تحلیلی از مسعود بهبودی
چنین
است رسم سرای درشت
که شیران ببندند، پالان به پشت
·
واژه، بلحاظ فلسفی فرم است و با
محتوای معینی پر می شود.
·
به همان سان که هر ظرفی با مظروف
معینی پر می شود.
·
می توان گفت که دیالک تیک فرم و
محتوا به شکل دیالک تیک واژه و مفهوم بسط و تعمیم می یابد.
·
ضمنا باید یاد آور شد که نقش تعیین
کننده در دیالک تیک فرم و محتوا (واژه و مفهوم)
از آن محتوا (مفهوم) است.
·
بی آنکه فرم (واژه) هیچ واره
باشد.
1
·
همین واژه «شیر» را اعضای طبقات
اجتماعی مختلف با محتوای ایده ئولوژیکی خاص خود پر می کنند.
·
طیفی از طرفداران ناسیونالیسم در
ایران، پرچم ایران را به عکس و نام شیر بیابان مزین کرده اند و در تبلیغات ایده
ئولوژیکی خود، امثال خود را شیر می پندارند و با همین مفهوم انتزاعی به مبارزه
طبقاتی از بالا می پردازند.
·
عوامفریبی توأم با خودفریبی به
دلیل عواموارگی شاید هم همین باشد.
·
آنگاه اختلاف آنها ـ بنظر آنها ـ
با جریانات سیاسی و طبقاتی دیگر در فرم و محتوای پرچم خلاصه می شود.
2
·
پرچم ایران به نظر آنها پرچم شیر و
خورشید است.
·
یعنی طبقه حاکمه متشکل از آنها
تجسم شیر و خورشید است.
·
هم شیر است و هم خورشید.
·
شیر اما چیست که آنها تجسم آن
باشند؟
3
چنین
است رسم سرای درشت
که شیران ببندند، پالان به پشت
·
جلال در این بیت، عملا دیالک تیک
شیر و خر را بسط و تعمیم می دهد.
·
خبر مخوف و مهیبی است:
·
شیران به تجربه شاعر، داوطلبانه
پالان بر دوش نهاده اند و خر واره گشته اند.
·
این تحول ماهوی، این استحاله شیر
به خر به چه معنی است؟
·
برای معنی کردن این استحاله ماهوی
باید منظور شاعر را از واژه شیر دانست.
4
·
شیر می تواند به معنی سلطان جنگل و
بر و بیابان باشد.
·
منظور جلال اما نمی تواند استحاله
سلاطین به درجه توده باشد.
·
چون شاعر شخصا سرسپرده توده بوده
است و خصم خردپیشه ی خوانین و سلاطین.
5
·
شیر می تواند به معنی مظهر شهامت و
دلاوری، سربلندی و سرافرازی باشد.
·
این استنباط از شیر، یکی از وجوه استنباطی
مشترک میان اشرافیت بنده دار و فئودال و سرسپردگان توده است.
·
شاید منظور شاعر هم همین باشد.
·
دلاوران سرفراز خر واره گشته اند.
·
خر ولی به چه معنی است؟
6
·
خر را طبقه حاکمه در حق توده های
مولد و زحمتکش بکار می برد.
·
بزعم طبقه حاکمه توده را باید
بلحاظ جسمی و روحی و روانی بسان خر رام و نرم و بلحاظ ایده ئولوژیکی خام و خر کرد
و به کار کشید.
·
خر بنظر طبقه حاکمه فاقد شعور است
و داوطلبانه تر از دیگر جانوران، تن به تمکین و تسلیم می دهد.
7
پروانه شیر(ینی) و شاعر
·
سیاوش کسرائی در واکنش به این
استنباط ارتجاعی شاید بوده که شعر زیبائی راجع به خر سروده است.
·
شعری که ما مورد تحلیل قرار داده
ایم و منتشر کرده ایم.
8
اثری از حسین رزاقی
خر
در چمن
سیاوش
کسرائی
·
دریای دشت را
·
شاداب کرده شبنم و عطر گیاه خام
·
بر دیدگاه دامنه ی او لمیده است
·
چون زورقی سپید بر امواج سبزفام.
·
قوس ز سر رمیده ی گوش دراز او
·
چونان دو بادبان
·
پهلو به باد داده و در راه هر نوا ست
·
اما درون دشت
·
هر چیز بی صدا ست.
·
از یاد برده محنت دشنام و رنج بار
·
ـ آزاد از گزند ـ
·
دل داده بر نوازش گرمای آفتاب
·
خمیازه می کشد
·
با چشم نیمخواب.
·
دم را چو بادبیزن ابریشمین کلاف
·
بر ساق و بر سرین و دل و دست می کشد
·
و آنگاه عرعری
·
با هرچه اش که قوت و جان هست، می کشد.
·
نیشی به آسمان
·
وامی کند به خنده و یکباره از شعف
·
گسترده بستر علفی زرد می کند
·
هی غلت می زند
·
واغلت می زند
·
تا خستگی خواب ز تن طرد می کند.
·
شاداب از برآمدن آفتاب و روز
·
می ایستد به پا
·
آنگه به سوی بیشه ی بالای تپه ها
·
رومی نهد به راه
·
آهسته گام می زند و می کند چرا.
·
مشتاق و نازکانه لب چشمه می مکد
·
سیراب می شود
·
می بیند عکس خویش در آیینه های آب
·
محو نگه در آینه ی آب میشود:
·
«بهبه چه قامتی!
·
چه زلف و کاکلی!
·
چه سینه ای، سری، نگه پرصلابتی!»
·
رم می کند ز جا
·
ورمی جهد به پا
·
از خش خشی که باد در آن بیشه می کند
·
تصویرهای آینه آشفته می شوند.
·
بعد از کمی درنگ
·
اندیشه می کند:
·
«ترسم چه نابجا ست
·
کس نیست در کمین
·
این پچپچ نسیم به انبوه برگ ها ست.
·
گرگان بی حیا
·
دیری است کز قلمرو بی انتهای ما
·
یا کوچ کردهاند
·
یا با تفنگ سر پُر ارباب، یک به یک
·
در خون تپیده اند.
·
در بیشه گرگ نیست.
·
یک گرگ در تمامی دشت بزرگ نیست.»
·
رو می کند به دشت
·
ـ در بادبان گوشدرازش، همه غرور ـ
·
دل می زند به سینه ی امواج عطربیز
·
سنگین و پرنمود
·
ـ بالا گرفته پوزه و دُم را شکوهمند ـ
·
سر می دهد سرود.
·
«در دشت گرگ پرور بی انتها روا ست
·
کاو را رها کنیم به آوازهای خویش
·
و اندر درازنای شب سرد دیرپا
·
پُر گل کنیم، آتش پژمرده ی اجاق.»
·
این گفت و برگرفت لب از قصه پیر ما
پایان
9
·
وجه استنباطی مشترک طبقه حاکمه و
سرسپردگان توده در این زمینه حماقت خر است.
·
خریت خر است.
·
با پوزش از خر خادم دیرین بنی بشر.
10
چنین
است رسم سرای درشت
که شیران ببندند، پالان به پشت
·
شاعر هم خر را نه به معنی خر واقعی
و همراه زحمتکش و خادم خلق، بلکه به معنی مظهر سمبولیک حماقت و تمکین بکار می برد.
·
شیران دیروز، امروز داوطلبانه
پالان بر پشت خویش می نهند.
·
دلیل این استحاله را شاعر در رسم
سرای درشت می داند.
·
یعنی امری جبری و قانونمند می
پندارد.
·
می توان گفت که شاعر در این بیت،
دیالک تیک دیر آشنای جبر و اختیار را به شکل دیالک تیک سرای درشت و شیر بسط و
تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را بدرستی و در سنت کلاسیک های مارکسیسم از آن جبر
(ضرورت، سرای درشت) می داند.
·
بنظر شاعر، روند و روال تاریخ چنان
بوده که شیران داوطلبانه از مقام رفیع شیر به رتبه نازل خر سقوط کرده اند.
·
سخن شاعر در هر صورت از سقوط است.
·
سقوطی که از گردنه تنگ دیالک تیک
جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) می گذرد.
11
·
حریف جسوری در کامنتی همین استنباط
شاعر را رد می کند و می نویسد:
از اولش، شیر نبودند.
·
حریف بدین طریق، استحاله مورد نظر
شاعر را بی پایه می داند.
·
بنظر حریف شیران مورد نظر شاعر،
شیرنما بوده اند و نه شیر.
·
خر بوده اند و در پوستین شیر بوده
اند.
·
دشواری حلاجی آثار هنری هم همین جا
ست.
·
مفاهیم و تصاویر هنری سمبولیک اند.
·
انتزاعی و مجردند.
·
راجع به چیزهای انتزاعی که فقط در
کله افراد بشری وجود دارند و بطور سوبژکتیو تفسیر و درک می شوند، به دشواری می
توان داوری کرد.
·
به قول حریفی فقط راجع به چیزهای
مشخص می توان دست به قضاوت زد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر