۱۳۹۳ آبان ۲۰, سه‌شنبه

حاکمیت (4) (بخش آخر)


پروفسور دکتر ورنر هوفمن
برگردان شین میم شین

·        اکنون این سؤال تردید آمیز مطرح می شود که آیا اداره جامعه بوسیله فونکسیونرها (مأمورین) نمی تواند از نقطه زمانی معینی، خصلت مأموریتی خود را از دست بدهد؟

1
·        برای پاسخ به این پرسش، باید این مسئله مورد بررسی قرار گیرد که یک دولت کی بس می کند، در انطباق با آماج های خیرخواه ملت ـ به معنی وسیع کلمه ـ باشد.

2
·        چنین پرسشی را در مورد هر حکومتی می توان مطرح کرد.

3
·        دعوی دولت ها مبنی بر «سوسیالیستی» بودن را باید به همان سان پذیرفت، که ما خصلت «دموکراتیک» داشتن نظامات دولتی پارلمانتاریستی را می پذیریم.

4
·        هر نظام قدرت اجتماعی بر مبنای محتوای آن، از نظام حاکمیت تمیز داده می شود و نه حتما بر مبنای فرم های آن.

5
·        قبول این ادعا که اگر اعمال قدرت مبتنی بر حاکمیت نباشد، معتدلتر از استفاده از قدرت با خصلت حاکمیت خواهد بود، ساده لوحانه است.

6
·        میزان کم و یا بیش مزایائی که یک جامعه عرضه می کند، بطور کلی نمی تواند موضوع قضاوت علمی قرار گیرد.
·        در واقع، محتوای جامعه است که در نهایت، تعیین کننده ادعاها و مظاهر ظاهری آن است.

·        (در دیالک تیک نمود و بود نقش تعیین کننده از آن بود است و در دیالک تیک فرم و محتوا، نقش تعیین کننده از آن محتوا ست. مترجم)

7
·        تمیز نظام قدرت از نظام حاکمیت، ما را به این نتیجه می رساند، که جامعه شناسی استالینیسم پای بند به معنای تفاوت تاریخی، هرگز نمی تواند استالینیسم را بمثابه آموزش توتالیتاریسم قلمداد کند، توتالیتاریسمی که مشخصه نظام حاکمیتی از نوع ناسیونال ـ سوسیالیسم (فاشیسم آلمان هیتلری. مترجم) است.

·        (توتالیتاریسم عبارت است از فرم حاکمیتی که با استفاده از متدهای دیکتاتوری، به سرکوب دموکراسی می پردازد و مجموعه حیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را (بنا بر اصل رهبریت، کیش شخصیت) تابع خود می سازد و قلدرمنشانه به صدور دستور العمل های دقیق و واجب الاجرا می پردازد. مترجم)

8
·        کسی که ادعا می کند که «سیستم های فاشیستی و کمونیستی، سیستم های توتالیتر هستند، که اساسا یکسان اند و فرقی با هم ندارند» و برای اثبات ادعای خود، از وجود «یک ایدئولوژی واحد، یک حزب واحد زیر رهبری یک شخص واحد، پلیس تروریستی واحد، در انحصار داشتن کومونیکاسیون و تسلیحات و اقتصاد واحدی، که بطور سانترالیستی اداره می شود» (فریدریش، «ماهیت حاکمیت توتالیتر»، 1966، ص 43 و 47) سخن می گوید، چنین کسی با مطلق کردن تشابهات صوری (فرمال)، جوانب محتوائی، پایگاه اجتماعی خاص، تفاوت میان مالکیت خصوصی و مالکیت اشتراکی بروسایل اقتصادی و هدف اجتماعی قدرتمداری هر کدام از آندو را نادیده می گیرد.

9
·        فقط با توسل به این ترفند است، که می توان نوعی از دیکتاتوری پرورشی تاریخی را با فرمی از دیکتاتوری استقامت تاریخی یکسان قلمداد کرد و افراطی را در «دیکتاتوری پرولتاریا» قابل مقایسه با مظهر «دیکتاتوری بورژوازی» تلقی نمود.

10
·        منحرف کردن موذیانه و فاشیسم گرایانه سیل تنفر موجود نسبت به مظاهر حاکمیت فاشیستی در گذشته ای نه چندان دور ـ در لفافه انتقاد از «توتالیتاریسم» ـ به سوی نظام بلحاظ محتوا، ماهیتا دیگر، کوچکترین ربطی به علم ندارد.

11
·        استالینیسم موضوع جامعه شناسی «توتالیتاریسم» نیست، بلکه برعکس، موضوع جامعه شناسی «دیکتاتوری پرولتاریا» است.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر