پروفسور دکتر ویلهلم رایموند بایر
برگردان
شین میم شین
ت
تعلیمات حقوقی
شاگردان رودولف فون یرینگ
۱
·
توجه به «گشتاور اقتصادی» در فلسفه حقوقی ایدئالیستی را می
توان در شاگردان رودولف فون یرینگ نیز شاهد بود.
۲
·
تعلیمات یاد شده با اشاره به «مبارزه بر سر حقوق» و «هدف در
حقوق» به اهمیت حقوق در کسب و تضمین مواضع قدرت سیاسی پی برده است.
۳
·
هم در حقوقفلسفه معاصر و هم در حقوقفلسفه ماقبل مارکسیستی
امکانات مختلفی برای طبقه بندی وجود دارد.
۴
·
همواره می توان آنها را ـ در تحلیل نهائی ـ به محتوای حقوق
تقلیل داد.
۵
·
محتوای حقوق را البته باید در پیوند با مواضع سیاسی و جهان
بینانه مشخص در نظر گرفت که اغلب در خدمت توجیه قدرت موجود است.
۶
·
واژه مترادف با توجیه
در زبان آلمانی (رشت ـ فرتیگن) به معنی اتمام حقوق است.
۷
·
روی آوردن به نگرش های حقوقی فرمال (صوری) ـ قبل از همه در
اواخر نئوکانتیانیسم ـ نیز با رفتار طبقاتی تعلیمات مسلط انطباق داشت و در خدمت
اثبات بی طرفی حقوقی ـ قضائی دولت بود.
ث
تعلیمات حقوقی ادوارد گانس
(۱۷۹۷ ـ ۱۸۳۹)
حقوقفیلسوف
مورخ
وکیل آلمانی
۱
·
هگل که فقط «هر آنچه را که هست» به عرصه حقوقفلسفه راه می
داد، دولت را از حقوق دور می ساخت و در درس های خود راجع به فلسفه تاریخ جهان،
دولت را تئولوژی زدائی می کرد و اعلام می کرد که فقط «آزادی
جوهرمند»، یعنی «خرد اراده در خود»
می تواند به دولت توسعه یابد.
۲
·
ادوارد گانس ـ شاگرد او ـ فلسفه دولت او را به
تعلیمات ایده ای محض تقلیل داد و اعلام کرد:
·
«علم حقوق با مفهوم ها سر و کار دارد و حقوقفلسفه با ایده
ها.»
۳
·
در مقابل این نظریه محدود به ایده مندی حقوقفلسفه در عصر
کنونی (و لذا بلحاظ تاریخی محدود به تکلف بر ایده (ایده پاسخگوئی) ، طرح های تقسیم بندی بیشمار دیگری مطرح می
شوند:
الف
جورجیو دل وکیو
·
جورجیو دل وکیو مسئله گزاری منطقی، فنومنولوژیکی و
دئونتولوژیکی (منظور دئونتیکی است) را بطور همتراز و برابرحقوق در کنار هم ردیف می
کند.
ب
هرمان هلر
·
استفاده سوسیولوژیکی (جامعه شناسی) وسیعا رایج اما ـ بر
خلاف آن ـ در تعلیمات دولت، مسائل فلسفی را نیز به مثابه جزئی از مسائل علوم واقعی
تلقی می کند و نه به مثابه جزئی از علوم روحی (انسانی)
پ
رودولف سمند، لیت و فرایر
۱
·
در تعلیمات انتگراسیون (همپیوندی) رودولف سمند، «تحلیل ساختاری
واقعیت روحی» تئودور لیت و تز هانس فرایر مبتنی بر جامعه شناسی به مثابه علم
واقعیت، تلاش می شود تا حقوق به مثابه تنظیمگر و تشکیل دهنده ضمنی مناسبات اجتماعی
برسمیت شناخته شود.
۲
·
آنها اما در نهایت، تعریفی از حقوق ارائه می دهند که خصلت
طبقاتی حقوق را نادیده می گیرد و یا خصلت طبقاتی حقوق در جریان معناپژوهی از بین
می برد.
۳
·
در نتیجه، تعریف فلسفی حقوق، بمثابه موضوع اصلی
حقوقفلسفه جا زده می شود.
۴
·
بدین طریق، شعار موسوم به «ما
هرگز نخواهیم دانست» کانت در تئوری شناخت، با شکوه و شکایت دردناک او
مبنی بر اینکه قضات ـ همچنان ـ به دنبال تعریف حقوق روان اند، انطباق پیدا می کند.
۵
·
نئوکانتیانیست ها و به پیروی از آنها، هواداران
تعالیم ساختاری فرمال از حقوق، همصدا با هانس کلسن اعلام می دارند:
·
«تفاوت وجود و الزام
را نمی توان دقیقتر توضیح داد.
·
این تفاوت بطور بیواسطه در ضمیر ما نهاده شده است.»
۶
·
گوستاو رادباخ این اندیشه را مو به مو تکرار می
کند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر