۱۳۹۳ آبان ۲, جمعه

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (195)

اثری از مجید افسر
پروفسور دکتر هانس هاینتس هولتس   
فصل ششم
متافیزیک
برگردان شین میم شین
بخش پنجم
ادوارد فون هارتمن

 ادوارد فون هارتمن (1842 ـ 1906)
فیلسوف آلمانی
از فلاسفه بورژوائی واپسین

·        صرفنظر از تنظیم خرد نظری بر پایه خرد عملی و شالوده ریزی خرد عملی بر پایه خرد نظری با نفی حیات، مشروعیت کسب می کند.
·        نفی حیاتی که شوپنهاور تحت تأثیر عرفان هندی بدان رسیده بود.

1
 فریدریش ویلهلم یوزف شلینگ (1775 ـ 1854)
فیلسوف و نماینده اصلی ایدئالیسم آلمانی

·        اینجا دومین سیستم متافیزیکی در اواخر قرن نوزدهم بوسیله ادوارد فون هارتمن تشکیل می شود.
·        هارتمن در جوار اراده، اصل ایراسیونالیستی بزرگ متافیزیک را مطرح می سازد که به مبهم، نا شناخته (ناخود آگاه) معروف شده است.
·        هارتمن بر آن بود که این اصل را تحت تاثیر شلینگ ساخته است.

2
·        هارتمن درک و یا استنباط شوپنهاور از واقعیت را می پذیرد.
·        این همان درک کانت از واقعیت بوده است:
·        کانت بر آن بود که واقعیت فقط به مثابه محتوای شعور (تصور) وجود دارد.
·        شوپنهاور این درک کانت را رادیکالیزه کرده بود.

3
·        هارتمن اما از آن، تقدم شعور بر واقعیت را نتیجه نمی گیرد، بلکه بر آن می شود که «تاریخ تشکیل شعور را توصیف کند.»
·        (کمپسکی، «فلسفه ادوارد فون هارتمن»، 1942، ص 177، 193)  

4
·        هارتمن مست از اندیشه آخرین فونکسیون بنیادگر مقوله جوهریت (سوبستانسیالیته)، شعور را به مثابه نوعی جوهر مشتق یافته تصور می کند.
·        جوهری که از جوهر اولیه به مثابه «منبع ازلی» آغازین و بنیادین نشئت می گیرد.  

5
·        این جوهر اولیه ی ماقبل شعورکه هارتمن آن را از شعور استخراج می کند، فقط می تواند چیز نا شناخته و مبهمی باشد که به عنوان اراده، فرم های واقعیت را از خود بیرون می فرستد (ترشح می کند)  و به مثابه خرد، آنها را بازتاب می دهد.
·        (خلاصه ای از جمعبندی ئی از احکام ادوارد فون هارتمن راجع به بنیان جهانی مبهم و نا شناخته در اثر او تحت عنوان «منطق مبهم و نا شناخته»، جلد 2، ص 146، 1926)

6
·        وحدت جهان اینجا در آئینه خرد و یا عقل تجلی نمی یابد و مرئی نمی گردد.
·        خرد و یا عقل فقط فرم بعدی را تشکیل می دهد.
·        سخن هارتمن از بنیان جهانی ماقبل عقلی است.
·        به همین دلیل هم آن، غیرمنطقی است و تجزیه اش دردناک است و از این رو، قابل نفی است.  

7
·        منشاء فلسفه حیاتی، عاطفی و به اصطلاح «اگزیستانسیال» این متافیزیک در وصف حال خود هارتمن آشکار می گردد:
·        این وصف حال بهتر از هر تفسیری نشان می دهد که متافیزیک چگونه به جانشینی برای مذهب و به مسکنی برای نجات از «دلهره و اضطراب» عمیق زندگی بدل شده است.  

8
·        هارتمن در 19 آوریل در سال  1876، در نامه ای به بیدرمن ـ استاد تئولوژی در دانشگاه مونیخ ـ می نویسد:
·        «بدور از هر رنگ سوبژکتیویستی، اگوئیستی و یا شخصی، وحشت و هراس از وجود، عمیق ترین احساس در زندگی من است.
·        این احساس اولیه متافیزیکی است که من در آن، بطور بیواسطه به یکسانی خویشتن با مطلق، یقین دارم.
·        برای اینکه من حس می کنم که من در این احساس خود مطلقم.
·        مطلقی که حجاب توهمات ایندیویدوئایلستی (فردگرائی) از چشمانش کنار رفته است.»
·        (دختر هارتمن، «آرشیو فلسفه حقوقی و اجتماعی»، 1943، ص 174، 175)       

9
·        اینجا ترکیب مادیت یابی «من» با پسیمیسم به مثابه وصف حال حیاتی این متافیزیک آشکار می گردد.
·        اینکه این متافیزیک چگونه به مرحله اجرا در می آید، تقریبا بسته به هوا و هوس هر کس بوده است.

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر