امیل پیکاسو
خجسته کسانی که زیبایی ها را در دخمه ها می بینند.
در جاهایی که کسی چیزی نمی بیند.
جمعبندی از
مسعود بهبودی
این جفنگ مش بیژن جلالی جل الخالقی
نه بلحاظ فرم و ساختار
حاوی کمترین ارزش است
و
نه بلحاظ محتوا و معنا.
زنده باد مرثیه خوان های قبرستان های دهات عیران
زیگموند فروید
انسان وضع دشواری دارد، زیرا انسان تمدن دارد!
تمدن چندان نیرومند است که می تواند جلو انگیزش جنسی را بگیرد و موجب پاکدامنی پیش از زناشویی شود، یا کسی را وادارد که برای همه ی عمر سوگند پارسایی بخورد.
تمدن می تواند کسی را از گرسنگی بکشد، در حالی که غذا فراهم باشد؛ زیرا برخی خوراک ها، نجس خوانده شده است یا چه بسا کسی را به پاره کردن شکم دیگری یا شلیک گلوله ای در مغز خود برانگیزد تا لکه ی ننگی پاک شود. تمدن از مرگ و زندگی قوی تر است.
میم
این جفنگیات فروید باید نقد شوند و نه نقل:
۱
لامصب، مگر تمدن موجب وخامت وضع بنی آدم می شود؟
۲
این بدان معنی است که
توحش وضع بنی ادم را تسهیل می کند و بهبود می بخشد.
اگر بوکو حرام و حزب الله و طالبان و القاعده و داعش و ترامپ بشنوند
برایت درجا جایزه نوبل موبل می دهند تا در گورت کیف خر کنی.
۳
لامصب مگر ارضای نیاز جنسی به معنی تمدن ستیزی است؟
چه تفاوتی میان رفع گرسنگی و تشنگی و رفع نیاز جنسی هست؟
۴
ضمنا مگر ارضای نیازی جنسی قبل از ازدواج
به معنی بی عفتی و آلوده دامنی است؟
خبر داری ویا خبر نداری که در این جفنگت نوعی زن ستیزی خرناسه می کشد؟
چون نرها که با ارضای نیاز جنسی قبل از ازدواج مشکلی ندارند.
کدام نری را
کسی به جرم ارضای نیاز جنسی قبل از ازدواج
بی عفت می نامد؟
پاکدامنی واژه ای فئودالی ـ روحانی و آنتی فمینیستی است.
چون نران که دامن ندارند تا پاک و ناپاک باشد.
۵
تمدن
کی کسی را وامی دارد که علیرغم وجود آب و نان روزه بگیرد و از گشنگی و تشنگی بمیرد؟
تو که خرتر از آخوندهای بی عمامه و با عمامه ای.
۶
تمدن چگونه می تواند از مرگ و زندگی قوی تر باشد؟
الف
مرگ و زندگی روندهای طبیعی اند.
ب
تمدن پدیده ای اجتماعی است.
۷
جامعه
ای فروید حواسپرت بی شعور
طبیعت دوم است.
طبیعت ثانوی است.
تو اصلا کجایی تا شود خر چاکرت؟
۱
یکی از دلایل بلاک کردن همنوع
ناتوانی از چالش فکری
باید باشد.
۲
دلیل دیگرش
زباله بودن حریف
باید باشد.
۳
آن سان که از هماندیشی با او نومید شوی.
قیدش را برای همیشه بزنی و ره خویشتن خویش
پیش گیری.
۴
هماندیشی
اما
حتی
با خرترین خرها و لاشخورترین لاشخورها
بخردانه است.
۵
چرا و به چه دلیل؟
هماندیشی به دلایل بسیار
مفید و ضرور و الزامی است:
۱
اولا به این دلیل که هماندیشی
بی اعتنا به کیفیت هماندیش
آدمی را به خود اندشی برمی انگیزد.
۲
یعنی هماندیشی اسباب خود اندیشی (تفکر) است.
۳
ثانیا به این دلیل که هماندیشی
بی اعتنا به نیت هماندیش
(چون خیلی ها به قصد عیاشی و علافی و جفت جویی و غیره وارد بحث می شوند.
بیشتر دنبال عکس و سکس و غیره اند و به اندیشه تره حتی خرد نمی کنند)
زمینه موضوعی لازم را برای خوداندیشی فراهم می آورد.
۴
مثال
اگر شما این پست را تدوین و منتشر نکرده بودید، مسئله بلاک کردن همنوع، موضوعیت کسب نمی کرد و ما نمی توانستیم راجع بدان بیندیشیم و ابراز نظر کنیم.
۵
ثالثا محتوای هماندیشی (بحث و نظرات هماندیشان) را همنوعان دیگر هم می خوانند و به خوداندیشی برانگیخته می شوند.
۶
یکی از آماج های جنبش روشنگری هم همین است:
شکست رکود فکری
برانگیزش همنوع به خودانیدشی
۷
رابعا نتایج فکری حاصل از هماندیشی را می توان مستقلا منتشر کرد و برای نسل های بعدی به میراث نهاد.
ما این کار را می کنیم:
مراجعه کنید به سلسله مطالب موسوم به
سفری نظری ابراز نظری گذری
۸
بدین طریق هماندیشی پلی میان نسل های متوالی می شود.
۹
چون خواندن کتب نسل های پیشین و معاصر
هم فرمی از همانیدشی است.
هماندیش در این صورت حضور با واسطه در بحث دارد.
کتاب او واسطه ای میان او و هماندیشان دیگر است
۱۰
هماندیشی ضمنا موجب شناخت متقابل هماندیشان می شود.
یعنی در اثر هماندیشی
همنوع نیز کم وبیش
شناخته می شود.
عارفی راپرسیدند:
زندگی به جبر است یا به اختیار؟
پاسخ داد:
امروز ر ابه اختیاراست تا چه بکارم
اما فردا جبر است.
چراکه به اجبار باید درو کنم هرآنچه را که دیروز به اختيار كاشته ام
پایان
بدبختی بزرگ عرفان و عرفا بیگانگی با دیالک تیک هستی است.
۱
دیالک تیک جبر و اختیار را (و هر دیالک تیک دیگری را)
با بمب اتم هم نمی توان دوشقه کرد.
۲
مثلا
اختیار را امروز داشت و جبر را به فردا فرستاد.
۳
اینکه عارف
جو می کارد و جو درو می کند و نه گندم
بنا بر جبری عینی است:
گندم از گندم بروید
جو ز جو
۴
اختیار او (و هر کس و ناکس) به اندازه شناخت او از جبر است.
۵
از عارف کذایی چه پنهان که جبر ربطی به اجبار ندارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر