پروفسور دکتر
هانس کورتوم
پروفسور دکتر وینفرید شرودر
برگردان شین میم شین
پروفسور دکتر وینفرید شرودر
برگردان شین میم شین
پروفسور
دکتر وینفرید شرودر
استاد دانشگاه فیلیپ ماربورگ آلمان
متخصص فلسفه آنتیک (جهان باستان کلاسیک)، عصر جدید آغازین، روشنگری، متافیزیک، فلسفه مذهب، فلسفه عملی، تاریخ مفاهیم
آثار:
نیهلیسم اخلاقی
منشائات آته ئیسم
متخصص فلسفه آنتیک (جهان باستان کلاسیک)، عصر جدید آغازین، روشنگری، متافیزیک، فلسفه مذهب، فلسفه عملی، تاریخ مفاهیم
آثار:
نیهلیسم اخلاقی
منشائات آته ئیسم
ارسطو (384 ـ
332 ق. م.)
ارسطو از مهمترین و متنفذترین فلاسفه تاریخ است.
او اصول بیشماری را هم بنیاد نهاده و هم تحت تأثیر جدی قرار داده است.
او اصول بیشماری را هم بنیاد نهاده و هم تحت تأثیر جدی قرار داده است.
1
·
نطفه های تفکر تاریخی در آنتیک (جهان باستان کلاسیک) را می توان در آثار ارسطو باز
یافت.
·
ارسطو اگرچه تفسیر تاریخ را از طریق بررسی خود تاریخ امکان ناپذیر می داند، ولی
معتقد است که توضیح حوادث تاریخی را می توان از آثارهنری استخراج کرد.
2
· علم تاریخ
تا قرن هجدهم میلادی عمدتا به گردآوری اسناد و مدارک بسنده می کرد و در جهت توسعه
شعور تاریخ و در راستای تفسیر تاریخ بر مبنای تاریخ شناسی تلاشی صورت نمی گرفت.
· تفسیر
تاریخ عمدتا خصلتی گمان ورزانه داشت.
3
· در آنتیک
(جهان باستان کلاسیک) به سبب بی باوری به تغییر چشمگیر بنیان های مادی هستی انسانی
و به سبب باور به تعویض پیاپی و ظاهرا بی
دلیل رژیم های حکومتی هنوز نمی توانست جهان بینی مبتنی بر تئوری پیشرفت تشکیل شود.
4
· اکثر
متفکران آنتیک (جهان باستان کلاسیک)، تاریخ را به طرز زیر تصور می کردند:
الف
·
آنها تاریخ را یا روندی واپس رونده می دانستند که بر خطی نزولی از «دوران طلائی»
سیر می کند.
ب
· و
یا بمثابه تعویض صرف سیکل ها (دوره های تکرارشونده) می پنداشتند.
5
تفکر تاریخی
مسیحیت
آگوستین
(354 ـ 430)
اهل الجزایر
از فقهای مهم مسیحیت
فیلسوف دوره گذار از آنتیک به قرون وسطی
مؤلف آثار تئولوژیکی بیشمار
پدر علم تئولوژیکی و فلسفی مسیحیت
او تحت تأثیر افلاطون واقعیت را سه شقه کرده است:
جهان عالی ترین وجود که فقط برای روح قابل دسترسی است.
جان ـ روح انسانی
جهان شونده که برای حواس قابل دسترسی است.
او ایمان مسیحی را بمثابه بنیان شناخت تلقی می کرد.
اهل الجزایر
از فقهای مهم مسیحیت
فیلسوف دوره گذار از آنتیک به قرون وسطی
مؤلف آثار تئولوژیکی بیشمار
پدر علم تئولوژیکی و فلسفی مسیحیت
او تحت تأثیر افلاطون واقعیت را سه شقه کرده است:
جهان عالی ترین وجود که فقط برای روح قابل دسترسی است.
جان ـ روح انسانی
جهان شونده که برای حواس قابل دسترسی است.
او ایمان مسیحی را بمثابه بنیان شناخت تلقی می کرد.
· فلسفه
تاریخ مسیحیت (اگر بتوان از چنین فلسفه تاریخی سخن گفت) عبارت بود از تصورات
مطروحه از طرف آگوستین در کتاب «دولت الهی» راجع به نقشه نجات الهی.
· این کتاب
درفاصله سال های 412 تا 422 میلادی تحریر یافته است.
1
· نقشه نجات
الهی مورد نظر مسحیت بر ضد تلاش انسان ها در جهت بنای تاریخ خویش بدست خویش مقرر
شده است.
2
· پیروزی نهائی از آن این نقشه
الهی است.
3
· نقشه نجات
الهی، بنظر آگوستین، علیرغم اینکه حوادث تاریخی، تصادفی جلوه می کنند، قابل کشف
است.
4
· فلسفه
تاریخ مسیحیت بدین طریق قانونمندی ئی را در جریان تاریخ برسمیت می شناسد.
5
· اما این
قانونمندی نه قابل پژوهش و نه قابل اثبات عقلی است.
6
· بلکه بوسیله قدرتی ماورای جهانی به تاریخ حقنه
و القا شده است.
7
· تنها وظیفه
معنامندی که برای عمل انسانی باقی می ماند، عبارت است از اجرای مشیت الهی که وظیفه
انسان را از زمان اخراج حوا و آدم از بهشت تا قیام قیامت برنامه ریزی کرده است.
8
ژاک بنین بوسه
(1627 ـ 1704)
اسقف، فیلسوف تاریخ، نوینسده فرانسوی
اسقف، فیلسوف تاریخ، نوینسده فرانسوی
· همان طور
که در آخرین اثر تاریخی مهم مربوط به فلسفه تاریخ مسیحیت تحت عنوان «مقدمه ای بر
تاریخ عمومی جهان» (1681 میلادی) بقلم بوسه مطرح می شود، جریان دایره وار ابدی
تاریخ امپراطوری های بزرگ از پیدایش، رونق و زوال تا سقوط، اگرچه در خدمت «رشد
مسیحیت و معرفت الهی است»، ولی بوسه بر خلاف آگوستین، خواهان پژوهش علل مشخص جریان
تاریخ است.
9
· جریان
تاریخ اگرچه بوسیله خدا بسوی آماج نهائی مقدر از قبل، هدایت می شود، ولی در سیر
طبیعی خود، یعنی در مراحلی که بطور بی واسطه از سوی خدا مقدر نشده اند، بوسیله
عللی تعیین می شود، که از دوره پیشین نشأت می گیرند.
· (پلخانوف)
10
· در قرن
هجدهم میلادی تاریخ نگاری عمیقا ضد تئولوژیکی روشنگری این تفسیر غیرتئولوژیکی
تاریخ بوسیله بوسه را ادامه می دهد.
تفکر تاریخی
رنسانس
· هومانیسم
رنسانس اگرچه بدلیل وضع آنتروپوسانترالیستی (قرار دادن انسان در کانون قضایا) خود
به تفکر تئوسانترالیستی (قرار دادن خدا در کانون قضایا) فلسفه تاریخ مسیحیت پشت می کند، ولی به سبب
مواضع بورژوائی سست رنسانس قادر به گشودن دورنمای مطمئن برای پیشرفت تاریخی نمی
شود.
1
· تفکر
تاریخی رنسانس تئوری دایره وار تاریخ رایج در آنتیک (جهان باستان کلاسیک) را مرجع خود قرار می دهد.
2
· ضرورت
تاریخی قرون وسطی را درک نمی کند.
3
· قرون وسطی را
بمثابه فروپاشی سطح زندگی نایله در آنتیک تلقی می کند.
4
· در رنسانس،
مشیت الهی بوسیله همگرائی و حکم سرنوشتجایگزین می شود.
5
· این عقیده
رواج می یابد که گویا چرخش چرخ بخت هر آنچه را که حاصل آمده، دو باره نابود می
سازد.
6
·
برگشت به آنتیک (جهان باستان کلاسیک) بمثابه سطح عالی اعتلای معنوی قلمداد می شود
و از خطر سقوط مجدد به بربریت و انسانیت زدائی مرتب سخن می رود.
7
ورنر
کراوس (1900 ـ 1976)
رومانیست آلمانی،
استاد دانشگاه ماربورگ، متخصص جنبش روشنگری
مبارز مقاومت
ضد فاشیستی بر ضد ناسونال ـ سوسیالیسم
مؤلف آثار
بیشمار:
تئوری ادبیات،
فلسفه، سیاست
ادبیات
اسپانیائی، ایتالیائی و فرانسوی در دوره حکومت مطلقه
روشنگری
فرانسه
روشنگری
اسپانیا، پرتقال، آمریکای لاتین
تاریخ ادبی
رسالت تاریخی
مسائل مقدماتی
علوم ادبی
زبانشناسی و
تاریخ واژه ها
· به قول
ورنر کراوس، «تئوری حرکت دایره وار استوئیستی مبتنی بر آتش جهانی و تولد مجدد با این حالت روحی حد
اعلای انطباق را دارد.»
8
· تنها با
ترقی اقتصادی تضمین شده بورژوازی در دامن نظام فئودالی ـ کاستی، شالوده پیدایش
تئوری پیشرفت را بوجود می آید.
9
· تئوری
پیشرفت با اهمیت اقتصادی روز افزون صنعت دستی و تکنیک توسعه می یابد و خدمت مهمی
در غلبه بر نظریه قرون وسطائی ـ اسکولاستیکی راجع به علم ادا می کند.
10
· نظریه قرون
وسطائی ـ اسکولاستیکی راجع به علم نقطه نظرات زیر را نمایندگی می کرد:
الف
· تنها عرصه
نظری ـ گمانورزانه را برای علم مجاز می شمرد.
ب
· هرگونه نزدیکی علم را به عرصه تولید مادی بر
پایه پیشداوری های فئودالی سد می کرد.
ت
· کسب دانش
را به پذیرش صرف معارف به میراث مانده از آنتیک (جهان باستان کلاسیک) محدود می
کرد.
پ
· بر اصل
اوتوریته (سلسله مراتب کلیسائی) متکی بوده
است.
11
· علوم مدرن
مبتنی بر وحدت تئوری و پراتیک و فلسفه عصر جدید که به پیریزی علوم مدرن خدمت می
کند، با پیوند دادن اسلوبی (متدیک) روشنفکرانه به دانش تجربی روزافزون حاصل از
پراتیک تولیدی به این نتیجه می رسد که آنتیک در مرحله آغازین تلاش های علمی انسانی
قرار داشته و عصر حاضر بدلیل گنجینه علمی روزافزونش باید برتر از آن باشد.
الف
فرانسیس
بیکن (1561 ـ 1626)
فیلسوف و
دولتمرد انگلیسی
مؤسس امپیریسم
ماتریالیستی
· منادی این
نظر فرانسیس بیکن و دکارت بوده اند.
ب
بلز
پاسکال (1623 ـ 1662)
ریاضیدان، فیزیکدان و فیلسوف
فرانسوی
که در سالهای پایان عمر کوتاهاش به الهیات روی آورد.
· پاسکال
جوان این نظر را در مقایسه بنی نوع بشر با فردی نامیرا که با افزایش سن و سالش
تجارب هر چه بیشتری را پس انداز می کند، نشان می دهد و اعلام می کند که آنتیک در
حقیقت ایام کودکی بشریت بوده و به ناحق، نقطه اوج توسعه و تکامل جامعه بشری قلمداد
می شود.
پیروزی اندیشه پیشرفت بمثابه نتیجه ترقی علوم مدرن و
امکانات تأثیرگذاری پراتیکدگرگونساز روزافزون علوم در اواخر قرن هفدهم میلادی در
فرانسه (که در آن زمان به نقطه اوج رونق قدرت سیاسی و توسعه فرهنگی ملی خود نایل
آمده بود) شالوده نظری (تئوریکی) جنبش مخالفت پهناوری بر ضد تقدم قائل شدن به
آنتیک (جهان باستان کلاسیک) را (که به جنگ کهنه بر ضد نو معروف شده بود) را تشکیل می داد.
1
· اندیشه
پیشرفت نقطه آغازین جهانتصویر تاریخی روشنگری فرانسه محسوب می شود که در تکوین تفکر تاریخی مدرن نقش سازنده ای به
عهده داشته است.
2
شارل
پرا (1628 ـ 1703)
نویسنده معروف
فرانسه
گردآورنده
افسانه ها
عهده دار
مقایسه هنر و علوم آنتیک با عصر جدید
(مقایسه کهنه
با نو)
· شارل پرا،
یکی از برجسته ترین مدافعان برتری تاریخی ـ جهانی عصر جدید در این مبارزه کلیه
هنرها و علوم آنتیک و عصر جدید را مورد مقایسه قرار می دهد، که به تقلید از اصطلاح
معروف «جنگ کهنه علیه نو» عنوان «مقایسه کهنه و نو» (1688 ـ 1697) به خود می گیرد.
الف
· نتیجه این
مقایسه عبارت از این بوده که فرانسه در زمان حکومت لودویگ چهاردهم از یونان و روم
پیشرفته تر بوده است.
ب
· اما از
آنجا که شارل پرا نمی تواند شمای پیشرفت بطور کلی خطی خود را بر جریان تاریخی مشخص
پیاده کند و از آنجا که او همانند هومانیست ها، قرون وسطی را دوران پسرفت تلقی می
کند، نظریه رواج داده شده از سوی هومانیست های رنسانس مبنی بر جریان طبیعی رشد،
رونق و زوال دایره وار همه فرهنگ ها به جای خود باقی می ماند.
ت
ولتر
(1694 ـ 1778)
از متنفذترین
مؤلفین روشنگری فرانسه
در فرانسه،
قرن هجدهم را «قرن ولتر» می نامند.
از منتقدین
سرسخت استبداد، حاکمیت فئودالی و انحصار جهان بینانه کلیسای کاتولیک.
از تدارک
بینندگان معنوی برجسته انقلاب فرانسه
حربه او در
دفاع از اندیشه های خویش عبارت بود از
استیل بیان
عامه فهم، طنز و طعنه و ریشخند
· پیوند
تاریختصویر مبتنی بر حرکت به سوی نقطه اوج تکاملی مطلق و تئوری حرکت دایره وار
برای تاریختصویر ولتر نیز دست نخورده می ماند.
· اما پرا با
توجه به نکات زیر به شناخت بی نظیری عصر خود نسبت به گذشته و غیرقابل قیاس بودن
آندو نایل می آید:
·
1
· با
احساس درخشش فرهنگی زمان خود، که پرا بشدت تحت تأثیر آن قرار داشت.
2
· با
توجه به ثبات سیاست داخلی ناشی از حکومت مطلقه مرکزی
3
· با
توجه به موفقیت های سیاست خارجی حکومت مطلقه مرکزی
پ
· بدین طریق
اعتقاد غالب به اشتراک فرازمانی جهان باستان با عصر جدید متزلزل می شود، اعتقادی
که هر تلاش برای خود شناسی تاریخی را غیرممکن می ساخت.
ث
لودویگ
چهاردهم (1638 ـ 1715)
پادشاه فرانسه
و نوارا
پادشاه
آفتاب
نماینده
کلاسیک استبداد
· فرهنگ
آنتیک که از اعتبار هنجاری برخوردار بود، آنچنان در اثر تبلیغات مدافعان برتری عصر
جدید نسبی می شود که دستاوردهای آنتیک بر مبنای نزدیکی و یا دوری از هنجارهای
معتبر فرانسه لودویگی مورد ارزیابی قرار می گیرد.
ج
· تئوری
پیشرفت پرا، دوره لودویگ چهاردهم را نقطه اوج مطلق پیشرفت بشری تلقی می کند.
1
· «مدرن ها»
که در صدد تدوین معیارهای راهنمای جدید برای ارزیابی توسعه تمام ـ اجتماعی بر
بنیان دستاوردهای خاص عصر جدید بودند، به سبب سلطه وزین فرم های زندگی و طرز تفکر
ترادیسیونالیستی (سنتگرائی) در این زمان نمی توانند به ارزیابی عینی گشتاورهای
نسبی فرهنگ آنتیک در کل آن نایل آیند.
برنارد
بوویه فونته نله (1657 ـ 1757)
روشنگر
و نویسنده بزرگ فرانسه
از
روشنگران برجسته آغازین
· تعمیق و
تصحیح تعیین کننده تئوری پیشرفت خطی توسط فونته نله صورت می گیرد، که با در نظر
گرفتن امکانات بیکران علوم طبیعی مدرن بر محدودسازی قابل توجه دورنمای پیشرفت از
سوی تئوری پرا غلبه می کند و آن را با تصور نوینی از پیشرفت جایگزین می سازد، که
نشاندهنده رشد بی وقفه معارف و تجارب بشری ـ علیرغم ضربات ممکنه ـ است.
الف
· فونته نله
همیشه همانی ساخت جسمی بشریت را پیش شرط رشد مداوم دانش تجربی بشری می داند.
ب
· دیگر
دستاوردهای نظری فونته نله به شرح زیر
بوده اند:
1
·
پیشرفت به هیچ وجه محدود به اروپا نیست.
2
· در
آینده ساکنان قاره آمریکا (بومیان) احتمالا مشعل پیشرفت را بدست خواهند گرفت و
حامل امر پیشرفت خواهند بود.
ت
· فونته نله
پیشرفت را در معرض خطرات زیر می دید:
1
·
حملات اقوام وحشی قرون وسطائی
2
·
نقش غول آسای سنت ها
3
·
دستگاه روحانیت
4
·
چسبیدن انسانها، علیرغم در اختیار داشتن دانش بهتر، به آیات و احادیث و روایات
قدیم.
پ
· از این رو
بنظر فونته نله، پیشرفت را باید امکانی تلقی کرد که هم می تواند جامه عمل پوشد و
هم می تواند برای مدت های مدیدی به باد فراموشی سپرده شود.
ث
· فونته نله
نیز همانند همه ایدئولوگ های پیشرفت در نیمه اول قرن هجدهم، تاریخ را
بمعنای محدود کلمه به شرح زیر تصور می کرد:
1
· او اولا
تاریخ را به مثابه میدان عمل تصادفات، پیشداوری ها و توهمات اجتناب نا پذیر تصور
می کرد.
2
· او
ثانیا تاریخ را به مثابه میدان عمل بی خردی تلقی می کرد که بدلیل قانونمندی های
عینی حاکم بوسیله طبیعت مرتب تصحیح می شود.
3
· او آخرسر
به این نتیجه می رسد که تاریخ همانند طبیعت باید بوسیله قانونمندی های خاص خود
تعیین شود.
ج
· راجع به
فلسفه تاریخ از فونته نله اما فقط اشاراتی بجا مانده اند.
تفکر تاریخی
طرفداران برتری آنتیک
· مدافعان
برتری جهان باستان، اما برعکس در مقابله با حملات مدرنیستی شیوه زندگی، فرم های
اجتماعی ـ سیاسی، هنر و فرهنگ یونان باستان و سنت جمهوریخواهانه آنتیک را بمثابه
الگوی ضد عصر جدید با اعتبار هنجاری مطرح می ساختند.
1
· در بحث
پیرامون خصلت الگوئی فرهنگ آنتیک، مخالفت مدافعان آن با ارزیابی گذشته تنها بر
بنیان معیارهای عصرجدید بحق بود، اما موضعگیری محافظه کارانه آنها در این امر
خلاصه نمی شد.
2
· آنها علاوه
بر این، مخالف امکانات آینده ساز فرهنگ مدرن بودند و به انتقاد از اوضاع موجود و
اصلاحات اجتماعی نوین می پرداختند.
3
· اکثریت
طرفداران جهان باستان، پیشرفت علمی و فنی عصر جدید را در مقایسه با آنتیک برسمیت
می شناختند.
4
· آنها
بمثابه نمایندگان اپوزیسیون اشرافی ـ کاستی
و بورژوائی ـ کاستی تلاش داشتند تا
تحت شرایط موجود در سلطنت مطلقه بر ضد نتایج آن وارد عمل شوند.
5
· مخالفت
آنها قبل از همه بر ضد مسائل زیر بود:
الف
· بر
ضد سیاست اقتصادی مرکانتیلیستی و تأثیرات آن
·
مراجعه کنید به مرکانتلیسم در تارنمای دیارة المعارف روشنگری
ب
· بر
ضد گسترش اقتصاد پولی
ت
· بر
ضدگسترش تجمل
پ
· بر ضد زوال اقتصاد
کشاورزی، که تا شروع سرمایه داری صنعتی همچنان ستون فقرات اقتصاد را تشکیل می داد.
6
· از نقطه
نظر این اقشار که قدرت سلطنت مطلقه مرکزیت یافته هیچ دورنمای تاریخی مثبتی به روی
شان نمی گشود، طبیعی بود که اپوزیسیون محافظه کار در نقشه های اصلاحی خویش مناسبات
زندگی خودروی (طبیعی) یونان هومری و دوران آغازین جمهوری روم را الگوئی برای حال
حاضر توصیه کند.
7
· مدافعان
سنت فکری هومانیستی، اگرچه به ارزیابی منصفانه ای از آنتیک می پرداختند، اما روحیه
سنت گرای آنها مانع کشف گرایش پیشرفتمند بی برگشت روند تاریخ می گشت.
8
· مدافعان
تئوری پیشرفت خطی از سکوی دستاوردهای عصر جدید به ارزیابی تحقیرآمیز آنتیک می
پرداختند و لذا از درک مقام تاریخی آنتیک عاجز می ماندند.
9
· اما اگر ما فقط نواقص و معایب تئوری پیشرفت
راسیونالیستی ـ مکانیکی ـ خطی را در مد نظر قرار دهیم، دچار برخورد یکجانبه خواهیم
گشت.
10
· زمانی می
توان به میدان تأثیر تاریخی کامل تئوری پیشرفت خطی پی برد که پیشمرحله تئوری دیالک
تیکی پیشرفت در آن را درک کنیم.
11
· تئوری
دیالک تیکی پیشرفت هر مرحله توسعه روند تاریخ را (چه آنتیک و چه قرون وسطی را)
بمثابه حلقات ضرور در زنجیر جریان کلی تاریخ بشریت در نظر می گیرد.
12
· اولین گام
در راه غلبه بر تئوری پیشرفت مکانیکی ـ خطی، در نیمه دوم قرن هجدهم برداشته شد.
· یعنی زمانی
که محدودیت سلطنت مطلقه فئودالی آشکار شده بود و تحول دولت بر طبق نیازهای اقتصادی
و اجتماعی طبقه متوسط (طبقه سوم) در دستور روز قرار گرفته بود.
13
· اما آنتیک
این بار نیز بمثابه یک الگوی اجتماعی ایدئال مخالف با عصر جدید به دلایل زیر
اعتبارش را حفظ کرد:
الف
· چون در این
زمان هنوز نیروهای مولده توسعه کافی نیافته بودند تا دورنمای تاریخی برای حل
تضادهای اجتماعی پدید آید.
ب
· در این
دوره، تنها یک دورنمای تاریخی در راستای حل تضادهای سیاسی در دیدرس بود.
ت
· حتی کسانی
که به تئوری دیالک تیکی پیشرفت برخورد می کردند، بدشواری می توانستند خود را از
چنگ تصورات مبتنی بر جریان دایره وار تاریخ و یا جریان مکانیکی ـ خطی تاریخ رها
سازند.
پ
· و لذا نمی
توانستند نهایتا از حد یک فلسفه تاریخ غیر دیالک تیکی پا فراتر نهند، فلسفه تاریخی
که تاریخ بشریت را تابع نقطه نظرهای گمانورزانه می کرد و برای تاریخ نقطه پایان
تعیین می کرد، نقطه پایانی که نافی توسعه تاریخی تاریخ بود.
14
· شرایط عینی
لازم برای پیدایش تئوری دیالک تیکی، ماتریالیستی ـ تاریخی پیشرفت تنها با تشکیل
عوامل زیر فراهم آمد:
الف
· با تشکیل
صنعت مدرن.
ب
· با تشدید
تضادهای اقتصادی میان تولید اجتماعی و مالکیت خصوصی
ت
· با بروز
تضادهای طبقاتی میان پرولتاریای صنعتی مدرن و بورژوازی
تئوری پیشرفت
دیالک تیکی
گئورگی
والینتینوویچ پله خانوف (1856 ـ 1918)
ژورنالیست و
فیلسوف روس
او تجارب جنبش
سوسیال ـ انقلابی (نارودنیکی) را با مارکسیسم پیوند داد.
لنین پله
خانوف را پدر و یار تئوریکی خویش می دانست
پله خانوف و
اکسلرود اولین کسانی بودند که به انتقاد از اکونومیسم برخاستند:
«ما مخالف تبلیغ
و ترویج با انگیزه های اقتصادی نیستیم.
ما مخالف
تبیلیغ و ترویجی هستیم که رویاروئی اقتصادی میان کارگران و سرمایه داران را برای
توسعه شعور سیاسی پرولتاریا درک نمی کند.»
پس از پیروزی
انقلاب اکتبر 1917 به فینلند رفت و در اثر بیماری سل جهان را وداع گفت.
آثار:
چرنیشفسکی
آنارشیسم و
سوسیالیسم
اشاراتی به
تاریخ ماتریالیسم
1917 میان
انقلاب و دموکراسی (مجموعه مقالات)
تاریخ از
دیدگاه مونیستی
حقایق منطقی
اهمیت مطالعه
تاریخ از نقطه نظر تحولات فکری
نقش شخصیت در
تاریخ
مسائل اساسی
مارکسیسم
· پله خانوف در سال 1894 میلادی در
کتاب خود تحت عنوان «راجع به مسئله توسعه و تکامل درک مونیستی تاریخ» به مسئله
روند تاریخی ـ ایده ای توسعه و تکامل تئوری پیشرفت مکانیکی ـ خطی به تئوری پیشرفت
دیالک تیکی اشاره می کند.
· (روند
تاریخی ایده ای یعنی روند مربوط به تاریخ ایده ها که خود رشته مستقلی است و
پروفسور ورنر هوفمن کتاب راجع بدان تألیف کرده اند که اگر بخت یار باشد، باید
ترجمه و منتشر کنیم. مترجم)
1
· ولی روند
تاریخی ـ ایده ای توسعه و تکامل تئوری پیشرفت مکانیکی ـ خطی به تئوری پیشرفت دیالک
تیکی هنوز بطور همه جانبه مورد حلاجی قرار نگرفته است.
2
· اما با این حال شکی نیست که نه فقط در روشنگری
واپسین آلمانی، بلکه در فلسفه کلاسیک بورژوائی آلمان، بویژه در فلسفه هگل، تئوری
پیشرفت دیالک تیکی روشنگری به کامیابی های جدی دست یافته است.
4
ژان ژاک روسو
(1712 ـ 1778)
نویسنده،
فیلسوف، پداگوگ، طبیعت پژوه و کمپونیست
از تدارک
بینندگان معنوی انقلاب فرانسه
· تعلیمات
اجتماعی ژان ژاک روسو در تشکیل تئوری پیشرفت دیالک تیکی از اهمیت بزرگی برخوردار
بوده است.
الف
· روسو برای
حل تضادهای اجتماعی، که در قرن هجدهم میلادی هنوز شرایط اقتصادی عینی لازم برای حل
آنها فراهم نیامده بود، مناسبات اجتماعی گذشته را در مقابل مناسبات اجتماعی عصر
جدید قرار می داد.
ب
· روسو و همه
معاصران او به حل مسائل اجتماعی نقش تعیین کننده قائل بودند.
ت
· رو به دلیل
فقدان شرایط اقتصادی عینی برای حل تضادهای اجتماعی، توسعه و تکامل تاریخی را
بمثابه روند زوال و نه بمثابه حرکتی بالنده و پیشرونده تلقی می کرد.
پ
· روسو اما
با این حال حاضر نبود با نومیدی و دلسردی به پذیرش نظام اجتماعی موجود تن در دهد.
ث
· روسو می
کوشید تا به سؤالات زیر را پاسخ بیابد:
1
·
چرا مناسبات اجتماعی آغازین در جریان توسعه و تکامل تاریخی تار و مار شده اند؟
2
·
چگونه می توان آنها را دوباره برقرار ساخت؟
3
· و ضمنا چنان برقرار ساخت که زوال مجدد آنها
غیرممکن گردد؟
ج
· از این رو،
در نظریات روسو در جوار طرح حرکت دایره وار تاریخ، نطفه های تئوری پیشرفت دیالک
تیکی به چشم می خورند.
ح
· کشف این
نطفه ها و توسعه و تکامل بعدی آنها یکی از خدمات بزرگ روشنگری واپسین آلمان بوده
است.
الف
یوهان
گوتفرید هردر (1744 ـ 1803)
نویسنده،
شاعر، مترجم، تئولوگ، فیلسوف تاریخ و فرهنگ کلاسیک وایمار (آلمان)
متنفذترین
نویسنده و متفکر عصر روشنگری
ستارگان
چهارگانه وایمار (هردر، وایلند، گوته، شیللر)
آثار:
بررسی منشاء
زبان
ایده هائی
راجع به فلسفه تاریخ بشریت
باد و
خورشید
متانقدی بر
«نقد خرد محض» کانت
· هردر در
سال های 1773 ـ 1774 میلادی، در نوشته ای تحت عنوان «فلسفه تاریخی ئی هم برای
تربیت بشریت» می نویسد:
·
«خوب است که ژان ژاک روسو و ولتر، دور از یکدیگر و چه بسا بر ضد یکدیگر، به موعظه
می پردازند.
·
اغلب در پایان خطی که انسان طی کرده است، خط خاتمه می یابد، ولی نقطه آخر خط
همچنان بجای خود باقی می ماند.»
ب
ایمانوئل
کانت (1724 ـ 1804)
برجسته ترین
نماینده فلسفه کلاسیک آلمان
· قضاوت کانت
راجع به ژان ژاک روسو از وضوح بیشتری برخوردار است.
1
· او در سال
1786 میلادی در مقاله ای تحت عنوان «آغاز تخمینی تاریخ بشری» می نویسد:
2
·
«ژان ژاک روسو در نوشته خود راجع به تأثیر علوم و نابرابری انسانها، بدرستی به
تضاد اجتناب ناپذیر فرهنگ با طبیعت بنی نوع بشر بمثابه طبیعتی جسمانی اشاره می کند
که در آن هر فرد باید خود به تعیین سرنوشت خود بپردازد.
3
·
ژان ژاک روسو اما در آثار خود تحت عناوین «امیل»، «قرارداد اجتماعی» و غیره دو
باره می کوشد تا این مسئله دشوار زیر را حل کند:
4
·
این مسئله را که فرهنگ چگونه باید توسعه یابد تا طبایع و غرایز بشر، بمثابه یک نوع
مقید به اخلاق، بر اساس تعین خود توسعه یابند، بی آنکه تضادی با جریان طبیعی پدید
آید.»
ت
یوهان
گوتلیب فیشته (1762 ـ 1814)
یکی از برجسته
ترین نمایندگان ایدئالیسم آلمانی
· فیشته در
سال 1794 میلادی در نوشته ای راجع به
«سرنوشت علما» می نویسد:
1
·
«بنظر ژان ژاک روسو برگشت به معنی پیشرفت است.
2
·
بنظر ژان ژاک روسو آماج نهائی بشریت فاسد و منحرف کنونی باید وضع طبیعی آغازین باشد
که بشر ترک گفته است.
3
· و
لذا ژان ژاک روسو همان کاری را می کند که ما به انجامش کمر بسته ایم:
·
ژان ژاک روسو می کوشد بشر را به شیوه خاص خویش تربیت کند و بسوی آماج نهائی
رهسپارش سازد.»
پ
فریدریش
انگلس (1820 ـ 1894)
· انگلس
بعدها از نو به گرایشات دیالک تیکی در تئوری اجتماعی ژان ژاک روسو اشاره می کند و
در «آنتی دورینگ» می نویسد:
1
·
«حتی تعالیم مساوات طلبانه ژان ژاک روسو، تقریبا بیست سال قبل از تولد هگل، نمی
تواند جامه عمل پوشد، اگر نفی نفی هگل نقش قابله به عهده نگیرد.
2
· ما
در آثار ژان ژاک روسو نه فقط شاهد جریان فکری ئی هستیم، که به جریان فکری جاری در
کاپیتال مارکس موبمو شبیه است، بلکه علاوه بر آن، اینجا و آنجا به سلسله ای از
چرخش های دیالک تیکی زیر برمی خوریم که مارکس به خدمت می گیرد:
3
·
روندهائی که طبیعتا آشتی ناپذیرند و تضادی در بطن خود دارند.
4
·
گذار از افراطی به ضد خود
5
· و بالاخره، هسته همه آنها، یعنی نفی نفی.
6
·
اگرچه ژان ژاک روسو در سال 1754 میلادی هنوز نمی تواند به زبان هگل سخن گوید، ولی
او 16 سال قبل از تولد هگل، بطرز علاج ناپذیری به مرض مسری هگلی گرفتار گشته است،
به مرض مسری علاج ناپذیر تضاد دیالک تیکی، آموزش خرد، تئولوژیک و غیره.»
·
(کلیات مارکس و انگلس، جلد 20، ص 129)
تئوری پیشرفت
در فلسفه ی
ماتریالیست
های روشنگری فرانسه
کلود
آدرین هلوه تیوس (1715 ـ 1771)
فیلسوف
ماتریالیست
· فلاسفه
ماتریالیست روشنگری فرانسه (هلوه تیوس، دیده رو، هولباخ) اگرچه آموزش ژان ژاک روسو را، قبل از همه،
بدلیل بی دورنمائی تاریخی اش و مطالبات تخیلی اش رد می کنند، ولی آنها نیز دیگر به
تئوری پیشرفت مکانیکی ـ خطی باور ندارند.
پل هنری
تیری د هولباخ (1723 ـ 1789)
از متفکران
رادیکال قرن هجدهم و از همکاران دید رو و دآلمبر
و از مؤلفین دایرة المعارف (35
جلدی)
آته ئیست،
دترمینیست و ماتریالیست
· این امر را
می توان در «مقاله ای راجع به پیشداوری ها»
که در سال 1769 میلادی توسط هولباخ انتشار یافته، به وضوح دید.
الف
· در این
نوشته که فراخوان نبرد است و نویسنده اش هنوز دقیقا معلوم نشده، وضع اولیه بشریت
بلحاظ اجتماعی، کامل و بی عیب و نقص تلقی نمی شود، بلکه بمثابه مرحله ای بدوی در
نظر گرفته می شود که بشریت در طول تاریخ خویش از سر گذرانده است.
· هوبسهم
همین نظر را داشته است.
ب
· قابل توجه
است که این توسعه از نازل به عالی دیگر نه بمثابه توسعه ای خطی و مستقیم، بلکه
بمثابه حرکتی بالنده تلقی می شود که به سبب عوامفریبی روحانیت کلیسا و حکومت مطلقه
دچار شکست و رکود شده است.
· در مقاله
یاد شده می خوانیم:
1
· «اولین
قانونگزاران ملت انسان هائی بودند که روشن اندیش تر از بقیه بودند.
· آنها برای
انسان های بی پناه حاشیه نشین و وحشی که از گرسنگی رنج می بردند و بی تجربه و بی
دورنمای آتی بودند و خلاصه کسانی که در مرحله کودکی بشری بسر می بردند، دانش، علم
و اشتغال عملی پدید آوردند.
2
· آنها که بی
تردید برای این موجودات بدبخت، نعمت شگفت انگیزی محسوب می شدند، آنها را در دیگر
جوامع بشری ادغام کردند.
3
· به تسهیل
کار مشقت بارشان کمک کردند.
4
· به آنها
شیوه استفاده بهتر از نیروی کارشان را یاد دادند.
5
· استعدادهای
آنها را توسعه بخشیدند.
6
· برای آنها
از برخی از اسرار طبیعت پرده برداشتند.
7
· شیوه زندگی آنها را با وضع قوانین انتظام
بخشیدند.
8
· جوامع نجات
یافته از بربریت و توحش که در سایه قانونگزاران شان به سعادت دست یافته بودند، به
قدردانی کمر به اطاعت از خادمین خود بستند و آنان را محترم شمردند.
· به عبارت
دیگر به آنان عشق ورزیدند و مورد ستیاش قرار دادند و آنان را چه بسا عاقلتر و
نیرومندتر از بقیه محسوب داشتند.
9
· از اینجا
معلوم می شود که انسان های مفید اولین قانونگزاران، کشیشان، حاکمان و خدایان ملت
ها بوده اند.
10
· قدرت اولیه شخصیت های آسمانی سابق، که خاطره و
نام شان تا امروز باقی مانده، بر این اساس استوار شده بود.»
ت
· این نکته
برای مؤلف مقاله، امکان انگیزش تاریخی را هم برای پیدایش تضادهای اجتماعی و هم
برای غلبه بر آن تضادها پدید می آورد.
پ
· بنظر مؤلف
مقاله، نادانی آغازین مردم و اعتماد کورکورانه شان به اولین حکام از سوئی و دانش
محدود خود حکام از سوی دیگر، علل سوء استفاده آنان از قدرت و تبدیل شدن به
خودکامگان بوده اند:
· «اما قدرت،
سوء استفاده از قدرت را نیز بدنبال می آورد.»
ث
دنیس
دیدرو (1713 ـ 1784)
یکی از خلاق
ترین اندیشمندان ماتریالیست روشنگری اروپا
و از مؤلفین برجسته دایرة المعارف
و از همکاران
و دوستان دآلمبر، روسو، کاندیلا.
· او در
همنظری با جان لاک، هلوه تیوس، دیده رو و هولباخ اعلام می کند:
1
· «انسانهائی
که در آغاز مفید بوده اند، طولی نکشید که انگل شدند.
2
· قدرتی که
جامعه بر مبنای اعتماد در اختیار آنان قرار داده بود، بر ضد خود جامعه برگشت.
3
· رهبران ملت
ها منافع خصوصی خود را از منافع ملت جدا کردند، در همدستی با تعدادی از آنان همه
مردم را به زیر یوغ کشیدند و مورد چپاول و غارت قرار دادند.....
4
· روحانیان
که قرار بود، مردم را آموزش دهند، به تأسیس انجمن های دینی خاصی دست زدند که دانش
بیشتری را در انحصار خود داشتند و فریب مستمر مردم و نگه داری آنان در نادانی را
به آماج خود تبدیل کردند و به تسلیم و نابودی مردم پرداختند.
5
· روحانیان
از خودکامگان باب میل خود حمایت می کردند و به دشمنی با قدرت عالیه دولتی که باب
میل شان نبود، برمی خاستند.»
ج
· مؤلف مقاله
در پایان نتیجه می گیرد که مردم از این روند تاریخی باید بیاموزند، به خلع قدرت از
روحانیان و حودکامگان پردازند و نظام اجتماعی ئی را با مشخصات زیر بوجود آورند:
1
· نظامی
اجتماعی ئی که در آن «هرکس از ثمرات کارش برخوردار باشد.»
2
· نظامی
اجتماعی ئی که در آن هرکس بخاطر سعادت خود، طالب و پاسدار سعادت همنوعان خود باشد.
3
· نظامی
اجتماعی ئی که در آن حاکمان باید نماینده منافع مردم باشند
کوندرسه
(1743 ـ 1794)
فیلسوف، ریاضی
دان، سیاستمدار روشنگری فرانسه در دوره انقلاب کبیر فرانسه
الف
· علاوه بر
این نطفه های فلسفی ـ دیالک تیکی تاریخ بشریت، تئوری پیشرفت مکانیکی ـ خطی در نیمه
دوم قرن هجدهم میلادی در فرانسه، توسعه و تکامل تاریخی نخست از سوی تورگو و سپس از
سوی کوندرسه در اثر او تحت عنوان «طرح توضیح تاریخی پیشرفت روح بشری» (1794
میلادی)، بطور جامع مطرح گردید.
انه
روبرت ژاک تورگو (1727 ـ 1781)
دولتمدار و
اقتصاد دان ماقبل کلاسیک روشنگری فرانسه
ب
هنری سن
سیمون (1760 ـ 1825)
مؤسس مکتب
فکری اقتصادی ـ اجتماعی علمی موسوم به سن سیمونیسم
پدر جامعه
شناسی علمی و سوسیالیسم اوتوپیکی
از مبارزان
جنگ استقلال آمریکا (1706 ـ 1783) بر ضد انگلیس
از طرفداران
انقلاب کبیر فرانسه (1789)
در سال 1794
کم مانده بود که به گیوتین سپرده شود.
· طرح پیشرفت
دیالک تیکی روشنگری واپسین، کاملترین فرم تبیین خود را در فرانسه در آثار سن سیمون
و سن سیمونیست ها می یابد:
· مثلا در
کتاب موسوم به «تعالیم سن سیمون» که در سال 1829 میلادی از سوی سن سیمونیست ها
انتشار یافته می خوانیم:
1
· «حقیقت امر
عام در مراحل مختلف فرم های اجتماعی که کلیه فرم های دیگر را نیز در بر می گیرد،
عبارت است از پیشرفت نظرات اخلاقی.
· انسان با
توجه بدان به تعین مندی اجتماعی خویش پی می برد.
2
· نهادهای
سیاسی به این نظرات جامه عمل می پوشانند و از آنها در تشکیل، حفظ و پیشرفت روابط
اجتماعی استفاده عملی می کنند.
3
· دوران های
ارگانیکی، وحدت روزافزون شکوفائی اعضای همبود را نمودار می سازند.
· یعنی از
همکاری اعضای همبود برای نیل به آماج مشترک پرده برمی دارند.
4
· اما در
دوره های بحرانی، برعکس، بی نظمی و هرج و مرج کامل حکمفرما می گردد.
5
· انسان ها
اما در دوران های بحرانی به انفجار روابط اجتماعی کهنه دست می زنند و نهایتا تنها
آماجی که باقی می ماند، اگوئیسم (خودخواهی) محض است و بس.
6
· اما نباید فراموش کرد که دوران های بحرانی
همیشه مفید، ضرور و اجتناب نا پذیر بوده اند.
· زیرا آنها
به تخریب فرم های کهنه و زیانبار برای توسعه بشریت منجر می شوند، فرم های کهنه ای
که به مدت درازی مفید بوده اند.
7
· این دوران
های بحرانی کشف فرم های اجتماعی بهتر و جامه عمل پوشاندن به آنها را تسهیل می
کنند.....»
8
· «شکی نیست
که اصل اجتماعی شدن، در مقایسه با آنتاگونیسم، همواره از اقتدار بیشتری برخوردار
بوده و رفته رفته چیره شده است.
9
· تلنگر ناشی
از آنتاگونیسم سبب می شود که غلبه اصل اجتماعی شدن بطورکلی تضمین گردد.»
تئوری پیشرفت
دیالک تیکی
در فلسفه
فلاسفه آلمان
یوهان
گوتفرید هردر (1744 ـ 1803)
نویسنده،
شاعر، مترجم، تئولوگ، فیلسوف تاریخ و فرهنگ کلاسیک وایمار (آلمان)
متنفذترین
نویسنده و متفکر عصر روشنگری
ستارگان
چهارگانه وایمار (هردر، وایلند، گوته، شیللر)
آثار:
بررسی منشاء
زبان
ایده هائی
راجع به فلسفه تاریخ بشریت
باد و
خورشید
متانقدی بر
«نقد خرد محض» کانت
· به قول
هاینتس اشتولپه، در آلمان هردر بوده که در سال های هفتاد و هشتاد قرن هجدهم میلادی
به بنیانگذاری تئوری پیشرفت دیالک تیکی ئی اقدام می کند.
1
· هردر تحت
تأثیر روسو، در اثری تحت عنوان «فلسفه تاریخی ئی هم برای آموزش بشریت» (1714
میلادی)، تئوری پیشرفت مکانیکی ـ خطی را دور می اندازد.
· زیرا آن
تئوری، ایام کودکی بشریت را بمثابه ایام جهل، خرافه و توحش، بطرزی کاملا منفی
ارزیابی کرده و به تجلیل مطلقا مثبت از عصر جدید پرداخته بود.
2
· هردر می
نویسد :
· «نخست
قوائی تشکیل، تقویت و تکامل یافته اند، تربیت شده اند، قوائی که بقایای پژمرده
آنها امروزه هنوز هم وجود دارند.
3
· اگر خدا ایام
توحش را هدیه تان نکرده بود و در زیر ضربات بی حد و حصر، حفظش نکرده بود، از تو چه
می ماند ای اروپای سیاست زده بدبخت، که اکنون کودکانت را می خوری و زباله وار دور
می افکنی و با این همه خردمندی، شوره زاری بی حاصل بیش نیستی؟»
4
· هردر در
حکم زیر منظور خود را از صراحت بیشتری می گذراند:
· «آیا نباید
پیشرفت و توسعه از آنچه که ما می شناسیم، بمراتب بالاتر باشد؟»
5
· هردر نیز
پس از رد تئوری مکانیکی ـ خطی پیشرفت، ناگزیر به موضع تئوری توسعه دایره وار می
افتد، ولی او هم در آن موضع درجا نمی زند.
· از این رو
ست که ما در کتاب او تحت عنوان «ایده هائی راجع به فلسفه تاریخ بشریت» (1782 ـ
1791 میلادی) می خوانیم :
·
«ما همه جا در تاریخ تخریب را می بینیم، ولی درنمی یابیم که آنچه بر ویرانه ها
ساخته شده، بمراتب بهتر از آن بوده که تخریب شده است.»
·
(هردر، بخش سوم، کتاب 15)
6
· هردر ضمنا
توضیح می دهد:
·
«همه تردیدها و شکوه های انسان ها از آشفتگی و هرج و مرج در تاریخ و عدم وجود
پیشرفت روشن خیر و نیکی در تاریخ ناشی از این اند که رهرو غمزده در تمام طول راه
از دیدن یک چیز غافل بوده است.
·
اگر او وسعت نظر می داشت و دوره های تاریخی را دقیقا و بی طرفانه با هم مقایسه می
کرد، اگر به طبیعت انسانی نفوذ می کرد و درمی یافت که خرد و حقیقت از چه قرار است،
آنگاه نه در باره پیشرفت تاریخی تردیدی به خود راه می داد و نه در باره حقیقت
طبیعت انسانی.»
·
(هردر، کتاب پانزدهم، ص 4)
7
· قانون
نهفته در نظام طبیعت که بنا بر آن، توسعه و تکامل
بشریت صورت می گیرد (هردر، کتاب پانزدهم، ص 5)، بنظر هردر عبارت است از
روند تضادمند پیشرفت بشریت از هرج و مرج به سیستم جهانی هماهنگ و به انسانیت.
· (هردر،
کتاب پانزدهم، ص 2)
8
· هردر می
نویسد:
· «هر
کردوکار نیکی که در تاریخ صورت گرفته، به نفع انسانیت بوده است.
9
· هر کردوکار
خردستیز، مغایر با اخلاق و نفرت انگیز که انجام یافته، همواره بر ضد انسانیت انجام
یافته است.
10
· بشریت
همواره در تلاش برای کسب حقوق و استفاده از آن برای تشکیل انسانیت بوده، انسانیتی
که می شناسد.
11
· انسانها
هرگاه که راه گم کرده اند و در نیمه راه سنت به میراث برده درجا زده اند، از عواقب
گمراهی خود رنج برده اند و به سزای گناهان خود رسیده اند.
12
· خدا بدلیل
اشتباهات انسانها به سراغ شان آمده است و نه بدلیل اعجاز.
· خدا امده
است، تا انسانها از خطاهای خود بیاموزند و خود را اصلاح کنند.
13
· انسان اگر
توان یادگیری از خطاهای خویش و استفاده از عقل را نمی داشت، هرگز نمی توانست زنده
بماند و ادامه حیات دهد.
14
· به محض
اینکه انسان، خرد را به کار گرفت، در به روی هزاران خطا نیز گشوده شد، اما در به
روی آموختن از خطاها و کاربست بهتر خرد نیز باز گشت.
15
· انسان وقوف
به خطاهای خود را هرچه سریعتر فرا می گیرد، در راه اصلاح آنها هرچه مصمم تر عمل می
کند، به همان اندازه بیشتر پیشرفت می کند، به همان اندازه بیشتر انسانیت او قوام
می یابد.
16
· انسان باید
گنجینه آموزش خود را غنی تر سازد.
17
· انسان باید
بر آگاهی خود بیفزاید.
18
· در غیر اینصورت، قرنها زیر بار خطاهای خود رنج
خواهد برد، خطاهائی که تقصیر خود او بوده اند.»
· (هردر،
کتاب پانزدهم، ص 1)
19
· مشخصه هردر
عبارت از این است که او این روند پیشرفت تاریخی را که نه بصورت خطی ـ مستقیم، بلکه
بصورت دیالک تیکی صورت می گیرد، از دو نقطه نظر مختلف که مکمل متقابل یکدیگرند، در
نظر می گیرد:
الف
· او از سوئی
بر آن است که «بررسی تاریخ نشان می دهد که با رشد انسانیت حقیقی، دیوهای مخرب نوع
بشر نیز بنا بر قوانین طبیعی درونی خرد روشنگر و هنر دولتمداری واقعا ضعیفتر شده
است.»
· (هردر،
«کتاب پانزدهم»، ص 2)
ب
· او اما از
سوی دیگر خاطرنشان می شود که «هر جا در بشریت رابطه خرد و انسانیت مختل شود، برگشت
مجدد بدان اغلب با نوسانات مبتنی بر زور از یک افراط به افراط دیگر صورت خواهد
گرفت.
ت
·
تمایلی تعادل خرد را بهم می زند و تمایلی دیگر بر ضد آن وارد عمل می شود.
پ
· از
این رو ست که در تاریخ، چه بسا سالها و گاه قرنها طول می کشد تا ایام آرام دو باره
برگردند.
ث
· به
همان سان که در ماشین جسم بشری به سبب آنتاگونیسمی ضرور، کردوکار ایام به نفع نوع
بشر خاتمه می یابد و تندرستی پایدار او حفظ و تثبیت می گردد.»
· (هردر،
«کتاب پانزدهم»، ص 3)
ج
· «شری که
سبب فساد دیگری می شود، یا باید خود را با نظام دمساز کند و یا خود فاسد شود.»
· (هردر،
«کتاب پانزدهم»، ص 5)
20
· هردر حدس
می زند که این دو تصور مختلف از پیشرفت بشریت بسوی انسانیت حاکی از یک نوع تزلزل
خاطر در رابطه با استبداد روشنگرانه (استبداد تنویر یافته) (استبداد فارغ از خرافه
و پیشداوری) اند.
21
· او چنین
تزلزل خاطری را در آثار ماتریالیست های فرانسه نیز می بیند که خود از برخی نظرها
پیرو آنها بوده است.
فریدریش
ویلهلم یوزف شلینگ (1775 ـ 1854)
فیلسوف و
نماینده اصلی ایدئالیسم آلمانی
· با تلاش
هردر در راستای تدوین یک تئوری پیشرفت دیالک تیکی در آلمان، توسعه ای آغاز می شود
که در گذر از کانت، فیشته و شلینگ به هگل می رسد.
1
گئورگ ویلهلم
فریدریش هگل (1770 ـ 1831)
· مشخصه این
روند تاریخی ـ ایده ای بغرنج و تضادمند عبارت از این است که هگل نیز در آغاز،
آنتیک را بمثابه آلترناتیو اوتوپیکی ـ سیاسی، در مقابل عصر جدید قرار می دهد و
خواهان احیای گذشته می شود.
2
· هگل اما
بعد از پیروزی انقلاب فرانسه بر این تصور خود راجع به جریان تاریخ که تحت تأثیر
روسو داشت، غلبه می کند و برای آنتیک جایگاهی در روند پیشرفت تاریخی تعیین می کند
و در می یابد که غلبه بر آنتیک یک امر تاریخی ضرور در روند پیشرفت بشریت بوده است.
3
· آنگاه،
دیگر بنظر هگل نهادهای معینی خوب و یا بد نیستند.
4
· آنگاه هگل
در تلاش پاسخ به دو سؤال زیر برمی آید:
الف
· چگونه
نهادهائی که در آغاز برای بشریت مفید بوده اند، به نهادهای غلط و مانع پیشرفت
بدل شده اند؟
ب
·
چگونه این نهادهای غلط و مانع پیشرفت جای خود را به نهادهای جدید و کاملتر می
دهند؟
5
· هگل بدین
طریق به این مسئله پی می برد که بشریت می بایستی بی واسطگی طبیعی آغازین محض
(جامعه اولیه. مترجم) را پشت سر گذارد، تا بتواند توانائی ها و استعدادهای خود را
شکوفا سازد و کلیه استعدادهای نهفته در خود را جامه عمل بپوشاند.
6
· هگل علاوه
بر این، پی می برد که این روند، روندی تضادمند بوده و خواهد بود.
7
· هگل در
مقدمه ای بر «درس هائی راجع به فلسفه تاریخ جهان»، «مفهوم توسعه» را به شرح زیر
تعریف می کند:
الف
· «تغییر
انتزاعی بطور کلی که در تاریخ صورت می گیرد، از دیرباز بطرزی عامتر ادراک شده است
که در عین حال حاوی پیشرفتی بسوی بهتر و کاملتر شدن است.
ب
· تغییرات در
طبیعت که از تنوع بی پایانی برخوردارند، در سیری دایره وار صورت می گیرند و تکرار می شوند.
· در طبیعت
حادثه جدیدی اتفاق نمی افتد.
ت
· تنها در
تغییراتی که در زمینه روحی (معنوی) صورت می گیرند، پدیده نو تشکیل می شود.
پ
· این
تغییرات در زمینه روحی (معنوی) سبب می شوند که ما در انسان ـ در مقایسه با چیزهای
طبیعی ـ شاهد تعین بکلی دیگری باشیم، شاهد لیاقت تغییر واقعی به بهتر، به کاملتر
باشیم، شاهد غریزه استکمال (کمال یابی) باشیم.
ث
· اصل توسعه
حاوی چیز دیگری است که بر تعین درونی، بر پیش شرط فی نفسه موجود (درخود موجود)
مبتنی است که خود را تحقق می بخشد.
ج
· توسعه از
این رو، نه روند سر به راه و بی نبرد محض، بلکه کار سخت، غیرداوطلبانه بر ضد خویش
است.
ح
· توسعه
علاوه بر این توسعه صوری صرف بطورکلی نیست، بلکه به معنی نیل به هدفی با محتوای
معین است.
خ
· این هدف را
ما از آغاز تعیین می کنیم.
د
· این هدف،
روح است:
· روح بنا بر
ماهیتش.
· روح بنا بر
مفهوم آزادی (اختیار) است...
ر
· تاریخ جهان
به شکل توسعه پله به پله اصلی (پرنسیپی) است که محتوایش درک آزادی (اختیار)
است.
ز
· این پله ها
اصول اساسی روند عام را تشکیل می دهند.
8
· بدین طریق
پیشرفت در هستی، بمثابه گذار بالنده از ناقص به کامل جلوه گر می شود که ضمنا آن را
باید نه در انتزاع، به مثابه ناقص، بلکه بمثابه چیزی که ضد خود را در بطن خود
دارد، یعنی کامل را بصورت نطفه و بمثابه محرکه در بطن خود دارد، تلقی کرد.
9
· ناقص با ضد
نهفته در بطن خود در تضاد است.
· تضادی که
اگرچه وجود دارد، اما باید از میان برداشته شود، یعنی باید حل شود.»
· (هگل، «درس
هائی راجع به فلسفه تاریخ جهان» جلد اول،
ص 296)
10
· در رابطه
با «هدف نهائی» گفته می شود که «پس آماج
تاریخ جهان به شرح زیر است:
الف
· آماج تاریخ
جهان عبارت از این است که روح به شناخت آنچه که حقیقی است، دست می یابد.
ب
· این شناخت (دانش) را شیئیت می بخشد.
ت
· آن را در
هیئت جهان موجود واقعیت می بخشد.
پ
· یعنی روح،
خود را عینیت می بخشد.
ث
· اهمیت
مسئله در این نکته است که این آماج، آماجی ترقی یافته و بالنده است.»
· (هگل، «درس
هائی راجع به فلسفه تاریخ جهان» جلد اول، ص 51)
11
· در اثر هگل
تحت عنوان «مقدمه ای بر درس هائی راجع به تاریخ فلسفه» می خوانیم:
· «اگر قرار
باشد چنین چیزی بوجود آید، آن باید غیر از چیزی باشد که در آغاز بوده است.
· آن باید
نفی آن باشد.»
· (هگل، «درس
هائی راجع به فلسفه تاریخ جهان» جلد اول، ص 296)
12
· محدودیت
تئوری دیالک تیکی پیشرفت هگل آنجا خود را عیان می سازد که او هم روند تاریخی را
بمثابه تحقق ایده مطلق کذائی تلقی می کند و فرضیه واره ای را مطرح می سازد که بنا
بر آن، تاریخ با تحقق ایده مطلق به پایان خود می رسد.
13
· هگل «پایان
تاریخ را در شناخت این ایده مطلق از سوی بشریت می داند.»
14
· انگلس در
رابطه با این نکته می نویسد:
الف
· بدین طریق
«در تضاد با متد دیالک تیکی خود هگل، در تضاد با متدی که فاتحه ای بر هر چیز جزمی
(دگماتیکی) می خواند، کل محتوای دگماتیکی سیستم هگل بمثابه حقیقت مطلق قلمداد می
شود.
ب
· بدین طریق
جانب انقلابی آن زیر بار جانب محافظه کار سهمگین آن خفه می شود.»
· (کلیات
مارکس و انگلس، جلد 21، ص 268)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر