۱۳۹۶ تیر ۲۲, پنجشنبه

وحدت و مبارزه خدایان سه گانه (۴۵)


تحلیلی از
مسعود بهبودی

فروغ فرخزاد
(۱۳۱۳ ـ ۱۳۴۵)
(1934 ـ 1966)

عصیان 
(۱۳۳۶) 
 
سال ها در خویش افسردم، 
ولی
 امروز
شعله سان
 سر می کشم تا خرمنت سوزم
 
 
فروغ 
به نمایندگی از طرف توده ـ خدا
عزم خویش را جزم کرده 
تا 
خرمن طبقه حاکمه ـ خدا 
را
بسان شعله ای
به آتش کشد و خاکستر سازد.
 
چرا ما از دیالک تیک عزم و جزم سخن می گوییم؟
 
۱
یا 
خمش سازی خروش بی شکیبم
 را
 
یا 
تو 
را 
من 
شیوه ای دیگر بیاموزم
 
دلیل ما در همین بیت شعر شاعر است:
جنگ توده ـ خدا بر ضد طبقه حاکمه ـ خدا
جنگ حیاتی ـ مماتی 
جنگ مرگ و زندگی
جنگ یا مرگ یا زندگی
جنگ یا شکست و یا پیروزی 
است.
 
این چیزی جز دیالک تیک عزم و جزم نیست.
 
۲
یا 
خمش سازی خروش بی شکیبم
 را
 
یا 
تو 
را 
من 
شیوه ای دیگر بیاموزم
 
 
نتیجه نهایی جنگ توده ـ خدا بر ضد طبقه حاکمه ـ خدا
یا 
خاموشی نماینده توده ـ خدا 
ست
و
یا
شکست طبقه حاکمه ـ خدا 
ست.
 
شکست طبقه حاکمه ـ خدا
به معنی پیروزی جنگ رهایی بخش توده ـ خدا ست.
 
به معنی تحول ریشه ای (رادیکال، بنیادی) شیوه تولید و زندگی 
است.

آنچه
در نگاه سرسری
به مثابه جنگ فروغ جوان بر ضد خدا نمودار می گردد،
در واقع
جنگ توده ـ خدا بر ضد طبقه حاکمه ـ خدا 
ست.

شاید 
حتی
خود فروغ نداند.

رسولان طبقات اجتماعی
چه بسا
نمی دانند که رسول کیستند 
و
تعیین کننده ی رسالت تاریخی آنان کدام طبقه اجتماعی است.

لنین 
در این میان استثناء بوده است.

احتمالا
به دلیل عدم وقوف فروغ به این حقیقت امر است 
که 
عنوان عصیان به این سه شعر پر معنا داده شده است:
عصیان بندگی
عصیان خدایی
عصیان خدا
 
رسولان طبقات اجتماعی
معمولا دو برابر سن فروغ را داشته اند.
 
حضرت محمد
رسول طبقه حاکمه ـ خدا
در ۴۰ سالگی مبعوث شده است.
 
فروغ
به هنگام سرایش این شعر
۲۰ سال داشته است.
 
۳
یا 
خمش سازی خروش بی شکیبم
 را
 
یا 
تو 
را 
من 
شیوه ای دیگر بیاموزم
 
منظور از غلبه بر طبقه حاکمه ـ خدا و آموزش شیوه ای دیگر به او
فقط می تواند 
به معنی سرنگونی حاکمیت طبقه حاکمه
در همه صور آن 
و
استقرار حاکمیت توده
باشد.
 
فقط می تواند به معنی رهایش نهایی بشریت
از مالکیت خصوصی بر وسایل تولید 
باشد.
 
این به معنی ورود بشریت به رایش توده ـ خدا ست.
 
رایش اختیار (آزادی)
به قول مارکس و انگلس
 
این فقط می تواند کمونیسم باشد.
 
کمونیسم
به معنی فرمانفرمایی طبیعت ـ خدا و توده ـ خدا ست.
 
در جامعه کمونیستی آغازین هم وضع از همین قرار بوده است:
بشریت تحت سیطره طبیعت ـ خدا و توده ـ خدا بوده است.
 
همان وضع
البته در پله توسعه و تکامل عالی تر و متعالی تر
باز تشکیل می شود.
 
قانون دیالک تیکی نفی در نفی
 
نافی جامعه کمونیستی آغازین
یعنی جامعه طبقاتی 
(نظامات برده داری، فئودالی و سرمایه داری)
به نوبه خود
نفی می شود.
 
مراجعه کنید به قانون دیالک تیکی نفی نفی در 
تارنمای دایرة المعارف روشنگری

۴ 
دانم از درگاه خود می رانی ام، 
اما
تا من اینجا، بنده، تو آن جا، خدا باشی
سرگذشت تیره ی من، سرگذشتی نیست
کز سر آغاز و سرانجامش جدا باشی

چیستم من؟ 
  زاده ی یک شام لذت بار
ناشناسی پیش می راند در این راهم
روزگاری پیکری بر پیکری پیچید
من به دنیا آمدم، بی آن که خود خواهم

کی رهایم کرده ای، تا با دو چشم باز
برگزینم قالبی، خود از برای خویش؟
تا دهم بر هر که خواهم نام مادر را
خود به آزادی نهم در راه، پای خویش
 
من به دنیا آمدم تا در جهان تو
حاصل پیوند سوزان دو تن باشم
پیش از آن کی آشنا بودیم ما با هم؟
من به دنیا آمدم بی آن که من باشم
 
روزها رفتند و در چشم سیاهی،
 ریخت،
ظلمت شب های کور دیر پای تو

روزها رفتند و آن آوای لالایی
مُرد و پُر شد گوش هایم از صدای تو

کودکی هم چون پرستوهای رنگین بال
رو به سوی آسمان های دگر، پر زد
نطفه ی اندیشه در مغزم به خود جنبید
میهمانی بی خبر انگشت بر در زد.
 
ادامه دارد.
 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر