۱۳۹۶ تیر ۱۸, یکشنبه

یاد داشت های پراکنده آواره ای از بیغوله عه «هورا» و عا «شورا» (۵)


جمعبندی از
 میم حجری
  
۲
سهراب سپهری

ولی
هنوز
قدم گیج انشعاب بهار
است
و
بوی چیدن
از
دست باد
می آید.

*****

هنوز
برگ
سوار حرف اول باد
است.

*****

صدای همهمه
می آید
و
من
مخاطب تنهای باد های جهان
ام

و
رود های جهان
رمز پاک محو شدن
را
به
من
 می آموزند،
فقط
به من.

*****

عبور باید کرد
و
همنورد افق های دور
باید شد
و
گاه
در
رگ یک حرف
خیمه
 باید زد.

*****

۳
پارسایی است در آنجا
که
تو را خواهد گفت:
«بهترین چیز
رسیدن به نگاهی است
که
از
حادثه عشق
تر
است.»

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر