۱۳۹۶ تیر ۲۰, سه‌شنبه

یاد داشت های پراکنده آواره ای از بیغوله عه «هورا» و عا «شورا» (۷)

 


جمعبندی از
 میم حجری
  
۲
فریدون مشیری
  
در سایه زار پهنه ی این خیمه ی کبود
خوش بود
اگر
درخت
زمین
آب
آفتاب
مال کسی نبود

یا
خوبتر
بگویم:
مال تمام مردم دنیا بود.

دینای آشنایان
دنیای دوستان

یک خانه ی بزرگ جهان و جهانیان

یک خانواده
بسته به هم تار و پود جان

با هم
برای هم
با دست های کارگشا
پا به پای هم.

*****

فرزانه اوستاد،
با من بگو:
در عمق این جان های تاریک،
کی می توان
نوری بر افروخت؟

یا
روی این ویرانه ها
کی می توان
صلحی برافراشت؟

*****

ای
جنگل آهن به تدبیر تو، آباد
 کی می توان
در باغ این چشمان گریان
روزی
نهال خنده ای کاشت؟

جای به چنگ آوردن ماه
با
پنجه افکندن به خورشید
کی می توان
کی می توان
کی می توان
دل های خونین
را
ز روی خاک برداشت؟

*****


از
ما
با گذشت یاد کنید.
برتولت برشت

ما
که
می خواستیم،
خلق جهان
دوست باشند و جاودان با هم

ما
که
می خواستیم،
نیکی و مهر
حکم
رانند
در جهان با هم

شوربختی نگر
که
در همه عمر
خود نبودیم مهربان با هم

ای
شمایان
که
باز می گذرید
بعد ما
زیر آسمان
با هم،

گر رسید،
آن
دمی
که
آدمیان
دوست گشتند و همزبان با هم،

آن
زمان
با
گذشت
یاد کنید
یاد نومیدرفتگان
با هم.

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر