با
بودا
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
نیاز یعقوبشاهی
تحلیلی از شین
میم شین
شاعر
و مهر، همراهی، رنج، آگاهی و مرگ نیز،
روشن
است که به زندگی،
و زندگی انسان بر این سیاره ی خُرد، مربوط است.
·
در اینکه مهر، همراهی، رنج، آگاهی،
مرگ و خیلی چیزهای دیگر به حیات بشری در کره ارض مربوط اند، شکی نیست.
·
مسئله نحوه و نوع انعکاس این پدیده
ها در آئینه ضمیر انسان ها ست:
·
حریفی قصه کوتاهی از صمد بهرنگی
منتشر کرده است:
·
دانه برف می گوید:
الف
«از آفتاب خبري نبود.
گويا ما خودمان جلوی آفتاب را گرفته بوديم.»
گويا ما خودمان جلوی آفتاب را گرفته بوديم.»
·
ایراد منطقی این سخن صمد این است که اگر کسی جلوی چیزی
را بگیرد، خودش آن را می بیند و بهتر از هر کس دیگر هم می بیند.
·
ادعای اینکه از آفتاب خبری نبود، ادعائی غیرمنطقی است.
·
دانه برف، بعدا ادامه می دهد:
ب
«وقتي توي دريا بودم، سنگين بودم.»
·
اگر کسی مقدمات فیزیک در دبیرستان را بداند، می داند که
چیزها در حالات مختلف جامد و مایع و گاز (در این مورد بخار) بلحاظ وزن تغییری نمی
یابند:
·
قطره آب در گذار به دانه برف و یا در گذار به بخار بلحاظ
وزن تغییر نمی یابد.
·
فقط بلحاظ حجم تغییر می یابد:
·
قطره آب در حالت جامد به دلیل ساختار مولکولی خویش، متراکمتر، فشرده تر و کم حجم است.
·
حجم آن در حالت مایع باز هم به دلیل تحول ساختاری، افزایش
می یابد و و در حالت گازی و یا بخاری بمراتب
بزرگتر می گردد.
·
ما این ایرادات منطقی را به حریفی که این قصه را با توپ
و تانک و تفنگ و جفنگ منتشر کرده، یاد آور می شویم.
·
به جای تأمل روی این نکات و پرهیز از تولید و بازتولید و
تکثیر و توزیع خرافه و جفنگ پاسخ می دهد:
·
در ایران دیکتاتوری بوده و به همین دلیل صمد در لفافه
سخن گفته و منظورش از خورشید، اتحاد شوروی بوده است.
·
حالا چه باید کرد؟
·
مردم ما ساده ترین قوانین منطقی و فیزیکی را زیر پا می
نهند و ضمنا احسنت و مرحبا و هورا درو می کنند.
·
بعد هم شکوه از آن دارند که موجوداتی هراس انگیز از
اعماق تاریخ بیرون آمده اند و بر گرده شان نشسته اند.
1
راز ستارگان را مى دانستند
و مِهر را، كه ميوه ی همراهى است
و رنج را، كه ميوه ی مهر است
و مرگ را، كه ميوه آگاهى است.
و مِهر را، كه ميوه ی همراهى است
و رنج را، كه ميوه ی مهر است
و مرگ را، كه ميوه آگاهى است.
·
دعاوی بودا را به نحوی از انحاء کم
و بیش تحلیل کرده ایم.
·
حالا با این اندیشه شاعر روبرو می
شویم که میوه آگاهی، مرگ است:
2
و
مرگ را، كه ميوه آگاهى است.
·
شاعر در سنت بودا، دیالک تیک علت و
معلول را به شکل دیالک تیک آگاهی و مرگ بسط و تعمیم می دهد و بی آنکه خود بداند و
یا بخواهد، طبقه حاکمه را به آب زمزم می شوید:
·
چون جای طبقه حاکمه را آگاهی می
گیرد.
3
·
بدین طریق و ترفند روح الله و سید
علی و ری شهری و رفسنجانی و لاجوردی و موسوی و کروبی و دیگر اراذل و اوباش طبقه
حاکمه، معصوم تر و مطهرتر از چهارده معصوم کذائی می گردند.
4
و مرگ را، كه ميوه آگاهى است.
·
شاعر حتی شیوه امپیریستی شناخت را،
یعنی محک تجربه خواجه شیراز را به خدمت نمی گیرد تا ببرکت آن، واقعیت عینی اندکی
بهتر در آئینه ضمیرش منعکس شود:
·
چون حتی کران مادر زاد سخنرانی
کوسه و میرحسین را در شب سرکوب و کشتار دگراندیشان
در تلویزیون یأجوج و مأجوج شنیده اند.
·
کران کشور «عه» ـ هورا که سهل است،
حتی کران غربی که به زبان شیرین آخوندی آشنا نیستند، پیام میرحسین را دریافتند:
·
این خدمت ما به شما ست.
·
حالا شما هستید که به ما اجر دنیوی
دهید. (نقل به مضمون)
·
کرهای مادر زاد ضمنا شنیدند که
کوسه گفت:
·
کسی از دیار شوراها به داد شما
نخواهد رسید.
·
کافی است که جلوی آنها ساتخوانی
بیندازیم، یعنی با آنها قرار داد اقتصادی مختصری ببندیم تا فراموش تان کنند. نقل به مضمون)
5
و مرگ را، كه ميوه آگاهى است.
·
این «خرافه» اصلا مال خود شاعر
نیست.
·
این خرافه طبقه حاکمه است که از دیرباز
در فرم های مختلف و از منابر مختلف به شعور کرخت و مفلوج توده تزریق شده است:
·
دانائی سرچشمه دردسر است.
·
خریت تنها ره آسودگی است.
6
و مرگ را، كه ميوه آگاهى است.
·
شاعر خواه و ناخواه تحت تأثیر خودپوی
شعرای کلاسیک و مدرن کشور عه هورا ست:
·
قبل از شاعر شعرا و نویسندگان
معروف ملی و بین المللی همین رابطه آگاهی و مرگ و عشق و مرگ را تئوریزه و تبلیغ
کرده اند:
·
صادق هدایت به پیروی از فلاسفه فاشیسم
و مبلغان نیهلیسم، از قبیل کافکا و کامو و غیره، حتی بدان جامه عمل پوشانده است:
·
یعنی از فرط آگاهی خودکشی کرده
است.
7
و
مرگ را، كه ميوه آگاهى است
·
کسب و کار شاملو هم جز این نبوده
است.
·
شاملو فقط فاقد صداقت صادق هدایت
بوده است و خودکشی هایش نیمبند مانده اند.
·
شاملو مبلغ سرسخت و پیگیر مرگ بوده
است.
·
البته مرگ برای دیگران.
·
خودش آخرین قطره های حیات را حتی
هدر نمی دهد.
·
برای شاملو
عشق خواهر مرگ است.
8
مردی چنگ در آسمان افکند
هنگامی که خونش فریاد و دهانش بسته بود.
خنجی خونین بر چهره نا باور آبی.
عاشقان چنین اند.
·
مرگ در همین شعر به معیاری برای
تمیز عاشقان از غافلان ارتقا می یابد.
·
مرگ مورد تجلیل قرار می گیرد تا
حیات تحقیر شود.
9
و شیرآهنکوهمردی از اینگونه عاشق
میدان خونین سرنوشت
به پاشنه آشیل درنوشت
·
این شعر را شاملو احتمالا در ستایش
از مجاهد جوان 18 ساله ای سروده است.
·
هندوانه الکی دادن به زیر بغل جوانان
بی خبر از خرد و تشویق آنان به انتحار داوطلبانه در فرم های مختلف.
10
آنچه شما در باره ی شعور نوشته اید، درست است.
·
خوب منظور از تأیید نظرات میم
چیست؟
·
اگر نظرات میم درست باشند، نظرات
جهان باید مورد تردید قرار گیرند.
·
آنگاه دیگر نمی توان شعر را خیال
محض تلقی کرد و عملا چیزی خیالی و چه بسا ماورای اجتماعی محسوب داشت.
·
اگر نظرات میم درست باشند، آنگاه شعر
تصویری مطمئن از حیات خواهد بود و در شعر حیات خود را منعکس خواهد کرد.
·
در آن صورت می توان در آئینه شعر
حیات بشری را باز شناخت.
11
اما از یاد نبریم که علوم انسانی چندان در
خور آن دقت هایی که مثلاً در ریاضیات
و دانش های مشابه دیگر از قبیل فیزیک یا شیمی و
غیره می بینیم، نیست.
·
شاید منظور شاعر از مفهوم «علوم انسانی»
همان مفهوم «علوم روحی» (گایستس ویسن شافت) باشد که در ممالک غربی مرسوم است و شامل حال فلسفه
و پسیکولوژی و سوسیولوژی و غیره می شود.
·
در قاموس فلسفه مارکسیستی ـ
لنینیستی علوم روی هم رفته سه دسته اند:
·
علوم طبیعی
·
علوم ریاضی ـ طبیعی
·
علوم اجتماعی
·
مراجعه کنید به علوم طبیعی، علوم ریاضی
ـ طبیعی، علوم اجتماعی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
12
·
در قاموس مارکسیسم ـ لنینیسم، همه پدیده
ها و روندهای هستی ـ اعم از پدیده ها و روندهای طبیعی، اجتماعی و فکری ـ قانونمند
هستند و لذا قابل بررسی و شناخت اند.
·
پس از تشکیل مارکسیسم علوم اجتماعی
به درجه علوم طبیعی و ریاضی ارتقا می یابند.
·
مارکسیسم مفاهیم، مقولات، احکام، تئوری ها، قوانین و اسالیب
مطمئنی توسعه می دهد که همه چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی از هر فرم
را منعکس می کنند.
13
نظر من این
است که ماتریالیسم دیالک تیک نیز
چنین برخوردهایی را بر نمی تابد.
·
فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی که فقط
از ماتریالیسم دیالک تیکی تشکیل نیافته است.
·
مفاهیم و مقولات و قوانین ماتریالیسم دیالک تیکی
کل هستی را منعکس می کنند.
·
هستی اجتماعی و ضمنا هنر در همه
فرم های آن را مفاهیم و مقولات و قوانین ماتریالیسم
تاریخی و تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی منعکس می کنند.
·
در ایران فلسفه مارکسیستی ـ
لنینیستی بطرز مخدوش و معیوب و ناقصی معرفی شده است.
·
مارکسیسم ـ لنینیسم کذائی در ایران
فرم چیزهای تجملی (لوکس) را دارد که فقط به درد پوز دادن می خورد و نه به درد
تحلیل دیالک تیکی مسائل.
·
سیسم ـ لنینیسم کذائی در ایران چراغ
راه نیست، گردن بند الماس است که به هیچ دردی نمی خورد.
·
درد هم همین است.
ادامه دارد.
ویرایش:
پاسخحذفمارکسیسم ـ لنینیسم کذائی در ایران چراغ راه نیست، گردن بند الماس است که به هیچ دردی نمی خورد.