جمعبندی از
مسعود بهبودی
1
مفاهیم
فلسفی تعریف استاندارد دارند
کسی
نمی تواند
آنها را به
دلخواه خود تعریف کند
و
ضمنا دست به تحریف آنها نزند.
ارتجاع
یعنی ضد انقلاب
ارتجاع
نظر به گذشته دارد و انقلاب نظر به آینده.
تمامی
تاریخ قرون وسطی تاریخ مبارزات ضد فئودالی است
و
این مبارزات تحت پرچم دین صورت گرفته اند
چگونه
می توان دین را که
فرمی از شعور اجتماعی در پله معینی از توسعه اجتماعی است،
ارتجاع
معنی کرد؟
معیار
عینی و علمی برای تعیین انقلاب و ارتجاع
خدمت
و یا خیانت به توسعه نیروهای مولده جامعه است
و
نه فرم معینی از شعور که خود ثانوی است.
2
نیچه
شاگرد شوپنهاور
بسان
معلمش پرچمدار ارتجاع امپریالیستی بوده است
بورژوازی
به دو فرم در تاریخ نمودار می گردد:
بورژوازی
انقلابی آغازین
برهبری
کانت و فیشته و هگل و فویرباخ
و
دیدرو هلوه تیوس و روبسپیر و روسو
و
بورژوائی ارتجاعی واپسین (امپریالیسم)
برهبری
شوپنهاور و نیچه و یاسپرس و پوپر و غیره
3
فویرباخ
استنباط
شما استنباط درستی است ولی رهنمود شما دقیق نیست.
اگرچه
بهتر از هیچ است.
چون
هر کرد و کاری از کله آدمی می گذرد:
اول
مدل خانه در کله اندیشیده و بعد ترسیم می شود
تا
با مصالح ساختمانی بدان مادیت بخشیده شود.
افکار
اما چیزهای ثانوی اند و نه اولین:
هر
طبقه اجتماعی بسته به شیوه تهیه نان سفره خویش
طرز
تفکر خاص خود را دارد
به
همین دلیل
» طرز تفکر در کاخ
و کوخ متفاوت است»
(
فویرباخ)
نتیجه
اش این است که هر طبقه اجتماعی ایده ئولوژی خاص خود را دارد
و
در نتیجه، یکی نظر به صدر اسلام دارد و دیگری به صدر کوروش
و
توده ها نظر به آینده دارند که باید خود بسازند.
4
از
نیچه بپرسید که من ـ زورش از حقیقت چیست؟
ما
صدها صفحه راجع به فلسفه بورژوائی واپسین
و
ضمنا نیچه منتشر کرده ایم.
فلاسفه
بورژوائی واپسین
بدون
استثناء
بدترین
دشمنان حقیقت عینی اند.
بقول
گئورگ لوکاچ،
سطر
سطر جفنگیات این نیچه بر ضد مارکس است.
بی
آنکه حتی سطری از آثار مارکس خوانده باشد.
حقیقت
نیچه بدترین دروغ
است.
بنظر
نیچه بشریت به ابربشر و زباله بشر و یا پرولتاریا تقسیم شده است
و
ابر بشر مجاز است که برای تحکیم سیطره خود بر زباله بشر،
به
هر جنایتی دست بزند.
5
آره
حق
با شما ست.
انسان
ولی در اختیار (آزادی) مطلق واکنش نشان
نمی دهد.
انسان
در دیالک تیک جبر و اختیار واکنش نشان می دهد.
تمایلات
غریزی و عاطفی و روانی و احساسی
عمدتا
پدیده ها و روندهای جبری اند.
عشق
مادر به کودک و یا حتی به نوه و نتیجه اش
که
اختیاری نیست
عمدتا
به حکم غریزه است
عشق
به همنوع نیز بخشا ریشه معرفتی ـ استه تیکی (زیبائی شناسی)
و اتیکی (اخلاقی) دارد و بخشا ریشه عاطفی و غریزی است.
عشق
اصیل معمولا خودپو ست
نوعی
گرفتار آئی در میدان جاذبه عاطفی است
بی
علت و بی دلیل نیست
ولی
کشف علت و دلیلش آسان نیست.
مثال
حریفی
فیلمی می بیند و از زن و یا مرد معینی تأثیری کسب می کند
بی
آنکه خود متوجه باشد
انعکاس
امری عمدتا عینی است
پس
از سال ها همان حریف زن و یا مردی را
تصادفا
می بیند و بی آنکه به تاثیر عینی آن فیلم واقف باشد
دلباخته
طرف می شود
البته
پس
از مدتی
کنجکاوی
عاطفی اش برطرف می شود و رابطه عاشقانه افول می کند.
6
کارل
گوستاو یونگ (1875 ـ 1961)
روانپزشک
سوئیسی
روان
شناسی تحلیل
یونگ
را در کنار زیگموند فروید از پایهگذاران روانکاوی می دانند.
منظور کارل گوستاو یونگ از
«درون«
نه
ماهیت و ذات چیزها و آدم ها
بلکه
پدیده های روانی است.
اولا
پدیده های روانی ثانوی اند و عمدتا و در تحلیل نهائی
نتیجه
پدیده های اجتماعی اند.
ثانیا
مصلحت آن است که پا روی دم آنها نهاده نشود
چون
هر چه بیشتر با آنها ور بروی
جنونت
فزونتر می گردد.
شاید
به همین دلیل اکثر روانپزشکان
خود
روانی درجه یک اند
و
به روانپزشک محتاج تر اند.
7
اثری از بهمن محصص
اعضای
طبقه حاکمه
و
به عبارت دقیقتر،
اعضای
طبقات اجتماعی واپسین از همه رنگ،
به
بی معنائی زیست رسیده اند.
با
قمار و سکس و مواد مخدر و ویاگرا و آوانتوریسم و غیره
می
کوشند تا به زندگی توخالی شان محتوا و معنا ببخشند،
البته
بی آن که بتوانند محتوا و معنا ببخشند.
در
کنار بی همه چیزی مادی مولدین همه چیز
(توده
های مولد و زحمتکش)،
بی
همه چیزی معنوی اعضای طبقه حاکمه رشد روزافزون دارد.
در
جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی
از
پاوپریسم (فقر مطلق) فکری و روحی سخن می
رود.
ادامه
دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر