۱۳۹۳ آبان ۲۵, یکشنبه

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (211)


پروفسور دکتر هانس هاینتس هولتس   
فصل ششم
متافیزیک
برگردان شین میم شین

بخش دهم
اقدامات بورژوائی در زمینه نوسازی متافیزیک:
ژان پل سارتر
مارتین هایدگر
ارنست بلوخ

قسمت اول
 ژان پل سارتر و سیمون دوبوار
ادامه

9
·        ژان پل سارتر می نویسد:
·        «انسان چیزی جز طرح خویشتن خویش نیست.
·        انسان فقط تا حدی وجود دارد که عمل می کند.
·        انسان چیزی جز مجموعه اعمال خود نیست.
·        انسان چیزی جز زندگی اش نیست.»  

10
·        اینجا سوبژکتیویسم فلسفه حیاتی به متافیزیک بارزی استحاله می یابد، متافیزیکی که مسند را به سوبژکت و سوبژکت را به مسند مبدل می سازد تا طرحی برای اثبات اختیار (آزادی) سرهمبندی کند.

 مسند به چه معنی است؟

مثال:
حسن امروز پسرش را به گردش برده بود.
حسن سوبژکت (فاعل)  است.
امروز قید است.
پسرش، اوبژکت (مفعول) است.
به گردش برده بود، مسند است. مترجم)   

11
·        برای انکار مسند به عمل منطقی در فرم مفهوم اونتولوژیکی سوبژکت منفی نامعین و بی مسند، مادیت داده می شود.

·        (گذار از منطقی به مادی. مترجم)  

·        این سوبژکت تا زمانی که تعین های خود را انجام نمی دهد، هیچ واره است.

·        به همین دلیل سارتر می نویسد:
·        «انسان ماهیت است، ماهیتی که نمود آن موجب وجود جهان می گردد.»
·        (سارتر، «دکارت و مسئله اختیار»، 1948، ص 204)  

12
 یوهان گوتلیب فیشته (1762 ـ 1814)
یکی از برجسته ترین نمایندگان ایدئالیسم آلمانی

·        سارتر اینجا قرابت خاصی به فیشته کسب می کند.
·        سارتر کاملا بطرز ایدئالیستی ـ ذهنی، این را «اختیار خلاق» می نامد.

13
·        «اختیار خلاق» سارتر در انتخاب میان امکانات متعدد موجود برای برخورد به پدیده ای و یا نمودی نیست.
·        بلکه در جبری برای برنامه ریزی آزادانه ی پا فراتر نهادن از عدم (نیستی) است.  
  
·        مراجعه کنید به  دیالک تیک جبر و اختیار در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

14
·        ما مختار به نامختار بودن نیستیم.
·        «ما محکوم به اختیار هستیم.»
·        برای اینکه ما همیشه در شرایطی قرار داریم که باید کاری بکنیم.
·        انسان باید عمل کند، اگر بخواهد زنده بماند.
·        هر واکنشی نسبت به تأثیرات جهان خارج از ابتدا به معنی عمل فردی است که می تواند به نفی جهان خارج منجر شود.
·        در این عمل فردی دست انسان به امکانات باز می شود و برخورد مستقل با بافت جهانی و بافت ارزشی رونق می یابد.

15
·        از این رو، این اختیار نه رابطه جهانی خارجی و اجتماعی، بلکه استقلالی است که در درون سوبژکت هست و به مثابه واقعیت وجود استنباط می شود.

15
·        به همین معنا ست که سارتر می نویسد:
·        «ما هرگز آزادتر از آن نبوده ایم که در اسارت و زندان بوده ایم.»

·        (آزادترین ایام زندگی ما، ایامی است که در اسارت و زندان سپری کرده ایم. مترجم)   

16
·        آزادی بطور کلی با وجود انسان یکسان تلقی می شود.
·        یعنی با فردیت منسوب به خویشتن انسان یکسان قلمداد می شود.
·        به همین دلیل، سلب آزادی برونی، کمترین تغییری در آن نمی دهد.  

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر