت اساسی داشته اند.
بقیه
چه بسا بی دلیل و بیهوده قلع و قمع شده اند
ساعدی در ۵ نمایشنامه مشروطه
از اصطلاح بی ادبانه «ف. ک. خ» شدن
 
 بهره گرفته است
راه کارگری ها
با انتقاد از روحانیت (بی اعتنا به صحت و علمیت تئوریکی انتقادشان) و با دفاع از برابری زنان با مردان
یعنی با دفاع از حقیقت
اعدام شده اند
این استثنائی ستایش انگیز بوده است
 
ادامه دارد.

۱۴۰۳ دی ۱۰, دوشنبه

درنگی در شعری از باستانی پاریزی (۱)

  

محمدابراهیم باستانی پاریزی 

 (۳ دی ۱۳۰۴ پاریز – ۵ فروردین ۱۳۹۳ تهران)

 تاریخ‌دان، نویسنده، پژوهشگر، شاعر، موسیقی‌پژوه، استاد دانشگاه تهران و از درویشان گنابادی 

 باستانی پاریزی 

(مرداد ۱۳۳۲)

 

درنگی 

از 

میم حجری

 

اکثریت با عوام است و قوام کار ملک
کی رسد جز با نهیب و قهر خود مختارها
 
طُرفه العینی جهان را کلبه احزان کند
فتنه این پیرهن چاکان و یوسف خوارها
 
نبض عام افتاد در دستِ سیاست وین طبیب
بی مروت، خلق را خواهد همی بیمارها
 
این مزاج خلق را هر کس بشناسد درست
درد پای خر نمی دانند جز بیطارها
 
نیک دانم من که اجناس دوپا را زین دو بیت
تلخ شد اوقات و کیک افتاد در شلوارها… !
 
در کدام اصطبل گوید خر ، که هان ای خر سوار
این زمام من ، بیا ، بستان ، بران ، بردار ها ؟
 
وین عجب کاین چرخ اگر بر میل دانایان نگشت
هم نماند آخر به کام حرص دولتیارها
 
یک سر سالم نبردند این سیاسیون به گور
نیزه ها سر ، گرچه گرداندند در بازارها
 
هم سیاست ، این سیاست پیشگان را در گرفت
کشته شد هم مارگیر آخر به نیش مارها
 
گوسفندانند گویی با خورش های لذیذ
لیک زیر تیغ تقدیر قضا پروارها
 
گر نگیری عبرت از تکرار تاریخ ای حکیم
چیست سود از این همه تکرار و این نشخوارها ؟
 
پایان
 
این شعر باستانی پاریزی
در ماه مرداد سال ۱۳۳۲
(کودتای ۲۸ مرداد)
سروده شده است.
 
این شعر
 باید تحلیل مارکسیستی شود
تا هم از ماهیت طبقاتی شاعر پرده بر افتد
و
هم از محتوای تئوریکی این شعر شاعر 
 
ادامه دارد.

سیری در نظرات مطروحه در سوسیال ـ مدیا (۲)


 

سیری

از 

میم حجری 
 
 مادر و پدر

اگر زنده باشند
خود گرسنه می زیند
تا فرزند شان گرسنه نخوابد.
ای بسا مادران و پدران
که در سی سالگی
شصت ساله می نمایند.
پوستی و استخوانی و دیگر هیچ.
عشق مولد به مولود
اصیلترین و یکجانبه ترین و بی رحم ترین عشق ها ست 

 
حکایتی جالب و خواندنی.
مسافری در شهر بلخ،جماعتی را دید که مردی را زنده در تابوت انداخته و به سوی گورستان می برند.
و آن بیچاره مرتب داد و فریاد می زند و خدا و پیغنبر را به شهادت می گیرد که والله،بالله من زنده ام!چطور می خواهید مرا به خاک بسپارید؟
اما چند ملّا که پشت سر تابوت هستند،بی توجه به حال و احوال او،رو به مردم کرده می گویند:
پدر سوخته ملعون دروغ می گوید.مرده!
مسافر حیرت زده حکایت را پرسید،گفتند:
این مرد ، فاسق و تاجری ثروتمند و بدون وراث است.
چند مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل و خداشناس،در محضر قاضی بلخ،شهادت دادند که مرده!و قاضی نیز به مرگ او گواهی داد.
پس یکی از مقدسین شهر،زنش را گرفت! و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد!
حالا بعد از مرگ برگشته و ادعای حیات می کند.
حال آنکه ادعای مرد فاسق در برابر چهار عادل خداشناس مسموع و مقبول نمی افتد.
اینست که به حکم قاضی،به قبرستانش می بریم.زیرا که دفن میّت، واجب است و معطل نهادن جنازه،شرعاً جایز نیست!!
احمد شاملو،کتاب کوچه.

 
یکی از مقدسین شهر،زنش را گرفت؟

اگر حریف زن داشته، چگونه شاملو و شرکاء ادعا می کنند که «این مرد بدون وراث است.»
مگر زنش آدم نیست و به عنوان وارث ثروت همسر محسوب نمی شود؟
لعنت بر هروئین که خلایق را حواسپرت و از مرحله پرت می کند
 
سهراب سپهری
 ترک مونو ته ئیسم ( خدای واحد انتزاعی پرستی)
می کند
و
به پلی ته ئیسم (چندین خدای
مشخص پرستی و همه خدا پرستی) می گرود و می گراید.
دلیل سفر و اقامتش به هند و در هند هم همین گروش و گرایش به عرفان بوده است.
سهراب
خدا را در همه چیز محیط زیست می بیند:
من خدایی دارم که در این نزیدیکی است
لای این شب بوها ....

قرآن کتاب الله نیست.
قرآن را ما آیه به آیه تحلیل و منتشر میکنیم تا خلایق بخوانند و دست از هارت و پورت بردارند.
قرآن تداوم انقلابی (نفی دیالک تیکی) تورات و انجیل و دیگر کتب دینی است
بخش اعظم قرآن قصه اند و نثر آن شعرگونه است
یعنی
قرآن
نه تنها اثری فقهی و سیاسی، بلکه اثری هنری است
متد فکری کریم (مؤلف قرآن) چه بسا دیالک تیکی ـ ماتریالیستی است
قرآن
مانیفست حزب الله (حزب اشراف برده دار و روحانی ویا آل عبا) است
قران را باید از نو شناخت


بهزاد نبوی اخیراً در مصاحبه ای گفته: «اسرائیل در سطوح بالای ایران نفوذ دارد !!؟؟»
گفتن چنین حرفی در شرایط فعلی، عجیب است.
خوب با این ترتیب دوستان و هم حزبی های او که در سر کار هستند که در مظان اتهام قرار میگیرند. چرا او نمیگوید که آنها کیستند؟
آیا کسیکه تحت نفوذ اسرائیل باشد میتواند آزاد بچرخد و ایران را آسیب پذیر کند.
در مثل مناقشه نیست:
دزدی برای اینکه گرفتار نشود، با مردم محله هم آواز شد و با مردم شروع به فریاد کرد،
آی دزد ، آی دزد…..
این موضوع بهزاد نبوی میتواند برای ایز گم کردن باشد. تا مذاکرات را تحت الشعاع قرار بدهد و مردم را که منتظر نتیجه مذاکره هستند توجه شان را بطرف دیگر تغییر بدهد.
اصولاً این عده، همه چیز را پای تحریم ها گذاشته اند. ممکن است که تحریم ها باعث خیلی مسائل در ایران باشد ولی اگر حتی تحریمها هم روزی برداشته بشوند، با بودن رانت و فساد و اختلاس و نهایتاً قوانین نئولیبرالی، مانع ایجاد یک جامعه سالم خواهد شد.
عده ای به هیچ اصولی معتقد نیستند، هدف فقط برای راضی کردن خود و خانواده شان است.
این بخور بخور ها در بالا، بمردم اینطور القاء خواهد کرد که عدالت واقعی وجود ندارد و همه میدانند، که تبعیض و بی عدالتی چه بر سر جوامع میاورد.
حالا هی پوزشیان بنشیند و با دیدن عکس زنش های های گریه کند، این فقط میتواند اطرافیان خود او را تغییر بدهد.
مردم ایران، در همین سوریه بعد از رفتن اسد، میبینند چطور از افراد زندانی و یا دروغهای دیگر حرف میزنند و از قبل هم یاد گرفته اند که دیگر هیچ چیز را باور نکنند.
مطالبی را هم که من مینویسم، بیشتر بخاطر اینست که جوانها را میبینم که در ایران با بیرون دادن ویدئوهای جالبی، پته دروغگوها و ریاکاران را بیرون میریزند.
روی همین اصل است که من هم وضعیت اینجا را می ننویسم و هم با آموختن شرایط فعلی ایران، سعی میکنم این جوانان را با نوشتن همراهی کنم.
 
 بهزاد نبوی اخیراً در مصاحبه ای گفته:
«اسرائیل در سطوح بالای ایران نفوذ دارد.»


خوب.
دلیلش چیست؟
برای پیدا کردن جواب به این سؤال باید پرسید:
طرز و طریق و ترفند دول دیگر برای نفوذ در هیئت حاکمه کشورهای دیگر چیست؟
مثال:
سازمان اطلاعاتی اوکراین دیروز ژنرال روسی را با اتفجار بمبی در مسکو ترور کرد.
نفوذی او ظاهرا ازبکی بوده که ۱۰۰۰۰۰ دلار دستمزد گرفته است.
یعنی
پولپرست بوده است.
پول اما چیست؟
پول = کالای کالاها = وسیله ای برای خرید هر کالایی
پس پولپرستی = کالا پرستی
یعنی در سطوح بالای ج.ا. جای خداپرستی را کالاپرستی گرفته است
یعنی کالا شده خدا
این آیا به معنی ورشکستگی ایده ئولوژیکی فوندامنتالیسم شیعی نیست؟




نه.
ماهیت طبقاتی سعدی و حافظ
یکی است:
هر دو روشنفکران ارگانیک نظامات بنده دارا و فئودالی اند.
حافظ
خواجه (بنده دار) است.
عضو و جزو طبقه حاکمه است.
مرتجع خردستیزی به تمام معنی است.
بهترین رفیقش
تیمور لنگ است.
سعدی
فقط ایده ئولوگ نظامات بنده داری و فئودالی است.
سعدی
خردگرا ست.
در میراث سعدی
همه عناصر همه مکاتب فلسفی و سیاسی و غیره تبلور یافته است.
سعدی
شبیه مارکس در قرون وسطی فئودالی است.
سعدی
محشر است.
مراجعه کنید به خوداموز خوداندیشی


جورج سیمل:
فرزانه کسی است
که
از جای پیدا کردن آنچه که نمی داند، خبر دارد.


هی حریف جامعه شناس بورژوایی هپیلی هپو
چیزی را می توان در جایی پیدا کرد
که قبلا داشته باشی و یا دیده باشی ویا شنیده باشی و گم کرده باشی.
تنها طریق و ترفند کسب دانش
پراتیک (تجربه، عمل، آزمون، آزمایش) است:
Praxiss
بی دلیل نیست که در زبان المانی
واژه واحدی برای تجربه و دانش تجربی (دانش منتج از تجربه) وجود دارد:
Erfahrung
 

 
در این شعر مختصر و موجز سعدی
جنگ ایده ئولوژیکی ـ فئودالی او و تحت رهنمودهای تئوریکی او توسط حافظ
تئوریزه می شود:
سعدی
اهل طریقت و عرفان را
اهل عبادت و اگوئیسم (خودپرستی) جا می زند
و
فقها و شعرا و ادبای فئودالی ـ بنده داری (امثال خود و حافظ و غیره را)
اهل علم و جامعه پرستی و خدمت به خلق و حتی منجی خلق.
حافظ هر چه دارد و داند از سعدی دارد و داند.
حافظ خط فکری ضد عقلی سعدی را تداوم و تکامل می بخشد و خط فکری عقلی سعدی را دور می اندازد

خیلی تلاش کردم مردم بفهمند ،
ولی آن‌ها فقط خندیدند ...!
چارلی چاپلين


چارلی جان
مردم خر نیستند تا محتوای فیلم های تو را نفهمند.
تو مو می بینی
مردم
پیچش مو

رفیقت چرچیل
همه فیلم های تو را در سیتمای خانگی ـ خصوصی اش مرتب می دید و می فهمید.
خنده به فیلمی
خود نشاندهنده فهم محتوای فیلم است.
فیلم های تو باید تحلیل مارکسیستی شوند تا هم تو بفهمی و هم چرچیل

 

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۱۳۲)


شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت پنجم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص  ۸۶)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

 

 

بند بر پای، تحمل چه کند، گر نکند؟

انگبین است، که در وی مگسی افتاده است.

معنی تحت اللفظی:

عشاق شبیه مگسی اند که در عسل افتاده باشد.

 

سعدی

در این بیت شعر

دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی)

را

به شکل دیالک تیک انگبین و مگس و دیالک تیک عشق و عاشق بسط و تعمیم می دهد و از سلطه مطلق جبر (عشق و انگبین) بر عاشق و مگس و سلب اختیار و آزادی از هر دو پرده برمی دارد.

عشق

به وابستگی عاشق به معشوق منجر می شود.

وابستگی

بر خلاف رابطه، یک طرفه است.

 

وابستگی

به خریت و سلب آدمیت و سوبژکتیویته بشر منجر می شود.

بشر

بی اختیار به دنبال معشوق کشیده می شود.

 

برای درک و توضیح این پدیده باید دیالک تیک غریزه و عقل را به خدمت گرفت:

عشق

یکی از فرم های بسط و تعمیم غریزه است.

دیالک تیک غریزه و عقل

هم

یکی از فرم های بسط و تعمیم دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی)

است.

 

اگر غریزه بر عقل غالب آید، عاشق مجنون می شود و سر به صحرا می نهد.

 

ادامه دارد.