عنگلاب فاشیستی
اثری از الوارو سیکوه ئیروز
یدالله
سلطان پور
اینها
مسائل حاشیه ای بود اما بحث اصلی
من
عضو حزب توده نیستم
که بخواهم به دفاع از سیاست های آن بپردازم
و
یا از جانب حزب برای شما جوابی
بدهم
در
مورد انقلاب ایران نکات خوبی مطرح شده بود.
·
ایراد بینشی حریف در این جملات او
از چه قرار است؟
1
اینها
مسائل حاشیه ای بود اما بحث اصلی
·
اولین ایراد بینشی حریف این است که
او در دیالک تیک ماهوی و نمودین ویا در دیالک تیک اصلی و فرعی، نقش تعیین کننده را
به عهده نمودین و فرعی نهاده است و ماهوی و اصلی را برای بعد گذاشته است.
·
در حالیکه در دیالک تیک ماهیت و پدیده
و یا اصل و فرع و یا ذات و ظاهر، نقش تعیین کننده همیشه از آن ماهیت، اصل و ذات
است.
·
به همین دلیل بهتر آن است که نیرو
و انرژی موجود ـ قبل از همه ـ صرف پرداختن بدان شود.
·
چیزهای نمودین و فرعی و ظاهری را
همه کم و بیش می بینند.
·
هنر کشف ماهیت و ذات چیزها، پدیده
ها، سیستم ها و روندهای هستی است.
2
اینها
مسائل حاشیه ای بود اما بحث اصلی
·
حریف کمترین شباهت ظاهری به آخوندها
ندارد، ولی طرز تفکر او با طرز تفکر آخوندها انطباق مطلق دارد.
·
چون آخوندها هم پس از نشستن بر
منبر، خطبه ای به لسان عربی می خوانند که حدود 15 دقیقه طول می کشد و معنی اش را
هیچ علامه ای نمی داند.
·
بعد که اعصاب پامنبری ها را حسابی خرد
و خراب کردند، «بحث اصلی» را شروع می کنند.
·
درست در زمانی که عقل اندیشنده تحت
تازیانه خطبه بی محتوا ـ خرد و خمیر و خراب
ـ خرناسه سر داده است.
·
بحث اصلی حریف مو به مو با بحث
اصلی آخوندها انطباق دارد:
3
من
عضو حزب توده نیستم
·
از همین جمله اول بحث اصلی حریف،
یکی دیگر از معایب نظری (تئوریکی) و اسلوبی (متدیکی) او عربده می کشد.
·
این عیب و ایراد اما نه در انحصار
حریف و آخوندها، بلکه در انحصار 99 در صد «روشنفکران و نخبگان» کشور «عه» ـ هورا
ست.
·
به همین دلیل کسی به نظر کسی کمترین
اعتنا و نظری ندارد.
·
اولین ضربه شلاق که بر کف پائی فرود
می آید، برای کشف چند و چون فرمال و ظاهری و صوری خود اوبژکت شکنجه است.
·
مهم برای بازجوی طبقه حاکمه ـ چه
شاه و چه شیخ ـ هواداری چه بسا احساسی و عاطفی اسیر از این و آن دسته و هسته و حزب
است و نه ماهیت طبقاتی و ایده ئولوژیکی خود او.
·
به همین دلیل زندان های چه بسا از
کسانی پر شده اند که اصلا کسی نیستند.
4
·
در متروپول های مدرن امپریالیستی این
جور آدم ها را به تاک ـ شوی رسانه ها می برند و نه به شکنجه گاه.
·
تا مردم ببینند که طرف هپیلی هپوئی
بیش نیست.
·
خریت فاشیسم و فوندامنتالیسم اما
در این است که از کاه واقعا موجود در افکار و افواه عمومی، کوهی می سازند.
·
قهرمان ها را در کشور «عه» ـ هورا
عمدتا طبقه حاکمه خرفت و کودن و خر می سازد و نه توده.
·
توده برای قهرمان تره حتی خرد نمی
کند.
·
توده خود قهرمان هر لحظه حیات مشقت
بار خویش است.
5
من
عضو حزب توده نیستم
·
برای هر اندیشنده ای اصلا مهم نیست
که کسی عضو حزبی هست و یا نیست.
·
اندیشنده نه بازجو ست و نه پرونده
ساز.
·
او عمدتا نظر آدمیان را مورد تأمل قرار
می دهیم و نه پرونده آنها را.
·
سوبژکتیویست ها اما نظر را رها می
کنند و صاحب نظر را به چارمیخ می کشند.
·
حریف با همین جمله اول از طرز تفکر
سوبژکتیویستی خود پرده برمی دارد.
·
در غیر این صورت، می بایستی از نظر
مورد نظر دفاع کند.
·
این البته عیب اصلی اکثریت قریب به
اتفاق «باسوادان» کشور عه هورا ست.
6
من
عضو حزب توده نیستم که بخواهم به دفاع از سیاست های آن بپردازم
و
یا از جانب حزب برای شما جوابی
بدهم
·
ایراد بینشی دیگر حریف این است که
گویا پیش شرط دفاع از نظری، تعلق تشکیلاتی به صاحب نظر است.
·
این بدان معنی است که حقیقت فاقد
عینیت است.
·
این بدان معنی است که حقیقت چیزی سوبژکتیو
است.
·
در کشور عه هورا هر کس فقط از نظری
دفاع می کند که از صاحب نظر مطلوب خودش صادر شده باشد.
·
تشابه غریب حریف به مذهبی جماعت
اینجا نیز آشکار می گردد.
·
اهل تشیع هم از فتوای مجتهد خود با
تمام قوا دفاع می کنند و کمترین اعتنائی به حقیقت عینی ندارند.
·
معنی این جمله حریف این است که اگر
او توده ای می بود، حتما از این جفنگ دفاع می کرد.
·
اتفاقا برعکس.
·
اگر کسی به معنی حقیقی کلمه توده
ای باشد، به جای دفاع از جفنگ به تصحیح و تدقیق و یا حتی رد آن می پردازد.
·
حریف اما فراموش می کند که از این
جفنگ هم عملا دفاع کرده، چون آن را تکثیر و توزیع کرده و هم در جهت دفاع از صحت آن
تلاش ورزیده است:
حریف
این یک تفسیر کلی است، آنهم در چند خط
و این بخشش مهم است که سیستم اگر سوسیالیستی نباشد
فقط
روبنا تغییر خواهد کرد و مهره ها عوض خواهند شد
باید زیر بنای اقتصادی جامعه عوض شود
مطلب
کاملا شفاف است
نیازی
به تفسیر من نداشت
6
من
عضو حزب توده نیستم که بخواهم به دفاع از سیاست های آن بپردازم
و
یا از جانب حزب برای شما جوابی
بدهم
در مورد انقلاب ایران نکات خوبی مطرح شده بود
·
انقلاب ایران؟
·
تفاسیر سکنه کشور «عه» ـ هورا از مفهوم
فلسفی انقلاب واقعا عصب سوز است.
·
چون هر شنونده خردگرائی از شنیدن آن
کلافه می شود:
الف
·
پیروزی ارتجاع عریان و دریده بر
انقلاب بورژوائی از بالا، به دلیل فقر فلسفی و یا به نیت عوامفریبی، وارونه می شود
و به نام ضد خود معرفی می شود.
·
یعنی انقلاب نامیده می شود.
·
انقلاب اجتماعی یعنی گذار از فرماسیون
اجتماعی ـ اقتصادی نازل به عالی.
·
پیروزی ارتجاع را رستاوراسیون می
نامند.
ب
·
اگر کسی قصد تبیین استه تیکی آن را
داشته باشد، عنگلاب می نامند.
·
روحانیت فئودالی و برده داری انقلاب
نمی کند و نمی تواند هم انقلاب کند.
·
فقط می تواند عن، گلاب کند و کرده
است و بوی تعفنش مشام بشریت را برآشفته است.
ت
·
خود خمینی به هنگام صدور فتوای قتل
عام رسمی هر نفسکشی، می گوید:
·
«ما انقلابی عمل نکرده ایم.
·
حالا باید انقلابی عمل کنیم.»
·
تعریف او هم از مفهوم فلسفی انقلاب،
این است که انقلاب یعنی کشتار هر نفسکشی، بی حساب و بی کتاب.
·
بربریت و توحش عریان در قاموس
ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ روحانی به معنی انقلاب به خورد پامنبری ها داده
می شود.
·
برای این کرد و کار ها، مفاهیم روشنی تدوین شده اند.
·
مثلا ترور دولتی
·
قتل عام کورکورانه فرزندان خلق
·
جنایت علنی و آشکار بر ضد بشریت.
پ
·
بعضی های دیگر فکر می کنند که اگر
تعویض هیئت حاکمه با شرکت توده مردم انجام گیرد، باید از وقوع انقلاب اجتماعی سخن
گفت.
·
این طرز تفکر نیز طرز تفکر
فرمالیستی است.
·
چون در این طرز تفکر فرم تعویض
هیئت و یا طبقه حاکمه مطلق می شود و ماهیت آن ماستمالی می گردد.
·
به همین دلیل رستاوراسیون علنی و
عریان در زر ورق انقلاب به خورد خلایق داده می شود.
·
این طرز تفکر تهوع انگیزتر می گردد،
اگر آن را کسی بر زبان آورد که مدعی طرفداری از توده باشد.
ث
·
طرفداران سلطنت هم که ماشاء الله غیر
از شعور همه چیز دارند، برای بی اعتبار کردن مفهوم فلسفی انقلاب، جمهوری ارتجاعی اجامر
و اوباش را نتیجه انقلاب قلمداد می کنند تا از انقلاب اجتماعی لولوی هراس انگیز
بسازند و آب به آسیاب جناح دیگر ارتجاع و امپریالیسم بریزند.
·
هنر لایزال عیرانی جماعت، ریختن بی
مهابای آبروی ایران و ایرانی در ملأ عام ملی و بین المللی است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر