جمعبندی
از
میم
حجری
فروغ فرخزاد
آیا
شما
که
صورت تان
را
در
سایه ی نقاب غم انگیز زندگی
مخفی نموده اید،
گاهی
به
این حقیقت یأس آور
اندیشه می کنید
که
زنده های امروزی
چیزی
بجز تفاله ی یک زنده نیستند؟
*****
نمی توانستم،
دیگر نمی توانستم
صدای پایم
از
انکار راه
برمی خاست
و
یأسم
از
صبوری روحم
وسیع تر شده بود
و
آن بهار
و
آن وهم سبز رنگ
که
بر
دریچه
گذر داشت،
با
دلم
می گفت:
«نگاه کن،
تو
هیچگاه
پیش نرفتی
تو
فروتر رفتی.»
*****
به
آفتاب
سلامی
دوباره
خواهم کرد.
****
می آیم
با
بوته ها
که
چیده ام
از
آن سوی دیوار.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر