«شوربختی» عاشقانه
هاتف رحمانی
سرچشمه:
نوید نو
(92/1/14)
تحلیلی
از یدالله سلطان پور
تمام توده ای های سابق
از دکتر کشاورز گرفته تا امروز مدعی بوده اند
که "اپورتونیسم" در رگ وپی
حزب " مزمن" شده است .
رفتارهای بعد از جدایی آن ها از حزب نشان می دهد
که کلمه "اپورتونیسم "
کلید رمز توده ای ستیزی، سازمان شکنی ، به بیراه
کشیدن مبارزه
وایجاد سرگرمی لحظه ای برای ارضا تمایل های خودخواهانه آن ها بوده
وهست
·
ما از دکتر کشاورز و غیره چیزی
نخوانده ایم و نمی دانیم که او در چه رابطه ای چه گفته است.
·
چون قبل از رد و یا تأیید نظری باید
آن را خواند و گرنه نمی توان به «تحلیل مشخص از چیزی مشخص» پرداخت.
·
از رفتارهای بعدی او و سوبژکت های
دیگر مورد نظر حریف هم در هر صورت نمی توان چیزی دانست.
·
چون پیش شرط دانستن چیزی از چیزی، طرح
مشخص آن چیز است.
·
اما این جمله حریف حاوی مفاهیم قابل تأمل است:
رفتارهای بعد از جدایی
آن ها از حزب نشان می دهد که کلمه "اپورتونیسم " کلید رمز توده ای
ستیزی، سازمان شکنی ، به بیراه کشیدن مبارزه وایجاد سرگرمی لحظه ای برای ارضا
تمایل های خودخواهانه آن ها بوده وهست
·
بنظر حریف، کسانی که از حزب انشعاب
کرده اند، نیات زیر را در دل داشته اند:
توده
ای ستیزی، سازمان شکنی ، به بیراه کشیدن مبارزه
وایجاد سرگرمی لحظه ای برای ارضای تمایل
های خودخواهانه
1
توده ای ستیزی
·
اولین سؤال که به ذهن خواننده این
مطلب خطور می کند، این است که منشعبین چرا نه توده ستیز، نه حزب توده ستیز، بلکه
توده ای ستیز بوده اند؟
·
شاید حریف در بقیه نوشته اش این
ادعای خود را استدلال و اثبات کند.
·
در هر صورت اگر «توده ای های سابق»،
توده ای ستیز باشند، باید خودستیز هم باشند.
·
چون خود آنها نیز نه تنها توده ای
بوده اند، بلکه همه از دم و عمدتا جزو زباله های رهبری حزب توده بوده اند و چه بسا
از اعضای هیئت تحریریه ارگان کمیته مرکزی حزب توده بوده اند.
·
ما از تاریخ حزب توده اطلاع زیادی نداریم،
ولی اولین انشعاب احتمالا از سوی دار و دسته خلیل ملکی و جلال آل احمد و غیره صورت
گرفته است.
2
·
از خلیل ملکی هم چیزی نخوانده ایم،
ولی بنا بر روایات نقل شده، با دربار پهلوی و امپریالیسم دررابطه بوده است.
·
اگر حریف حواسش نه پرت، بلکه جمع
باشد، خلیل الدربار و الامپریالیسم را با چشم بسته حتی در خواب باید توده ستیز و
حزب توده ستیز محسوب دارد و ضمنا توده ای ستیز، اگر توده ای کپیه خودش نباشد.
3
·
ما جلال آل احمد را بهتر می شناسیم،
چون آثارش را خوانده ایم و بخشی از آنها را مورد تأمل و تحلیل قرار داده ایم.
·
جلال آل احمد طرفدار فئودالیسم و
روحانیت و آوانتوریسم چپ (فدائیان ا هر نوع) و راست (مجاهدین از هر نوع) بوده است.
·
جلال ضمنا از نمایندگان فاشیسم (اگزیستانسیالیسم)
بوده است.
·
جلال احتمالا تمایلات فاشیستی و فوندامنتالیستی
را همزمان داشته است.
·
به همین دلیل، سطلنت طلب های بی
خبر از خدا و خرما او را سوسیالیست می نامند.
·
شاید علتش این باشد که هیتلر به
نیت عوامفریبی حزب خود را ناسیونال ـ سوسیالیسم نامیده بود تا هم از جاذبه توده ای
واژه سوسیالیسم برای جلب هوادار خر بهره برگیرد و هم آبروی سوسیالیسم را ببرد.
·
جلال را هم به همان سان نمی توان
فقط توده ای ستیز محسوب داشت.
·
چون او خودش عضو هیئت تحریریه
ارگان کمیته مرکزی حزب توده بوده و عملا توده ای بوده است.
·
ثانیا جلال را به دلیل داشتن
تمایلات فئودالی، روحانی، فوندامنتالیستی و اگزیستانسیالیستی باید مرتجع محض تلقی
کرد و خواه و ناخواه توده ستیز و حزب توده ستیز.
4
·
بقیه منشعبین از حزب توده را هم می
توان مورد بررسی قرار داد.
·
بنظر ما انشعابات صورت گرفته ازحزب
توده، ضمنا کپیه سطحی و ناشیانه انشعابات صورت گرفته در جنبش کمونیستی ـ کارگری
جهانی بوده اند.
·
یعنی نوعی تقلید مذهبی واره از «مراجع
ضمیر» جهانی بوده اند.
·
وجه مشترک منشعبین خریت آنها بوده
است.
·
حزب توده بلحاظ سطح توسعه تئوریکی
بهتر از مابقی بوده است.
·
در انبوهه احزاب و سازمان های
تشکیل شده در خارج از حزب توده، حتی بدشواری می توان کسی یافت که درک اندکی از فلسفه
(جهان بینی) مارکسیستی ـ لنینیستی داشته
باشد.
·
نمایندگان این جریایات ـ چه منشعب
از حزب توده و چه بی ارتباط با آن ـ هنری جز عرعر ندارند.
·
از سر تا پا تهوع انگیز اند.
·
ولی همه از دم توده ستیز و «حزب
سابق توده» ستیز اند.
·
آنها ولی امروزه با دکاکین مختلف
موسوم به حزب توده عمدتا روابط حسنه دارند.
·
چون دیگر ترسی از آن ندارند.
5
سازمان شکنی
·
زیبائی جهان بینی طبقه کارگر (مارکسیسم
ـ لنینیسم) ضمنا این است که آدمی را به جام جهان نمائی مجهز می سازد:
·
انعکاس مفهومی از حریفی در این جام
جهان نما، جهان بینی حریف را به نگرنده در جام جهان نما نشان می دهد.
·
حریف با مفهوم «سازمان شکنی»،
احتمالا به دوئالیسم توده ای و حزب توده می اندیشد.
·
درست به همان سان که مکانیکی به دوئالیسم
پیچ و مهره و قطعات و ماشین می اندیشد.
·
و گرنه هر کس که توده ستیز باشد،
طبیعتا حزب توده ستیز و توده ای ستیز و حتی خردستیز و پیشرفت اجتماعی ستیز خواهد
بود.
6
سازمان شکنی
·
دیالک تیک دیگری که حریف فراموش می
کند و یا احتمالا نمی شناسد، دیالک تیک وحدت نظر و وحدت عمل است.
·
کسی که حزب توده را بلحاظ نظری نفی
کند، عملا بلحاظ سازمانی هم نفی می کند.
·
چون سازمان فرم است و این فرم با
محتوائی وجود دارد.
·
کسی که کمر سازمان را بلحاظ نظری
می شکند، بلحاظ سازمانی و عملی هم شکسته است.
·
سازمانی که بدون وحدت نظر اصولی
تشکیل شود، نه سازمان انقلابی، بلکه طویله خواهد بود.
·
در طویله هم «رهبر» وجود دارد.
·
ولی وحدت نظر و عمل کیمیا ست.
·
برای اینکه پیش شرط وحدت نظر و بعد
وحدت عمل، داشتن خرد اندیشنده است و خرد به قول صریح هگل، فلسفه است.
·
به همین دلیل، گفته می شود که حزب
توده باید حزبی فلسفی باشد تا بتواند حزب توده باشد.
7
سازمان شکنی
·
اتفاقا منشعبین از حزب توده و بقیه
مدعیان به دلیل ناتوانی از تفکر که خود علت طبقاتی و معرفتی دارد، خودشان هم نمی
توانند سازمانی به معنی واقعی کلمه تشکیل دهند.
·
آنها در بهترین حالت، به تشکیل
طویله می پردازند.
·
تجارب همین سی سال گذشته نیز حاکی
از همین حقیقت امر است.
8
به به بیراه کشیدن مبارزه وایجاد سرگرمی لحظه ای
برای ارضای
تمایل های خودخواهانه
·
ساده اندیشی، همیشه پیش شرط ساده لوحی
است.
·
حریف پدیده ها را می بیند و به شکل
دست و پا شکسته و مخدوش منعکس می کند، ولی به دلیل فقر فلسفی نمی تواند از پدیده دل
بر کند، دل به دریا زند و به اعماق نفوذ کند و وارد ظلمات شود و به آب حیات یعنی حقیقت
پنهان در ماهیت دست یابد.
·
مراجعه کنید به دیالک تیک پدیده و ماهیت، حقیقت در تارنمای
دایرة المعارف روشنگری
9
به بیراه کشیدن مبارزه وایجاد سرگرمی لحظه ای
برای ارضای تمایل
های خودخواهانه
·
حریف نمی داند که بر پیشانی هر
اندیشه ای مهر طبقاتی معینی حک شده است.
·
کسانی که در هر جای زمین نظری را
نمایندگی می کنند، عملا منافع طبقاتی معینی را می نوازند و یا می کوبند.
·
جامعه و جهان کشتارگاهی است و
میدان رزم ایده ئولوژیکی یکی از مهمترین میادین این کشتارگاه بزرگ است.
·
آماج واقعی کسی سرگرمی و ارضای
اگوئیسم نیست.
·
فرق هم نمی کند که او بداند و یا
نداند.
·
پشت هر نظری منافع طبقاتی آشکار و
نهان ایستاده اند.
·
همین طرز تفکر و طرز طرح مسائل از
طرف حریف از ماهیت طبقاتی خود حریف پرده برمی دارد.
·
حریف عملا اختلافات ایده ئولوژیکی و
حتی سازمانی را ماستمالی می کند و تا درجه مسائل و حوایج پسیکولوژیکی تنزل می دهد.
·
یعنی اختلافات طبقاتی را به شکل
اختلافات فردی و شخصی منعکس و عملا تحریف می کند.
·
این یکی از ایرادات دیرین حزب توده
و استالینیسم بطور کلی بوده است:
·
فقدان رادیکالیته نظری
·
رادیکالیته نظری ذاتی مارکسیسم ـ
لنینیسم است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر