اثری از مجید افسر
پروفسور
دکتر هانس هاینتس هولتس
فصل ششم
متافیزیک
برگردان
شین میم شین
بخش
هفتم
هنری
برگسون
تندیس هنری برگسون
کالج فرانسه
7
·
قرار دادن این چنینی شناخت متافیزیکی
بر درونگرائی محض، به نتیجه نهائی سولیپسیستی منجر خواهد شد، اگر علائم و یا
مستمسک هائی نباشند که گذار از چیزهای بی واسطه شعور (مثلا اراده) به جهان خارج را
امکان سازند.
·
(سولیپسیسم
در واقع به معنی فقط
«من» خودم است.
·
سولیپسیسم موضعگیری معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) ایدئالیسم
ذهنی افراطی است که برای واقعیت عینی فقط در «من» و یا در شعور سوبژکت بطور کلی حق وجود قائل
می شود.
·
برای سولیپسیسم فقط
«من» (فردی) و حالات روانی «من» وجود واقعی دارند.
·
جهان خارج تنها در تصور «من» وجود دارد.
·
به قول لنین، سولیپسیسم نتیجه اجتناب ناپذیر هر نوعی از ایدئالیسم ذهنی است.
·
زیرا سولیپسیسم وجود
ماده و تأثیر آن بر حواس انسانی را منکر می شود و فقط برای احساسات، ادراکات و
تصورات به مثابه حالات روانی واقعیت قائل می شود. مترجم)
8
ویکتور
کوزین (1792 ـ 1867)
فیلسوف
و تئوریسین فرهنگ فرانسوی
از
دوستان هگل و شلینگ
ناشر
آثار پروکلوس و دکارت (1820) در فرانسه
اولین
معرف آثار هگل در فرانسه
·
به این مسئله حتی ویکتور کوزین در فلسفه
جدیدتر فرانسه اشاره می کند و برگسون مجبور به موضعگیری نسبت بدان می گردد.
9
·
برگسون در رابطه با دانش تجربی «من»
محتواهائی می جوید که شعور محض بتواند از حد خویش پا فراتر نهد و مجاز به عملی
کردن «ضرورت تغییر جایگاه مفاهیم متافیزیکی جهان درونی و جهان برونی باشد.
·
آن سان که عناصری عینیت یابند که متافیزیک
پسیکولوژیکی اثبات کرده است.
·
یعنی بتوانند معنی اوبژکت های دانش
تجربی برونی را کسب کنند.»
·
(فلوگ، «هنری برگسون»، 1959، ص 271)
10
·
برگسون این کار را از طریق «ارتباط
دادن مفهوم زمان با جریان فیزیولوژیکی » (همانجا، ص 271) انجام می دهد، یعنی از
طریق تثبیت دانش تجربی بر جریان پیر گشتن.
·
(فیزیولوژی علم روندهای حیاتی مربوط به
جریانات فونکسیونی اندام ها ست. مترجم)
11
·
برگسون در آن، تجلی هستی بیولوژیکی
را می بیند که «من» شعور با آن رابطه دارد و این، «من» را به گذاشتن الهامی خود از
طریق قیاس به جای وجود دیگری قادر می سازد.
·
بدین طریق انطباق عینی صورت می
گیرد.
12
ماکس شلر (1874 ـ 1928)
فیلسوف آلمانی
مؤلف آثاری در زمینه اتیک، فنومنولوژی و آنتروپولوژی فلسفی
ملقب به «اولین مرد جنت فلسفه»
هایدگر ضمن تأیید لقب او، اعلام کرده که همه فلاسفه قرن
بیستم از آبشخور ماکس شلر سیراب گشته اند و او را قوی ترین قدرت فلسفی در آلمان
مدرن، اروپای معاصر و فلسفه معاصر نامیده است.
در سال 1954 کارول وژتیلا و بعدها پاپ ژان پل دوم، تز
دکترای او را توسعه عنوان
«ارزیابی امکان تشکیل اتیک مسیحی بر پایه سیستم ماکس
شلر» مورد مدافعه قرار دادند.
·
این بدان معنی است که در هر موجود
زنده، هسته ای به معنی اراده وجود دارد که ذوق حیاتی نامیده می شود.
·
ذوق حیاتی را ما در خویشتن خویش
بطور بی واسطه داریم و در آن می توانیم خود را از طریق «احساس» به جای دیگری
بگذاریم.
·
(ماکس شلر، «ماهیت و فرم علاقه»، 1948، ص 15
·
فلوگ، «هنری برگسون»، 1959، ص 288
ـ 289)
·
الهام سمپاتیکی ئی که «قابل مقایسه
است با غریزه بی علاقگی که جزو خود آگاهی او شده است»:
·
«در اثر برگسون تحت عنوان «تکامل خلاق» اما
سمپاتی (علاقه) بر اوبژکت بطور تجربی غیرقابل درک مبتنی است.
·
بر عامیتی (یونیورسالیته ای) مبتنی
است که وجودش بطور تجربی غیرقابل شناخت است.
·
ذوق حیاتی به مثابه چیزی رئال (واقعی)،
در موجودات زنده به مثابه اراده نمودار می
گردد و همزمان به قوه عامی بدل می شود.
·
اینجا حیات، دیگر واقعیت موجود
منفردی نیست که بتوان بطور تجربی درکش کرد.
·
حیات اینجا امکان متافیزیکی ئی است
که باید در ورای هر موجود زنده مادیت یابد.»
·
(برگسون، «تکامل خلاق»، 1907، ص 192 )
13
آرنولد گلن (1904 ـ 1976)
جامعه شناس و فیلسوف آلمانی
نماینده آنتروپولوژی فلسفی
همراه با هلموت پلسنر و ماکس شلر
حریف آدورنو از موضع محافظه کاری
·
در اینجا خطوطی آشکار می گردند که
از برگسون شروع می شوند و به آنتروپولوژی متافیزیکی در سبک ماکس شلر و آرنولد گلن ختم
می شوند.
·
( مراجعه کنید به ماکس شلر، «جایگاه انسان در کیهان»، 1947،
·
آرنولد گلن، «انسان»، 1962)
14
·
برگسون صراحتا اعتراف کرده است که
این راه قطعا به عرفانگرائی روشنفکرانه ختم می شود:
·
«اگر بخواهیم به جمله ای کوتاه قناعت ورزیم، می توانیم بگوییم که این الهام در
احساس به انطباق دو عمل زیر منجر می شود:
الف
·
عملی که بکمک آن، روح ما به شناخت کامل
حقیقت نایل می آید.
ب
·
عملی که سر نخش به دست خدا ست.»
·
(برگسون، «تکامل خلاق، ص 132» )
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر