روایتی
از
آفاق روزبه
همسر خسرو روزبه
سرچشمه
صدای مردم
روزبه
جوانی پاک و بی آلایش بود.
محیط فاسد ارتش، دزدی ها و بی عدالتی هائی
که
در آن حکمفرما بود،
روزبه را به اعتراض و مبارزه علیه این محیط وا می داشت.
ولی او بعدها متوجه شد
که
کار با مبارزه فردی از پیش نمی رود.
در آن هنگام حزب طبقه کارگر ایران، حزب توده ایران،
با
برنامه مترقی و آزادی بخش خود
به
مبارزه سیاسی دامنه داری برخاسته بود
و
طبقات زحمتکش و تمام مردم میهن پرست ایران
گروه گروه به این حزب روی می آوردند.
روزبه نیز به صفوف این حزب پیوست
و
از آن پس تا آخرین لحظه حیات
در صفوف حزب توده ایران مبارزه کرد
و
در
پای چوبه اعدام
با
شعار «زنده باذ حزب توده ایران»
چشم از این جهان بست.
در یک روز تابستانی سال ۱۹۴۵ در منزل خواهرم بودم.
در یک روز تابستانی سال ۱۹۴۵ در منزل خواهرم بودم.
در آنجا مرا با جوانی خوش سیما، با پیشانی بلند، چشمان شفاف که نشان دهنده یک قلب پاک بود
آشنا کردند.
این جوان خسرو روزبه بود.
پس از یک سال در روزنامهها خواندم:
پس از یک سال در روزنامهها خواندم:
«روزبه از زندان دژبان فرار کرد.»
در
سال ۱۹۴۵
روزبه که مورد تعقیب بود، ده ماه مخفی شد
و
طی این مدت
کتاب «اطاعت کورکورانه» را تألیف کرد
و
در آن
فساد ارتش و بی عدالتیهای آن محیط
را
افشا کرد
و
خاطرنشان ساخت
که
مسبب اصلی همه اینها، رژیم موجود و در رأس آن شاه است.
این کتاب
مخفیانه
در بین افسران و سربازان ارتش پخش شد.
کوشش دستگاه پلیس برای دستگیری روزبه به جائی نرسید،
لذا دست به حیله زدند.
رئیس ستاد ارتش اعلام کرد که افسرانی که مخفی هستند
می توانند به کار خود بازگردند و حقوق پس افتاده را دریافت دارند.
روزبه از مخفی گاه خود خارج شد و باز در دانشکده افسری به تدریس پرداخت.
ولی ۱۶ روز بعد او را دستگیر کردند.
پس از یک ماه زندان
تصمیم گرفته شد او را به دادگاه صحرائی تحویل دهند
و
تیرباران کنند.
روزبه
از این تصمیم با خبر شد و شبانه از زندان دژبان فرار کرد
و
در
منزل خواهر من
پنهان شد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر