سیندخت ـ همسر مهراب شاه کابل
اثری از فرج الله میزانی (جوانشیر)
(از قربانیان قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1367)
سرچشمه:
راه توده
ویرایش از شین میم شین
فصل نهم
زن و عشق در شاهنامه
بخش دوم
عشق پهلوانان
در شاهنامه
ادامه
·
زال پای پیمان خود می ایستد و
به پدرش سام که قطعا مخالف عشق میان او و رودابه است، نامه ای می نویسد و تمام ستم
هایی را که تا کنون بر او رفته، بر می شمرد و در پایان می گوید:
من از دخت مهراب گریان شدم
چو بر آتــش تیـز بــــریان شدم
ســـتاره شب تیــــره یار من است
من آنـــم که دریا کـــنار من است
1
·
سام با ستاره شماران مشورت می
کند.
·
خبر می دهند که از زال و رودابه
فرزندی خواهد آمد که پیل ژیان خواهد بود و پی بدسگالان از خاک خواهد برید، سر
دردمندان به خواب آورده، ره جنگ خواهد بست.
2
·
سام با عشق زال و رودابه موافقت
می کند و در صدد جلب نظر منوچهر بر می آید.
3
·
در دربار مهراب شاه نیز سخن
فراوان است.
·
مهراب به دل خواستار زال است،
اما از ایران بیم دارد.
4
·
سیندخت ـ همسر مهراب شاه و مادر
رودابه ـ شوی را رام می کند و راه نشان می دهد و سرانجام مهراب را به پذیرش رودابه
آماده می سازد و از رودابه می خواهد که پیرایه بسته، پیش پدر رفته و زاری کند.
5
·
اما رودابه سرفرازتر از آن است
که زاری کند.
·
او از عشق خود پشیمان و شرمگین
نیست، بدان افتخار می کند.
بدو گفـت رودابه:
« پیـرایه
چیست
به جای سر مایه بی مایه چیست
روان مرا پـور سـام اســت جفت
چــرا آشــــکارا ببـاید نهــفـــت؟»
6
·
این عشق سرانجام پیروز می شود و
آنگاه بر آیین و کیش عقد می بندند.
·
هدفی که فردوسی از طرح و تنظیم
این داستان عاشقانه دارد، کاملا روشن است.
الف
·
اولا از زبان رودابه زال را آن چنان
می ستاید که برتر از همه تاجداران است و در واقع نیز زال در هر عرصه زندگی که در
نظر گیرند، پهلوانی سترگ، با روح وقلبی چون دریا و مردی بی همتا ست.
ب
·
ثانیا میوه این عشق رستم است.
7
·
فردوسی با آفرینش هنری این عشق
زیبا، برترین و محبوب ترین قهرمان خود را می آفریند.
·
رستم نمی تواند میوه ازدواج
عادی و مناسبات خاکی هر زن و مردی باشد.
·
(چرا؟
·
شین میم شین)
8
·
وقتی شاهی چون قباد در حال فرار
عشقش می جنبد و با وساطت پیش خدمت به دختر همسایه می رسد، محصولش انوشیروان است.
9
·
اما گهواره رستم ها باید جای
دیگری باشد.
10
·
رستم همه چیزش ستودنی است.
·
حتی عشقی که او میوه اش خواهد
بود.
دومین داستان عاشقانه بزرگ در شاهنامه
عشق تهمینه نسبت به رستم
·
دومین داستان عاشقانه بزرگ در شاهنامه،
عشق تهمینه به رستم است.
·
این داستان نیز بلحاظ محتوا
عینا شبیه عشق رودابه به زال است.
·
تهمینه عاشق بزرگی و مردانگی
رستم است و آرزومند و برکشیدن او و داشتن فرزندی از او.
1
·
در این عشق نیز ابتدا زن -
تهمینه- پا پیش می گذارد و ابراز عشق می کند و چنان به پاکی و عفت عشقش مطمئن است
و بدان می نازد که شبانه بی پروا خود را به بالین رستم- که مردی بیگانه در شهر او ست
- می رساند و ابراز عشق می کند.
2
·
رستم به شهر سمنگان رسیده، در
کاخ شاه سمنگان منزل کرده و مست در بالین افتاده است.
·
نیمه شب تهمینه ـ دختر شاه
سمنگان ـ از جای بر می خیزد و در تاریکی به بالین رستم می رود:
چو یک بهره از تیـره شـب در گذشت
شـــباهـــنگ بر چرخ گردان بگشست
ســـخــن گــفـــتن آمد نهــفـــته به راز
در خـــوابگـــه نـــرم کــــــردند باز
یکی بـنــده شـــمعی معــنــبر به دســـت
خــــرامان بیـــامد به ـبــالـیـــــن مســت
خــــرامان بیـــامد به ـبــالـیـــــن مســت
پــس پــرده انــدر یکی مــاهــــــروی
چو خورشید تابان پر از رنگ و بوی
دو ابــرو کمـــان و دو گیــــسو کمــند
به بـــــالا، به کــــردار ســــرو بــلــــند
روانـــش، خــرد بود و تـن، جــان پاک
تو گــفــتی که بهـــــره ندارد ز خـاک
3
·
رستم بیدار می شود.
·
خیره می ماند.
·
این کیست و در این وقت شب چه می
خواهد.
·
پاسخ تهمینه نظیر مفاخرات
پهلوانان در آوردگاه است.
·
او از عشق خود شرم نمی کند.
·
او حتی شرم نمی کند که بگوید
رستم را با احساس یک زن دوست دارد و برای هوای دلش می خواهد.
·
ضمنا آرزو دارد از او پسری
داشته باشد.
4
·
به پرسش و پاسخ رستم و تهمینه
گوش کنید:
بپـــرسـید ز او، گـفت:
«نام تو
چیـــست
چه جــویی شب تیره، کام تو چیست؟»
چـــنین داد پاســـخ که تهمـــــینه ام
تو گــویی که از غـــــم به دو نیمه ام
یکی دخـت شـــاه ســـــــمنگان منم
ز پشــت هــژبـر و پلــــــنگان منم
به گــیتی ز خوبان مرا جفت نیست
چو من زیر چــرخ کبــود، اندکی است
کـــس از پرده بیــــرون ندیدی مرا
نه هـــرگـز کس، آوا شــــنیدی مرا
به کـــردار افســــــانه از هـــر کسی
شـــنیــدم همی داســـتانـت بســـــی
که از شـــیر و دیو و نهنگ و پلنگ
نتــرسی و هســتی چنین تیز چنگ
شــب تیـره ـ تنهــا ـ به توران شـــوی
بگردی بر آن مــــرز و هم نغـنوی
به تنهـــا یکی گـــــــور، بریان کنی
هـوا را به شــمشــیر، گـــریان کنی
هر آن کس که گرز تو بیند به جنگ
بدرد دل شـــیـر و چـــنگ پلـــنگ
برهـــنه، چو تـیــغ تـو بـیــند عقاب
نیــــارد به نخـچــــیر کردن شتاب
نشـــان کمــــنـد تـو دارد هــــــژبر (شیر)
ز بیـــم ســـتـان تو خــون بارد ابر
چـو این داســـتان ها شـــــــنیدم ز تو
بســی لب به دنـدان گـــــزیدم ز تو
بجسـتم همی کـفـت (شانه، کتف) و بـال و برت
بدین شهــر کرد ایــزد آبشـخورت
تو را ام
کـــنون گـر بخــــواهی مرا
نبیــند جــز این مـرغ و مــاهی مرا
یکی آنک، بـر تـو چــنیـن گشـته ام
خـــرد را ز بهــر هــــــوا کشته ام
و دیگـــر که از تـو مگـــر کردگار
نشــــــاند یکی پـــورم انــــدر کنار
مگر چون تو باشد به مردی و زور
سپهــرش دهد بهـــره، کیوان و هور
5
·
رستم امیدوار است که فرزند او و
تهمینه، اگر پسر باشد چون سام نریمان باشد.
به بــالای ســــام نریمــــــان بود
به مـردی و خـوی کریمان بود
فرود آرد از ابــــر، پران عقاب
نتــابد به تنــــــدی بر او آفتاب
6
·
فرزندی که میوه عشقی چنین آتشین
از سوی تهمینه نسبت به رستم است، سهراب است.
·
پهلوانانی چون رستم و سهراب ممکن
نبود از هر ازدواج عادی پدید آیند.
·
(چرا؟
·
شین میم شین)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر