اثری از مجید افسر
پروفسور
دکتر هانس هاینتس هولتس
فصل ششم
متافیزیک
برگردان
شین میم شین
بخش
پنجم
ادوارد
فون هارتمن
ادوارد فون هارتمن (1842 ـ 1906)
فیلسوف آلمانی
از فلاسفه بورژوائی واپسین
·
صرفنظر از تنظیم خرد نظری بر پایه خرد
عملی و شالوده ریزی خرد عملی بر پایه خرد نظری با نفی حیات، مشروعیت کسب می کند.
·
نفی حیاتی که شوپنهاور تحت تأثیر عرفان
هندی بدان رسیده بود.
1
فریدریش ویلهلم یوزف شلینگ (1775 ـ 1854)
فیلسوف و نماینده اصلی ایدئالیسم آلمانی
·
اینجا دومین سیستم متافیزیکی در
اواخر قرن نوزدهم بوسیله ادوارد فون هارتمن تشکیل می شود.
·
هارتمن در جوار اراده، اصل ایراسیونالیستی
بزرگ متافیزیک را مطرح می سازد که به مبهم، نا شناخته (ناخود آگاه) معروف شده است.
·
هارتمن بر آن بود که این اصل را تحت
تاثیر شلینگ ساخته است.
2
·
هارتمن درک و یا استنباط شوپنهاور
از واقعیت را می پذیرد.
·
این همان درک کانت از واقعیت بوده است:
·
کانت بر آن بود که واقعیت فقط به
مثابه محتوای شعور (تصور) وجود دارد.
·
شوپنهاور این درک کانت را
رادیکالیزه کرده بود.
3
·
هارتمن اما از آن، تقدم شعور بر
واقعیت را نتیجه نمی گیرد، بلکه بر آن می شود که «تاریخ تشکیل شعور را توصیف کند.»
·
(کمپسکی، «فلسفه ادوارد فون هارتمن»، 1942، ص
177، 193)
4
·
هارتمن مست از اندیشه آخرین فونکسیون
بنیادگر مقوله جوهریت (سوبستانسیالیته)، شعور را به مثابه نوعی جوهر مشتق یافته
تصور می کند.
·
جوهری که از جوهر اولیه به مثابه «منبع
ازلی» آغازین و بنیادین نشئت می گیرد.
5
·
این جوهر اولیه ی ماقبل شعورکه هارتمن
آن را از شعور استخراج می کند، فقط می تواند چیز نا شناخته و مبهمی باشد که به
عنوان اراده، فرم های واقعیت را از خود بیرون می فرستد (ترشح می کند) و به مثابه خرد، آنها را بازتاب می دهد.
·
(خلاصه ای از جمعبندی ئی از احکام ادوارد فون
هارتمن راجع به بنیان جهانی مبهم و نا شناخته در اثر او تحت عنوان «منطق مبهم و نا
شناخته»، جلد 2، ص 146، 1926)
6
·
وحدت جهان اینجا در آئینه خرد و یا
عقل تجلی نمی یابد و مرئی نمی گردد.
·
خرد و یا عقل فقط فرم بعدی را
تشکیل می دهد.
·
سخن هارتمن از بنیان جهانی ماقبل
عقلی است.
·
به همین دلیل هم آن، غیرمنطقی است
و تجزیه اش دردناک است و از این رو، قابل نفی است.
7
·
منشاء فلسفه حیاتی، عاطفی و به
اصطلاح «اگزیستانسیال» این متافیزیک در وصف حال خود هارتمن آشکار می گردد:
·
این وصف حال بهتر از هر تفسیری
نشان می دهد که متافیزیک چگونه به جانشینی برای مذهب و به مسکنی برای نجات از «دلهره
و اضطراب» عمیق زندگی بدل شده است.
8
·
هارتمن در 19 آوریل در سال 1876، در نامه ای به بیدرمن ـ استاد تئولوژی در
دانشگاه مونیخ ـ می نویسد:
·
«بدور از هر رنگ سوبژکتیویستی، اگوئیستی و یا
شخصی، وحشت و هراس از وجود، عمیق ترین احساس در زندگی من است.
·
این احساس اولیه متافیزیکی است که
من در آن، بطور بیواسطه به یکسانی خویشتن با مطلق، یقین دارم.
·
برای اینکه من حس می کنم که من در
این احساس خود مطلقم.
·
مطلقی که حجاب توهمات
ایندیویدوئایلستی (فردگرائی) از چشمانش کنار رفته است.»
·
(دختر هارتمن، «آرشیو فلسفه حقوقی و اجتماعی»،
1943، ص 174، 175)
9
·
اینجا ترکیب مادیت یابی «من» با
پسیمیسم به مثابه وصف حال حیاتی این متافیزیک آشکار می گردد.
·
اینکه این متافیزیک چگونه به مرحله
اجرا در می آید، تقریبا بسته به هوا و هوس هر کس بوده است.
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر