۱۳۹۰ خرداد ۸, یکشنبه

امپریالیسم نوین (1)

امپریالیسم نوین
فرانک دپه و یاران
برگردان میم حجری


فرانک دپه (متولد 1941)
از علمای علم سیاست و اقتصاد ملی و از اعضای حزب چپ
از سران مبارزه به خاطر دموکراسی و خلع سلاح
بنیاندگذار مرکزیت سوسیالیستی (1967)
از طلاب ولفگانگ آبندروت (پروفسور پارتیزان)
بازنشستگی در سال 2006
آخرین موضوع درس : «بحران و نوسازی تئوری مارکسیستی»

پیشگفتار
ماربورگ، سپتامبر 2004

• با انحلال اتحاد شوروی و «سیستم دولتی سوسیالیستی» آن در سال 1991 عصر «جنگ سرد» و یا «تضاد شرق و غرب» پایان یافت.
• حدود نیم قرن سیاست جهانی بوسیله رویاروئی سیستم ها و ایدئولوژی های آنتاگونیستی و توان تسلیحاتی ـ اتمی آنها تعیین می شد.

• اگرچه این رویاروئی ـ قبل از همه در سرحدات سیستمی و قبل از همه در خاک آلمان و در برلین ـ بارها به بحران خطرناکی ارتقا می یافت که امکان بروز جنگ اتمی پدید می آمد،اما تهدید متقابل آندو به مثابه «ترفند عقل» از کار در می آمد:

• این رویاروئی به ثبات منتهی می شد، هم در درون سیستم ها . هم میان سیستم ها.

• با پایان این وضع، امیدی شکوفا شد که اکنون دیگر «دوره صلح» فرا رسیده و ذخایری که به سبب خلع سلاح آزاد می شوند، می توانند برای حل به اصطلاح «معضلات بشریت» (فقر، تغذیه ناکافی، خسارات محیط زیستی، رشد جمعیت و غیره) مصرف شوند.

• از همان آغاز اما صداهائی از اردوگاه مکتب نئولیبرالیستی روابط بین المللی ـ قبل از همه در ایالات متحده آمریکا ـ از چنین تصور باطلی اخطار می دادند.


• به نظر آنها، اکنون عصر بی ثباتی آغاز می شود، عصری که در آن، مبارزه بر سر نظم جهانی نوین شعله می کشد، عصری که در آن، مسئله امنیت بار دیگر در سیاست قدرت های بزرگ در رأس امور قرار می گیرد.


• در ضمن آشکار شد که جبهه های نوین تضاد می توانند هر چه بیشتر بوسیله اختلاف منافع و اختلاف قدرت در چارچوب اقتصاد جهانی کاپیتالیستی («گلوبالیزاسیون») و میان مراکز کاپیتالیستی توسعه یافته و حواشی فقیر جهان تعیین شوند.


• در این جور مباحث، بندرت مفهوم «امپریالیسم» بر زبان می آمد.


• مفهوم «امپریالیسم» از سوئی جزو واژه های مارکسیستی ـ لنینیستی است و آدمی را به یاد نوشته های لنین، روزا لوکزمبورگ و غیره و همچنین به یاد جنبش های ضد امپریالیستی در جهان سوم می اندازد، که در سال های 50 و 60 اوج گرفته بودند.


• با بحران سوسیالیسم در جهان، تحلیل های مبتنی بر مارکسیسم و ضد امپریالیسم از بحث های جاری در افکار عمومی دور نگهداشته می شدند.


• از سوی دیگر، در علوم اجتماعی این تصور غالب آمده بود که تضادهای کلاسیک میان جوامع کاپیتالیستی معنی خود را از دست داده اند و بی معنا گشتن دولت های ملی با معنامند گشتن سازمان های بین المللی، روندهای همپیوندی چند ملیتی (مثلا اتحادیه اروپا) و عاملین غیر دولتی همراه است.

• اما در واقع، در اواخر سال های 90 تعداد جنگ ها و عملیات قهرآمیز دیگر روز به روز افزایش یافت.
• در جنگ ناتو بر ضد یوگوسلاوی در سال 1999 عملیات قهرآمیز به حساب عوامل خاص (تجزیه طلبی و غیره) گذاشته می شد، اگرچه معلوم بود که این جنگ نیز در رابطه تنگاتنگ با سیاست نظم جهانی قدرت های بزرگ ـ قبل از همه ایالات متحده آمریکا و همچنین دولت های اروپا ـ قرار دارد.

• برای مردم کشورها ـ البته ـ استدلال های هومانیستی تحویل داده می شد:
• مداخلات نظامی به نام حقوق بشر!

• بدین طریق نیز شرکت ارتش آلمان در جنگی توجیه شد که نه با قانون اساسی آلمان انطباق داشت و نه با اساسنامه ناتو.


• پس از حملات تروریستی بر مرکز تجارت جهانی در نیویورک در 11 سپتامبر 2001 این وضع شدت یافت و رادیکال تر گشت.
• اکنون رئیس جمهور ایالات متحده ـ جورج بوش پسر ـ بر ضد به اصطلاح «تروریسم» (و بر ضد «دولت های به اصطلاح شرور») اعلام جنگ داد، جنگی بدون محدودیت زمانی و مکانی.

• این جنگ در افغانستان آغاز شد و با هجوم ناگهانی ایالات متحده امریکا، انگلیس و به اصطلاح «دولت های داوطلب» بر عراق در سال 2003 ادامه یافت.

• همچنان و هنوز «غالبین بر بغداد» به هیچ وجه نتوانسته اند که آرامش و ثبات در این کشور برقرار کنند و دولت دموکراتیک نوینی روی کار آورند.

• به جای آن، کشور عراق در باطلاق ترور و آنتی ترور فرو می رود، که از سوی قدرت های اشغالگر و رژیم دست نشانده آنها اعمال می شود.

• از چندی قبل و نه چندان دور، مفهوم امپریالیسم رنسانس و نوزائی شگفت انگیزی را از سر می گذراند.

• بیشک قبل از سال 2001 نیز تحلیل هائی راجع به نظم جهانی و سیاست جهانی وجود داشته اند، که موضوع شان سرکردگی ایالات متحده امریکا و نقش رهبری ان در تشکیل نظم جهانی نوین پس از پایان جنگ سرد است.


• ابرقدرت نظامی ـ سیاسی و اقتصادی ایالات متحده امریکا را نمی توان بسادگی نادیده گرفت.


• اما پس از 11 سپتامبر 2001 و با روی کار آمدن تندروهای نئوکنسرواتیو حول جورج بوش پسر، مفهوم امپریالیسم به خود وصافی «نقش ژاندارم جهانی» ایالات متحده امریکا ارتقا یافت.

• تنها نویسندگان و تحلیلگران نئوکنسرواتیو هستند که این مفهوم را برای توصیف نقش ایالات متحده امریکا در جهان مثبت تلقی می کنند.


• اما صداهای مخالفی ـ هر چند ضعیفتر ـ به گوش می رسد که تحلیل امپریالیسم را با انتقاد از سیاست ایالات متحده امریکا و پروژه نظم جهانی آن پیوند می دهند.


• هدف این کتاب تعمق در زمینه بحث جدید راجع به امپریالیسم است.

• مؤلفین این کتاب در سال های اخیر به تحلیل مبتنی بر علوم اجتماعی و علوم سیاسی ـ قبل از همه در کشورهای آنگلوساکسون ـ اشتغال داشته اند.

این کتاب باید به تقویت انتقاد از امپریالیسم نوین در کشور آلمان نیز مدد رساند.

ادامه دارد

رفتار (2)

سرگی لئونیدویچ روبین اشتاین (1889 ـ 1960)
تحصیل فلسفه در دانشگاه های ماربورگ، فرایبورگ و برلین آلمان
استاد روانشناسی در دانشگاه اودسا (1921)
رئیس انستیتوی پداگوژیکی (1930)
رئیس انستیتوی روانشناسی مسکو و استاد روانشناسی در دانشگاه مسکو (1942 ـ 1947)
سیطره استالینیسم و بیکاری (1947)
اعاده حیثیت پس از درگذشت استالین (5 مارس 1953)
رئیس بخش روانشناسی انستیتوی فلسفه ا. ج. ش. (1956)
ریاست پژوهش نظری و آزمایشگاهی راجع به موضوعات زیر:
شخصیت
تفکر
متدئولوژی، تئوری و تاریخ روانشناسی
آثار:
اصول و طرق توسعه روانشناسی (1959)
مجموعه مقالات دانشجویان و همکاران آزمایشگاهی (1960)
رساله فلسفی (1973)

2
مفهوم پسیکولوژیکی رفتار

• در روانشناسی نیز تعاریف معینی از رفتار رایج بوده اند:
• روبین اشتاین رفتار را چنین تعریف می کند:
• «رفتار کردوکار به نحو معینی سازمان یافته است، که پیوند ارگانیسم را با محیط پیرامون برقرار می سازد.»

• گراومن (1965) ـ عمدتا از موضع روانشناسی فردی ـ رفتار را عبارت از نحوه برخورد هر فرد در شرایط معین نسبت به چیزی از نقطه نظر معینی می داند.

• به نظر او رفتار از سه بخش زیر تشکیل می شود:


1

• قصد و نیت

2

• گزینش و انتخاب

3

• دورنما

• از نقطه نظر فلسفه ـ در وهله اول و بطور کلی ـ مسائلی مهم اند که به خودویژگی رفتار انسانی مربوط می شوند و با سیستمرفتار مورد نظر سیستمتئوری عمومی و رفتار حیوانی تفاوت دارد.

• در مورد جانوران دو نوع مکانیسم رفتاری شناخته شده اند:


1

• مکانیسم های مادرزادی و موروثی (واکنش های نا مشروط و غرایز) که تعیین کننده رفتار نوعی جانوران اند.

2

• مکانیسم های اکتسابی که در طی زندگی کسب می شوند (واکنش های مشروط) و انطباق فردی را مشروط می سازند.

• پژوهش رفتار جانوران در همبودهای طبیعی و یا همبودهای حیوانی که توسط انسان ها تشکیل یافته اند (گله، رمه، خانواده جانوران) در سال های اخیر پیشرفت های چشمگیری کرده است.

• نوع خاص تأثیر انسان بر محیط زیست (کار اجتماعی بمثابه کردوکار اجتماعی هدفگرا) کیفیت عالی تر رفتار و تنظیم آن را ایجاب می کند.


پیش شرط های بیولوژیکی و ئوکولوژیکی (محیط زیستی) برای تشکیل رفتار انسانی در مراحل مختلف تکوین انسانی بوجود می آیند.

ادامه دارد

۱۳۹۰ خرداد ۷, شنبه

شعری برای تنهائی مردم جهان (3) (بخش پایانی)

رقص باران
اثری از الفارو سیکوه ئیروز

شعری برای تنهائی مردم جهان

مینا اسدی
از دفتر شعر مینا تحت عنوان
«دریا پشت تردیدهای تو ست!»

اکتبر 2001

• رؤياي دريا داشت ماهي
• رؤياي دريا داشتم من

• كابوس مرداب را تاب آورد
• كابوس مرداب را تاب آوردم

• تو بودي

• كه تاب نياوردي

• با كسان ديگرت سر جنگ بود
• مرا قرباني كردي

• به كم رضايت دادم
• به كم رضايت داد
• و تو راضي نشدي.

• كسي را نكشته بودم
• كسي را نكشته بودم
• سهل است
• كه همسايه اي را
• به زخم زبان ـ حتا ـ
• نيازرده بودم.

• كودكانم
• با چشم هاي بي نور
• در دالان هاي تاريك
• فرش زير پاي تو را بافتند

• زنانم
• در كلبه هاي كوچك
• پيراهن هاي ابريشمين جشن هاي رسمي
• تو را دوختند

• مردانم
• براي بي عدالتي هاي تو
• طاق نصرت بستند

• و دخترانم
• چكمه هاي خون آلودت را
• در زلال چشمه ها
• شستند.

• در برابرت نايستادم
• در ازدحام جمعيت گم شدم
• كه مرا نبيني

• تو گشتي
• گشتي
• گشتي
• و پيدايم كردي
• و بر گونه هايم سيلي زدي

• تاول هاي كف پايم
• مهر تازيانه هاي تو بود

• از بيم دسيسه هايت
• شعرهايم را
• از عشق
• و عدالت
• و آزادي
• تهي كردم.

• خوابيده بودم
• خوابيده بودم
• كه با بمب و
• برنج
• و باروت
• خوابم را آشفتي

• تو مرا به ميدان فرا خواندي
• حرف من نبود جنگ

• نه جنگ
• و نه ارتش

• تو سرب داغ در دهانم ريختي
• و مردمانم را
• از شهرها
• و روستاها
• به بيابان هاي بي آب و علف
• تاراندي.

• من .....

• من تو را از آن پنجره ي رو به جهان ديدم
• كه مي آمدي
• و ويران مي كردي

• و مرا
• فرزندانم را
• و زمينم را
• به نام صدا مي زدي

• خوابيده بودم من
• ساكت بودم

• تو بيدارم كردي
• بي حوصله ام كردي

• از فرياد لبريزم كردي

پژواک فریاد
اثری از الفارو سیکوه ئیروز


• حالا
• من
• با حنجره ام حرف زدم
• كه فرياد بزند

اثری از الفارو سیکوه ئیروز

• حالا

• من
• با دست هايم حرف زدم
• كه مشت هايش را به بي شرمي تو بكوبد

• حالا
• من
• با پاهايم حرف زدم
• كه راهپيمايي كند

• با چشم هايم حرف زدم
• كه ببيند

• با گوش هايم حرف زدم
• كه بشنود

• حالا
• من
• دوباره از تارها و جلبك هاي وحشت بيرون آمدم.

• حالا
• من
• با پستان هايم حرف زدم
• كه پر از خواهش باشد

• با لب هايم حرف زدم
• كه در آرزوي بوسه بسوزد

• با قلبم حرف زدم
• كه از اميد پر شود

• حالا من
• با همه ي خودم حرف زدم
• كه وقاحت تو را چاره كند
• كه تو را چاره كنم

• حالا من
• ايستاده ام
• ايستاده ام
• ايستاده ام

• اين تو
• با بمب
• و برنج
• و باروت

• و اين من
• با سنگ
• و دست
• و اراده

پایان

سیری در جهان بینی خواجه شیراز (10)

مقوله عشق در جهان بینی حافظ
شین میم شین

سؤال سوم
هدف شاعر از عشق چیست؟

• برای پاسخ دادن به این پرسش به دیوان حافظ رجوع می کنیم:

حافظ
• ای صاحب کرامت، شکرانه سلامت
• روزی تفقدی کن، درویش بینوا را

• در این حکم حافظ، دیالک تیک فراز و فرود به شکل دیالک تیک صاحب کرامت و درویش بینوا بسط و تعمیم داده می شود.
• از برابری میان عاشق و معشوق خبری نیست.
• عاشق کذائی در بهترین حالت، به گدای بینوائی شباهت دارد.
• فرق عاشق با گدای معمولی در اوبژکت گدائی است:
• اگر گدا تکه نانی و یا پشیزی می طلبد، عاشق کذائی تفقدی می طلبد.

• عاشق واقعا هم زیر فشار شیرافکن غریزه جنسی با معشوق عشوه گر سرکش چنین رابطه ای برقرار می کند.

• مسئله اما شگرد ایدئولوژیکی حافظ است که جادوی غریزی عشق را به رابطه فراز و فرود طبقاتی منتقل می کند و شاه و شاه زاده قلدری را (و انعکاس آسمانی ـ انتزاعی سلاطین و خوانین را) تا درجه معشوق ارتقا می دهد و به تحمیق توده دست می زند.

• تضاد طبقاتی خونین همیشه شعله ور میان حاکم و محکوم بدین طریق فرم دیالک تیک عاشق و معشوق به خود می گیرد و انسان ستمکش به پرستش ستمگر خویش تن در می دهد.


• بدین طریق است که واژه های بی محتوائی از قبیل «شاهپرست»، «شاه سون» بتدریج محتوای واقعی کسب می کنند و به صورت سنتی نسل به نسل منتقل می شوند و استبداد در فرم های گونه گون هزاران سال عمر می کند.

• بیهوده نیست که حتی در آستانه قرن بیست و یکم در برخی کشورها مسابقه مداحی قلدر خون آشامی در همه شهرها و روستاها رواج و گرمی بازار پیدا می کند، بی آنکه ملتی هشتاد میلیونی حتی قطره ای عرق شرم بر جبینش جاری شود.

حافظ
• به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
• که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را

• حافظ در این حکم هم دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دیالک تیک سلطان و درویش و یا دیالک تیک توانگر و گدا بسط و تعمیم می دهد.
• حافظ این دیالک تیک را احتمالا از سعدی به ارث برده است.

• گدا اما خود نمی تواند دعای خود را مستقیما به گوش سلطان برساند.

• گدا را به صدها فرسنگی دربار راه نمی دهند.
• از این رو باید واسطه ای پیدا کند.
• ملازمان سلطان فونکسیون واسطه را بازی می کنند.
• اما چرا سلطان باید «به شکر پادشاهی» گدا را از نظر نراند؟

• علت این «منطق» فئودالی را ما در تحلیل آثار سعدی توضیح داده ایم:
• گدا به ازای پشیزی که از توانگر می گیرد، داد درخوری نمی تواند بپردازد.
• از این رو در حق او دعا می کند، تا خدای کذائی و یا مقربین الهی ستدی درخور ـ هر چند نسیه ـ در اختیار توانگر قرار دهند.
• سلطان اما همه چیز دارد و اگر کمبودی داشت به زور سرنیزه می گیرد.

• از این رو، تئولوژی با شمشیر ایدئولوژیکی دو لبه اش وارد صحنه استدلال می شود:

• آنگاه سلطنت به مثابه موهبت الهی جا زده می شود که الله به ظل الله اعطا می کند (می تواند هم واپس بگیرد) و سلطان باید به شکر نعمتی که نصیبش شده و از ترس واپس گرفته شدن آن، گدا را از در دربار نراند و پشیزی عطایش کند.

• آنچه در این واویلای ایدئولوژیکی به صورت فاجعه ای آنتی هومانیستی اشاعه می یابد، تبدیل جامعه به گداخانه است و تبدیل همه روابط به رابطه توانگر و گدا.


• نه تنها اعضای بی همه چیز جامعه، بلکه حتی شخص شخیص سلطان به درجه گدا تنزل می یابند.

• بدین طریق نفس گدائی تطهیر تئولوژیکی می یابد.

• دیگر کسی به خاطر گدائی شرم نمی کند.

• حتی گدائی به مثابه خودشکنی و خودستیزی عارفانه توجیه می شود.

• چه بسا جوامعی که همچنان و هنوز در دیالک تیک توانگر و گدا اداره می شوند، با این تفاوت که اسم پشیز به یارانه تغییر می یابد و اسم گداخانه به عدالت خانه.

• آنگاه ارواح هومانیست از واژه حک حرمت شده «عدالت اجتماعی» نیز بیزار می شوند.

حافظ
• ما را بر آستان تو بس حق خدمت است
• ای خواجه باز بین به ترحم غلام را

• حافظ در این حکم هم دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دیالک تیک خواجه و غلام بسط و تعمیم می دهد و با اشاره به خدمتکاری دارازمدت غلام از خواجه ترحم طلب می کند.

• او در این حکم در واقع، دیالک تیک داد و ستد را به شکل دیالک تیک خدمت و ترحم بسط و تعمیم می دهد.


• تعمق و تأمل در این زمینه مو بر تن بنی بشر سیخ می کند:

• به ازای خدمت درازمدت (داد) غلام از خواجه نه ستد درخور، فقط ترحم طلب می شود:
• فاجعه استبداد و قساوت و ایراسیونالیسم را باش!

• تنها چیزی که غلام از خواجه با اشاره به خدمات خویش می طلبد، ترحم است و بس.


• حافظ چه بخواهد و چه نخواهد، همین دیالک تیک نهفته در این بیت، تأثیر منفی مهیبی هم درشعور طبقاتی طبقات بنده دار و فئودال و هم در شعور طبقاتی توده های مولد و زحمتکش باقی می گذارد.

• این حکم به تبلیغ غیرمستقیم شیوه رفتار باب میل حافظ از سوی توده های مولد و زحمتکش در قبال طبقات بنده دار (خواجه) و فئودال می پردازد:
• وقتی این منطق رفتاری به خورد جامعه داده شود، هم خواجه ترحم به غلام را تنها دادی تلقی خواهد کرد که باید به ازای نیروی کار درازمدت غلام بدهد و هم غلام به ترحم خشک و خالی به ازای خدمت درازمدتش رضایت خواهد داد.

حافظ
• کی دهد دست این غرض یا رب، که همدستان شوند
• خاطر مجموع ما، زلف پریشان شما؟

• شاعر در این بیت، همداستانی خاطر مجموع عشاق با زلف پریشان معشوق را آرزو می کند.
• غرض او نشان دادن دسترس ناپذیری یار است، محال بودن وصل با یار.
• سؤال اما این است که این چگونه معشوقی است که عاشق وصلش را محال می داند، آنهم در جامعه ای که وصل عاشق معمولی با معشوق درخور به کله قندی میسر شود.

حافظ
• ای شهنشاه بلند اختر، خدا را همتی
• تا ببوسم، همچو اختر خاک ایوان شما

• حافظ در این بیت، از معشوق (شهنشاه بلند اختر یزد) همت می خواهد تا همانند اختر بر خاک ایوان او بوسه زند.

• آنچه در ظاهر، پدیده ای عادی جلوه می کند و امری شخصی تلقی می شود، بدآموزی ایدئولوژیکی مهیبی در بر دارد:

• حافظ شیوه زیست گداواره ای را تبلیغ می کند و به تخریب شعور اجتماعی توده ها می پردازد.

• این عشق به قدر قدرت حاکم، این اعتلای طبقه حاکمه ستمگر و قسی القلب به درجه معشوقی پرستیدنی توان معنوی مبارزه بر ضد استبداد و خودسری را در ضمیر توده ها به آتش می کشد.


حافظ
• درویش، نمی پرسی و ترسم که نباشد
• اندیشه آمرزش و پروای ثوابت

• حافظ در این بیت نیز دیالک تیک گدا و توانگر را به شکل دیالک تیک عاشق و معشوق بسط و تعمیم می دهد و منطق گندیده فئودالی ـ بنده داری را مثل زهری خوشایند در ضمیر توده می پاشد:
• معشوق همه چیزمند مورد ملامت قرار می گیرد که از عاشق بی همه چیز (درویش) خطاکار حالی نمی پرسد و این خواجه شیراز را به هراس می افکند.

• هراس از چی؟

• هراس از اینکه معشوق به سبب عدم آمرزش عاشق و بی اعتنائی به او ثواب نبرد.

• این همان دیالک تیک داد و ستد است که به شکل دیالک تیک آمرزش و ثواب بسط و تعمیم می یابد.

• این همان دیالک تیک توانگر و گدا ست که به شکل دیالک تیک معشوق و عاشق بسط و تعمیم داده می شود.

• وقتی ما از نقش مخرب شعر حافظ سخن می گوئیم، به همین دلیل است.

• چه بسا ادعا می شود که شعرا را باید در زمان و مکان صدها سال پیش مورد بررسی قرار داد و انتقاد از آنها از سکوی اکنون بی انصافی است.


• اما اولا سعدی و حافظ در همان زمان و مکان خویشتن خویش نیز نه انقلابی و طرفدار هومانیسم و پیشرفت اجتماعی، بلکه مرتجع و ضد انقلابی بوده اند، ثانیا اشعار و آثار آنها کماکان تدریس می شود و چه بسا در فرم ترانه و آواز بکرات شنیده می شود، ثالثا در همان زمان نیز دفاع از خرد و خودمختاری انسان ها در دستور روز بوده است.


حافظ
• حافظ نه غلامی است که از خواجه گریزد
• صلحی کن و باز آ، که خرابم ز عتابت.

• حافظ در این بیت نیز دیالک تیک فراز و فرود را نخست به شکل دیالک تیک خواجه و غلام و سپس به شکل دیالک تیک معشوق و عاشق بسط و تعمیم می دهد و ضمنا به وفاداری غلام واره عاشق نسبت به معشوق تأکید می ورزد.
• بدین طریق رابطه حاکم و محکوم به صورت رابطه معشوق و عاشق جلوه داده می شود.
• سعدی و حافظ ظاهرا رابطه ای غیر از رابطه گدا و توانگر در این جهان وارونه نمی شناسند.
• در جهان بینی آنها گدائی نه کسر شأن انسان ها، بلکه هنر بزرگ آنها و موجب فخر آنها ست.

حافظ
• به حاجب در خلوتسرای خاص بگو:
• فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست

• حافظ در این بیت هم دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دیالک تیک سلطان و درویش، دیالک تیک توانگر و گدا بسط و تعمیم می دهد و خود را تا درجه «گوشه نشینان خاک درگاه قلدری» تنزل می دهد و ضمنا بدان مباهات می کند.
• حاجب در خلوتسرای خاص نباید او را بسان سگ از در براند.

• رانده شدن از درگاه طبقات حاکمه آدمی را به رانده شدن ابلیس از درگاه خدا می اندازد و آن احتمالا انعکاس آسمانی ـ انتزاعی این است.

• با این تفاوت تعیین کننده که عاشق کذائی از سرکشی و عصیان و غرور و خودشناسی ابلیس کذائی رجیم کوچکترین بهره ای ندارد.

حافظ
• سرشک من، که ز طوفان نوح دست ببرد
• ز لوح سینه نیارست، نقش مهر تو شست

• حافظ در این بیت دیالک تیک عاشق و معشوق را به شکل دیالک تیک گدا و توانگر بسط و تعمیم می دهد و ضمن اشاره به گریه مدام خویش، به سماجت گداواره دم در توانگر مباهات می کند و چنین مباهات ضد هومانیستی را تبلیغ می کند.
• هم گریه و هم سماجت در دیالک تیک عاشق و معشوق از خلق و خوی گداگونه حکایت دارند و به معنی تخریب خرد و خودمختاری انسانی اند.

• ما باید مفهوم «گریه» را مستقلا مورد حلاجی قرار دهیم.


گریه به مثابه رسم و آئین گندیده ای که همچنان و هنوز هم در پراتیک روزمره مردم و هم در تئوری و ایدئولوژی حاکم و هم در اشعار شعرای اکثرا بی شعور و عقب مانده معاصر رواج تام و تمام دارد و از گرمی بازار برخوردار است.

ادامه دارد

سوسیالیسم و کمونیسم اوتوپیکی (8)

فرانسوا نوئل بابوف (1760 ـ 1797)
ژورنالیست، انقلابی چپگرا در انقلاب فرانسه
از منتقدین حاکمیت بورژوازی پس از سرنگونی روبسپیر و ترور در سال 1794
مؤسس سازمان موسوم به «توطئه برابران»
خواهان اجرای قانون اساسی 1793 بود.
اولین سوسیالیستی که عمل سیاسی را پیشنهاد کرد و جنبش های انقلابی ـ اجتماعی بعدی را تحت تأثیر قرار داد.
10 ماه مه 1797 بابوف و دارته و دیگر یاران او بازداشت شدند.
بابوف و دارته در 26 ماه مه 1797 اعدام شدند و بوناروتی تبعید گشت.

سوسیالیسم و کمونیسم اوتوپیکی
پروفسور دکتر وینفرید شرودر
برگردان شین میم شین

فصل پنجم
احیای مجدد جنبش پرولتری
پس از انقلاب فرانسه در سال 1830
آخرین و عالی ترنی فرم کمونیسم اوتوپیکی


• پس از انقلاب 1830 در فرانسه مرحله نوینی در توسعه پرولتاریا، در مبارزه بخاطر نظام اجتماعی کمونیستی و کمونیسم اوتوپیکی آغاز می شود.
• کارگران که در رابطه با ثمرات انقلاب، فریب بورژوازی را خورده بودند، در سال های 1834 ـ 1835 میلادی رفته رفته در می یابند که وضع اجتماعی شان هرگز با تعویض سیاسی تغییر نخواهد یافت و علل نارضائی از بین نخواهند رفت و لذا با اشتیاق خارق العاده ای به کمونیسم بابوف روی می آورند که بوناروتی در کتابی تحت عنوان «توطئه ای برای برابری» (1828) در بروکسل منتشر کرده بود.

• انگلس می نویسد:
• «این تمام مطلبی است که می توان با اطمینان خاطر در باره منشاء کمونیسم مدرن در فرانسه گفت:
• مسئله نخست در خیابان های کم نور و در کوچه پس کوچه های اطراف پاریس (سن آنتونیو) مورد بحث قرار می گیرد و اندکی بعد در جلسات مخفی توطئه گران.
• هرکس اطلاعات بیشتری در باره منشاء کمونیسم مدرن در فرانسه داشته، دوراندیشانه دانسته خود را برای خود نگه داشته تا به چنگ نیرومند قانون نیفتد.
• کمونیسم ـ به هرحال ـ طولی نمی کشد که در پاریس، لیون، تولوس و دیگر شهرهای صنعتی بزرگ فرانسه اشاعه می یابد.»

• بدین طریق از انجمن های جمهوریخواه (1830 ـ 1834)، «انجمن دوستداران خلق» و «انجمن حقوق بشر» توسعه می یابند و پس از قیام کارگران لیون (آوریل 1834) اولین انجمن های مخفی انقلابی (1832 ـ 1839) به نام های زیر تأسیس می شوند و گسترش می یابند:

1

• « انجمن خانوده ها»

2

• « انجمن فصول سال»

3

• «انجمن مخفی محرومان» (که بوسیله مهاجران آلمانی در پاریس تأسیس شده بود)

4

• «انجمن دادگران» (1836)

• میان این انجمن های مخفی که تحت تأثیر ایده های بابوف بوده اند و طبقه کارگر پیوندی وجود نداشت.
«انجمن فصول سال» در 12 ماه مه 1839 تحت رهبری باریاس، دزامی، برنارد و بلانکی در پاریس دست به قیام زد و فوری بطرز خونینی در هم شکسته شد.
• اعضای «انجمن دادگران» نیز در این قیام شرکت داشتند.

• در (اول ژوئیه 1840)، اولین تظاهرات جنبش کارگری ـ کمونیستی، تحت رهبری دزامی، پیلوت، دوتیلوی و هومبرگ در پاریس، در خیابان بله ویل صورت گرفت.

• همانطور که انگلس اشاره می کند، در سال های بعد، تا سال 1847 میلادی، سلسله ای از انجمن های مخفی انقلابی به نام های زیر پا به عرصه وجود نهادند:

1

• «انجمن کارگران مساوات طلب»

2

• «انجمن کمونیست های انقلابی» که از «انجمن کارگران مساوات طلب» بوجود آمد.

3

• «انجمن انساندوستان»

4

• دو و یا سه حزب کوتاه عمر دیگر.

• به قول انگلس، این انجمن های مخفی، از جمله «انجمن کارگران مساوات طلب»، مانند «بابوفیست های انقلاب بزرگ تقریبا جریانات خام و نارس بودند.
• آنها قصد تبدیل جهان به همبود کارگری را در سر داشتند و هرگونه ظرافت فرهنگی، علمی، هنری و غیره را بیهوده و بمثابه تجمل اشرافی تلقی می کردند.
• چنین پیشداوری هائی ضرورتا از بیخبری کامل آنها از تاریخ و اقتصاد سیاسی حکایت می کند.»

• اما نباید فراموش کرد که از «انجمن دادگران» که در سال 1836 میلادی در پاریس تشکیل شده بود، به ابتکار مارکس و انگلس «انجمن کمونیست ها» قد برافراشت، «نخستین حزب انقلابی و مستقل پرولتری که بر پایه سوسیالیسم علمی استوار شده بود.»

• به قول مارکس و انگلس، اهمیت جنبش پرولتری بعد از سال 1830 میلادی را باید نه فقط در انجمن های مخفی انقلابی، که در این سال ها تشکیل شده بودند، بلکه علاوه بر آن، در مطبوعات کارگری دید، که در این دوره انتشار یافته اند.
• مهمترین این مطبوعات به شرح زیر بوده اند:

1

• «آزادی بشر»

2

• «آیینه جمهوریخواهان»

3

• «روشنفکری»

4

• «مجله اصلاحات اجتماعی»، منتشره از سوی لاپونه رای در سال 1837 میلادی

5

• «تریبون مردم» ، منتشره از سوی پیلوت در سال 1839 میلادی

6

• «مساوات»

7

• «کمونیست»، که هر دو از سوی دزامی در سال 1840 میلادی انتشار می یافتند.

8

• «انساندوستی» از سوی چاراوای، فومبرتا و مای در سال 1841 میلادی منتشر می شدند، احتمالا دزامی نیز با آنها همکاری می کرد.

9

• «فراترنیتا» (1841) که سمتگیری نئوبابوفیستی و بلانکیستی و ضد کابتیستی داشت.

10

• «آتلیه» (1840)، که از سوی خود کارگران انتشار داده می شد.

11

• «توده» (1833)، که توسط کابت تأسیس شده بود، تیراژش به 27000 می رسید و از مجلات کمونیستی بود که بیشتر از بقیه عمر کرد.

ادامه دارد

۱۳۹۰ خرداد ۶, جمعه

فرهنگ کوچک ایمانسیپاسیون زنان (2)


زن در سوسیایلسم

آگوست ببل (1840 ـ 1913) با همسر و دخترش
از مؤسسین جنبش سوسیال ـ دموکراتیک کارگری سازمان یافته
از همکاران ویلهلم لیبکنشت
از مؤسسین حزب سوسیال ـ دموکرات کارگری آلمان
از دست اندرکاران اتحاد میان انجمن های کارگری آلمان و حزب سوسیال ـ دموکرات کارگری آلمان
مؤلف آثار بیشمار، از جمله «زن و سوسیالیسم» (1879)

فرهنگ کوچک ایمانسیپاسیون زنان
هوم ورک دانشجو دختری به نام کیرستن کناک در هامبورگ
(سپتامبر1997)
برگردان میم حجری

5
ایمانسیپاسیون زنان در نظر آگوست ببل

• آگوست ببل یکی از اعضای جنبش کارگری آلمان در سال های 1860 بوده است.
• او از مؤسسان حزب سوسیال ـ دموکراتیک کارگری و بعدها از رهبران آن بوده است.
• او جناح انقلابی ـ اجتماعی (سوسیال ـ روولوسیونر) جنبش کارگری را نمایندگی می کرد.

• ببل «مسئله زنان» را بمثابه «طرف دیگر مدال مسئله اجتماعی عام» تلقی می کند که تنها از طریق تغییر قانون اساسی جامعه قابل حل است:

• «حل کامل و کلی مسئله زنان، یعنی نه فقط برابری قانونی زن و مرد، بلکه علاوه بر آن، استقلال اقتصادی و عدم وابستگی زن به مرد و آموزش و پرورش معنوی حتی الامکان برابر با مرد، تحت شرایط اجتماعی و سیاسی (کاپیتالیستی. مترجم) کنونی به همان سان غیرممکن است که حل مسئله کارگران.
• راه حل مسئله زنان نیز از این رو، همان راه حل مسئله کارگران خواهد بود.»
• (آگوست ببل، «زن و سوسیالیسم»، 1891، ص 5)

• اندیشه اصلی آگوست ببل، همان اندیشه مارکس و انگلس است.

• از آنجا که مردهای متعلق به همه طبقات اجتماعی در حفظ مناسبات موجود ذینفع اند، زنان باید دوشادوش پرولتاریا خود در راه احقاق حقوق خود به مبارزه برخیزند و به کمک مردها امیدوار نباشند.


• آگوست ببل وابستگی اقتصادی زنان را بنیان فشار و ستم اجتماعی بر آنان می داند:
• مردها مخارج زندگی را درمی آورند و بدین وسیله زن را تحت تملک خود در می آورند، هم نیروی کار زن را و هم اندام زن را.
• بعد از زن پاکدامنی و عفت مطلق طلب می کنند.

• آگوست ببل در تئوری خود، شدیدتر از دیگر تئوریسین های سوسیالیستی اخلاق مبتنی بر ستم جنسی را به مثابه وسیله ای برای تضمین نظام اجتماعی موجود مورد انتقاد قرار می دهد.
• او راه حل «مسئله زنان» را ـ قبل از همه ـ در اشتغال زنان و در استقلال اقتصادی ناشی از اشتغال آنان می داند.

• جامعه فردا بنظر او باید بشرح زیر سازمان داده شود:

1

• کار خانه داری زنان باید به عهده مؤسسات اجتماعی محول شود تا زن بتواند در روند کار بطور اجتماعی سازمان یافته شرکت ورزد.

2

• کودکان باید بطور عمومی و کلکتیف تربیت شوند تا دختربچه ها نیز امکان شکوفا سازی استعدادهای خود را به دست آورند.

3

• برنامه مندی و انتظام باید در مجموع، وارد زندگی انسان ها شود، مثلا جوانان باید ضمن آزادی از پیوندهای سنتی، بوسیله مؤسسات اجتماعی رام و راهنمائی شوند.


4

• جامعه باید خواهان آن باشد که کلیه اعضای قادر به کار آن کار کنند.

تئوری های ایمانسیپاسیون زنان انگلس و ببل که در سال های 1879 و 1884 انتشار یافته اند، پایه تئوریکی جنبش زنان محسوب می شوند که از سال 1890 سر برمی کشد.

ادامه دارد

آتش او را به قله ها برسانيد!

حسن گل نراقی (1300 ـ 1372)
خواننده ترانهٔ «مرا ببوس» که با وقوع کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تقارن داشت
سراینده شعر آن حیدر رقابی است که از مبارزان دهه ۱۳۳۰ ایران بوده است.
موسیقی ترانه
«مرا ببوس» را مجید وفادار ساخته و اجرای آن با ویلیون پرویز یاحقی همراه بوده ‌است.

بوسه و آتش
فریدون مشیری (1305 ـ 1379)

• در همه عالم كسي به ياد ندارد
• نغمه سرايي كه يك ترانه بخواند

• تنها با يك ترانه در همه ي عمر

• نامش اينگونه جاودانه بماند

***

• صبح كه در شهر، آن ترانه درخشيد
• نرمي مهتاب داشت، گرمي خورشيد

• بانگ هزار‌آفرین ز هر جا بر شد

• شور و سروري به جان مردم بخشيد

***
• نغمه، پيامي ز عشق بود و ز پيكار
• مشعل شب هاي رهروان فداكار

• شعله بر افروختن به قله كهسار

• بوسه به ياران، اميد و وعده به ديدار

***
• خلق به بانگ «مرا ببوس» تو برخاست
• شهر به ساز «مرا ببوس» تو رقصيد

• هركه به هركه رسيد نام تو پرسيد

• هر كه دلي داشت، بوسه داد و ببوسيد

***
• ياد تو در خاطرم هميشه شكفته است
• كودك من، با «مرا ببوس» تو خفته است

• ملت من، با «مرا ببوس» تو بيدار

• خاطره ها در ترانه ي تو نهفته است

***
• روي تو را بوسه داده ايم، چه بسيار
• خاك تو را بوسه مي دهيم، دگر بار

• ما همگي «سوی سرنوشت» روانيم

• زود رسيدي، برو، «خدای نگهدار!»

***
• «هاله» ي مهر است اين ترانه، بدانيد
• بانگ اراده است اين ترانه، بخوانيد

• بوسه ي او را به چهره ها بنشانيد

• آتش او را به قله ها برسانيد

پایان