چنین
است رسم سرای درشت
که شیران ببندند، پالان به پشت
تحلیلی از مسعود بهبودی
چنین
است رسم سرای درشت
که شیران ببندند، پالان به پشت
·
منظور شاعر در این بیت از مفهوم «شیر»
چیست؟
·
یکی از کسانی که به این شعر شاعر واکنش
نشان داده، نوشته است:
چنین
نیست رسم سرای درشت
که شیران ببندند، پالان به پشت
·
او برای اثبات ادعای خود اضافه
کرده:
گر چرخ به کام ما
نگردد،
کاری بکنیم، تا نگردد
·
این بیت حریف به چه معنی است؟
1
گر چرخ به کام ما
نگردد،
کاری بکنیم، تا نگردد
·
معنی تحت اللفظی:
·
اگر چرخ بر وفق مراد ما نچرخد،
کاری بکنیم که از چرخش باز ایستد.
·
از این بیت حریف بوی دعاوی حافظ و
امثالهم در لحظات مستی به مشام می رسد.
·
حافظ اصولا به فاتالیسم (تقدیرگرائی)
باور داست.
·
در فلسفه اجتماعی سعدی و بویژه حافظ،
«مشیت الهی» همه کاره است و انسان بطور کلی هیچ واره و هیچکاره است.
2
رضا به داده بده وز جبین گره بگشا
که بر من و تو در
اختیار مگشاده است.
·
معنی تحت اللفظی:
·
به رزق مقرر راضی باش و خشم مگیر.
·
برای اینکه من و تو صاحب اختیار
نیستیم.
·
ضد اختیار، جبر است.
·
به همین دلیل برخی از متفکران
ایرانی، خواجه شیراز را دترمینیست (جبرگرا) تصور کرده اند.
·
استنتاج آنها بظاهر منطقی است.
·
برای اینکه قرینه و جفت دیالک تیکی
اختیار، جبر است.
·
مراجعه کنید به دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
3
·
ایراد این متفکرین ارجمند این بوده
که فراموش کرده اند که پیروان دترمینیسم به قانونمندی های عینی چیزها، پدیده ها،
سیستم ها و روندهای هستی ایمانی خلل ناپذیر دارند.
·
قانونمندی های عینی از دید دترمینیسم
شامل حال همه چیز هستی طبیعی و اجتماعی از ذره تا کهکشان می شود.
4
·
سعدی و حافظ اما برای قانونمندی
های عینی تره حتی خرد نمی کنند.
·
آنها و آخوندهای ملی و بین المللی
همه از دم به جزم آهنین موسوم به «مشیت الهی» باور دارند.
·
مشیت الهی اما هیچ قانون و قانونمندی
را برسمیت نمی شناسد.
·
اشاره ای همان و تبدیل شطی به معبری
همان
·
اشاره ای همان و تبدیل شطی به تل آتشی
همان
·
اشاره ای همان و تبدیل تل آتشی به
گلستانی همان
·
اشاره ای همان و شق القمر همان
5
·
ما در این جور موارد نه با
دترمینیسم، نه با جبر آهنین هستی، بلکه با جزم مذهبی، با فاتالیسم، با قلم قضا و
روز الست و تحریر سرنوشت هر کس به جوهری نامرئی بر پیشانی اش سر و کار داریم.
·
خواجه شیراز اما در لحظات مستی فلسفه
فاتالیستی خود را فراموش می کند و می گوید:
چرخ
برهم زنم ار غیر مرادم گردد
من
نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
·
و یا جای دیگر می گوید:
فلک را سقف بشکافیم
و طرحی نو در اندازیم
6
گر چرخ به کام ما
نگردد،
کاری بکنیم، تا نگردد
·
چرخ را نمی توان به هیچ طریقی و با
هیچ ترفندی از چرخش بازداشت.
·
جبر هستی نه امری سوبژکتیو (تابع
هوی و هوس و میل و اراده این و آن)، بلکه امری عینی (اوبژکتیو) است.
·
حتی خدا هم زورش بدان نمی رسد.
7
·
در دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت
و آزادی) نقش تعیین کننده از آن جبر (ضرورت) است.
·
اختیار و آزادی آدمی به اندازه شناخت
او از جبر عینی است.
·
وقتی نیاکان ما عالم حیوانی را
ببرکت کار و تفکر و تکلم ناشی از کار ترک می گفتند، به اندازه حیوانات، بی اختیار
بودند.
·
آدمی در اثر شناخت قوانین و قانونمندی
های عینی هستی، مختار و یا صاحب اختیار می گردد.
·
اختیار و آزادی آدمی هم به اندازه شناخت
او از جبر عینی است.
·
اختیار یعنی شناخت جبر عینی.
8
·
حریف، بعد به استدلال خود دامنه و عمق
می بخشد و می نویسد:
در پنجه اقتدار شیران (مردان)
نبود گرهی، که وا
نگردد.
·
معنی تحت اللفظی:
·
برای شیران (مردان)، مسئله لاینحلی
وجود ندارد.
·
حریف در این بیت، در بهترین حالت، دیالک
تیک جبر و اختیار را وارونه می سازد.
·
یعنی نقش تعیین کننده را از آن اختیار
می داند.
·
در قاموس حریف، برای شیران گره
ناگشودنی وجود ندارد.
9
·
حریف در بدترین حالت، در سنت اهل
تصوف و طریقت و عرفان، دیالک تیک جبر و اختیار را منحل می کند.
·
یعنی میان اقطاب دیالک تیکی (اضداد
همبا) علامت تساوی می گذارد.
·
آدمی بطور سوبژکتیو همه کاره جا
زده می شود و هر گرهی در پنجه اقتدارش گشودنی.
·
حتی ذوب خلق و خرما و خدا در یکدیگر
و یکی شدن همه آنها و هیچ واره گشتن همزمان همه آنها.
10
در پنجه اقتدار شیران (مردان)
نبود گرهی، که وا نگردد.
·
مسئله برای ما استنباط حریف از مفهوم
«شیر» است.
·
حریف عملا میان شیر و مرد علامت
تساوی و همترازی می گذارد.
·
حریف عملا تعریفی از مفهوم انتزاعی شیر ارائه می دهد.
·
تعریفی که خود نیاز به تعریف دارد.
·
چون خود مفهوم «مرد»، انتزاعی تر
از مفهوم «شیر» است.
·
اکنون خواننده شعر شاعر هم باید مفهوم
«شیر» را در بیت خود او معنی کند و هم در بیت حریف.
10
·
حریف دیگری در کامنتی بر همین شعر،
می نوسد:
از اولش، شیر نبودند.
·
این بدان معنی است که شیران مورد نظر
شاعر، ماهیتا شیر نبوده اند.
·
سؤال اکنون این است که اگر شیر
نبوده اند، چه بوده اند و چرا تظاهر به شیر وارگی کرده اند؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر