۱۳۹۳ مهر ۱۴, دوشنبه

مقوله «صوفی» در آثار خواجه شیراز (17)


تحلیلی از شین میم شین
  
صوفیان جمله حریفند و نظرباز، ولی
ز این میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد

·        معنی تحت اللفظی:
·        صوفیان همه از دم عیاش و چشم چران هستند، ولی از این میان، فقط حافظ سوخته دل بدنام شده است.
  
·        نحوه برخورد خواجه به صوفی در این بیت نیز همان است که تا کنون بوده است:
·        انتقاد انتزاعی احتیاط آمیز و غیرمستقیم از صوفی.

·        خواجه صوفی را در این بیت به زن بارگی و چشم چرانی متهم می کند.
·        طنز قضیه اینجا ست که خود خواجه و همه اعضای اشرافیت بنده دار و فئودال فکر و ذکری جز عیش و عشرت ندارند.
·        مفهوم «خور و خواب و خشم و شهوت»  (سعدی) شیوه زیست سنتی اشرافیت بنده دار و فئودال است.   

من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد

·        معنی تحت اللفظی:
·        آمدن من از مسجد به میخانه، به خواست خودم نبوده است.
·        این تغییر شیوه زیست من، در عالم الست رقم خورده است.  

1
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد

·        خواجه در این بیت، دوئالیسم خیر و شر را به شکل دوئالیسم مسجد و خرابات بسط و تعمیم می دهد و دلیل تعلق به هر دو قطب دوئالیستی را امری «جبری» (بنا بر مشیت الهی) قلمداد می کند.
·        مأمورین کر و کور و کودن الهی در عهد ازل به اراده و خواست خدا دوئالیسم هستی را پی ریخته اند:
·        یکی پارسا شده و دیگری پلید.
·        یکی متقی شده و دیگری میخواره.

2
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد

·        خواجه دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی)  را عملا تخریب می کند.
·        مقوله اختیار را دور می اندازد و مقوله جبر را با جزم «مشیت الهی» پر می کند.
·        بعد جزم عام «مشیت الهی» را در فرم های خرافی مختلف از قبیل عهد ازل، عالم الست، قلم قضا و غیره بسط و تعمیم می دهد.
·        انسان در قاموس خواجه موجودی هیچ واره می ماند که کمترین تفاوتی با جمادات ندارد.


·        انسان در قاموس خواجه یعنی حتی ترحم انگیزتر از حشرات و حیوانات است.
·        چون حشرات و حیوانات هیچ واره نیستند.

·        حشرات و حیوانات هم خود را توسعه می دهند و هم محیط زیست خود را.

3
 من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد

·        خواجه بی کمترین تردید نماینده فاتالیسم (سرنوشت گرائی) است.
·        فاتالیسم، جهان بینی ئی است که مجموعه حوادث در طبیعت و جامعه را بنا بر جبر کور می داند و برای انسان چاره ای جز تسلیم بی چون و چرا در مقابل آن قائل نمی شود. 

چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار
هر که در دایره گردش ایام افتاد

·        معنی تحت اللفظی:
·        کسی که در دایره گردش ایام افتاده، چاره ای جز حرکت پرگار واره ندارد.  

1
چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار
هر که در دایره گردش ایام افتاد

·        خواجه در این بیت، حیات انسانی را پرگار واره جا می زند.
·        این بدان معنی است که بشریت دور خودش می چرخد.
·        یعنی حتی گامی به جلو نمی نهد.
·        به عبارت دیگر، آغازگاه حرکتش همزمان پایانگاه آن نیز است.
·        دیری است که در فلسفه بورژوائی واپسین (امپریالیسم) مکتبی به نام «تئوری حرکت دایره وار» تشکیل شده است.
·        نماینده آن فاشیستی به نام ارنولد توینبی ـ مراد شریعتی شیاد ـ است.

اثری از مجید افسر
آرنولد توینبی (1889 ـ 1975)
فرهنگمورخ، تاریخفیلسوف، سیاستمدار انگلیسی
از نمایندگان تئوری حرکت دایره وار

·        تئوری حرکت دایره وار بر آن است که تاریخ جامعه بشری جمع ساده ای از تاریخ فرهنگ ها و تمدن های منفرد است، که برخی از آنها در کنار همدیگر و برخی ها از آنها یکی پس از دیگری وجود دارند و همانند پدیده های طبیعی (مثلا تعویض فصول سال، جذب و دفع در بدن و غیره) مراحل توسعه همانندی را در دوره زمانی محدود خود از سر می گذرانند:
·        پیدایش، بلوغ، زوال و مرگ.

·        بدین طریق، توسعه سرتاسری جامعه از درجات نازل به درجات عالی و پیشرفت اجتماعی انکار می شود.
·        از آنجا که هر فرهنگ نوزاد مراحل توسعه  فرهنگ مرده را تکرار می کند، تاریخ عملا سیر دایره وار به خود می گیرد.
·        تاریخ بمثابه تکرار مکرر جلوه می کند.

·        میان تئوری حرکت پرگار واره خواجه و  تئوری امپریالیستی حرکت دایره وار تفاوت ماهوی وجود ندارد.

·        مراجعه کنید به تئوری حرکت دایره وار، فاتالیسم، دیالک تیک جبر و اختیار  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری   

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر