محمود حیاتی
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
محمود حیاتی
خن:
مخفف خانه، خان،
کشتی خالی
(انبار کشتی)
هلا
به عنوان هشدار،
بیدارباش، سرزنش و انگیزش بکار می رود
·
نگفته بودمت که آتش حجیم و گرم او ،
·
شراره های رازناک ارغوانی اش
·
ز جان تشنگان، شراره می زند،
·
به قلب عاشقان؛ جوانه می زند؟
·
نگفته بودمت که
داس ماه ،
·
جلوه ی کمانه ای ز چشم شوخ او ست؟
·
نگفته بودمت که
این حریر مخملین،
·
نه ساتری به
چهره اش،
·
نه خاطری ز جلوه
اش،
·
شکفت زندگی است،
·
گل رهیدگی است،
·
به یاد رفتگان
این ره شگرف،
·
این بهار ژرف؟
·
نگفته بودمت،
·
دست برکشید باید از حجاب جان،
·
- هر چقدر هم عزیز –
·
برهنه بود باید اندر این حریم،
·
زلال،
·
مثل شبنم سحر به گونه های ارغوان؟
·
نگفته بودمت
چگونه آدمی بزرگ می شود،
·
چگونه رنج می
کشد،
·
چگونه،
·
تا ستاره ای شود،
·
شراره ای به یادگار،
·
در ضمیر سرخ او؟
·
نگفته بودمت،
·
هلا،
·
شب است ، شب!
·
خفتگان نمی برند،
راه
·
بر کرانه ای
چنان!
·
زاد راه برگرفته
باید
·
از سیاه شب، به روز بایدت رسید؟
·
نگفته بودمت،
·
قبیله ها و شهرها
به خون کشیده می شوند
·
و بردگان
·
ـ درون خن ـ حراج می شوند!
·
قصر ها و باغ های
پر شکوه،
·
از سرشک بیوگان و کودکان به پای می شوند؟
·
نگفته بودمت که
تاجران،
·
جهان و هرچه را
درآن ربودنی است،
·
به ضرب تیغ،
·
به نام خود قباله می زنند؟
·
نگفته بودمت،
·
که مست می کنند و زاهدانه روی سینه شان صلیب می
کشند:
·
«یا مسیح،
·
یک،
·
دو،
·
سه ... »
·
خواب شان بدار!
·
سر خمانده روی خن،
·
تاجری که برق
سکه ها به مستی اش کشانده،
·
خنده می زند به
شوق و دست سوی آسمان دراز می کند:
·
«یا محمد امین،
·
چهار،
·
پنج،
·
شش ... »
·
بردبارشان بدار!
·
نگفته بودمت که
هستی شگرف،
·
این بهار ژرف،
·
ترکشی رها شده
است از کمان،
·
نبایدش به بردگی فروخت؟
·
نگفته بودمت،
·
چگونه آدمی بزرگ
می شود،
·
چگونه راه می
برد به اوج،
·
چگونه بال می
زند،
·
که بگسلد ز بند،
پای خویش؟
·
·
هلا،
·
رها شو از قفس،
·
جدا شو از شکیب،
·
به جان تشنه ات شراره زن،
·
به نام آدمی،
·
به یاد عشق!
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف
روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر