اثری از فرج الله میزانی (جوانشیر)
(از قربانیان قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1367)
سرچشمه
راه توده
ویرایش از شین میم شین
فصل نهم
زن و عشق در شاهنامه
بخش سوم
نقش زن در شاهنامه
·
بحث از عشق در شاهنامه ناقص
خواهد بود، اگر اشاره ای به نقش زن در شاهنامه نشود.
·
در این باره دشمنان فردوسی سخن
بسیار گفته اند.
·
فاشیست های وطنی، زمانی که
فردوسی را نژاد پرست و فاشیست و پان ایرانیست معرفی می کردند، این نظریه بهیمی
هیتلر را هم به فردوسی نسبت دادند که گویا زن را فقط برای زاییدن فرزند مناسب می
داند و اصولا معتقد است که
زن و اژدها هر دو در خاک به
2
·
ما چنین مصرعی در شاهنامه نیافته
ایم.
·
برعکس!
·
فردوسی در برابر خشم شاه یمن که
داشتن دختر را موجب فلاکت دانسته و خود را نفرین می کند، بر آن است که فرزند چه دختر
باشد چه پسر تفاوتی ندارد.
·
مهم این است که خوب باشد:
چو فرزند را باشد آیین و فر
گرامی به دل بر، چه ماده چه نر
3
·
فردوسی زن را با عالی ترین صفات
ستوده و سروده است.
4
·
او نسبت به همسر خود که در دوره
طولانی نبرد در راه تدوین شاهنامه یار و یاورش بوده، بارها ابراز عشق کرده و هر
بار فرصت یافته، ستوده است.
5
·
زنان نامدار شاهنامه چون فرانک،
رودابه، سیندخت، گرد آفرید، جریره، تهمینه و دیگران هر یک نمونه برجسته ای از
زیبایی، خردمندی و دلاوری و عفت اند.
6
·
آنها همه جا یارو یاور همسران
خویش بوده و هر جا که ضرورت داشته، به تنهایی در میدان نبرد بود اند.
الف
·
فرانک، پس از مرگ شوی، مردانه
در میدان نبرد بر ضد ضحاک پای می افشارد و
تا پایان پیش می رود.
ب
·
هنگامی که گردان ایرانی از
مقابله با سهراب می ترسند، گرد آفرید پیش می تازد.
ت
·
جریره پس از فرود سیاوش همه دژ
را به آتش می کشد، همه اسبان تازی را می کشد و سرانجام خودکشی می کند تا بدست دشمن
نیفتد.
پ
·
کتایون خردمند و مهربان تا
پایان در کنار پسر خود اسفندیار می ماند و با گشتاسب به خاطر خود کامگی و پستی اش
مقابله می کند.
ث
·
سیندخت ـ مادر رودابه و زن
مهراب ـ در خردمندی و تدبیر بی همتا ست.
·
او همه کاره دربار است.
·
او ست که با سام طرف می شود، با
او به مذاکره می نشیند و همه امور را به درستی فیصله می دهد.
·
به چند بیت زیر توجه کنید:
·
·
مهراب بشدت نگران و خشمگین است.
·
می ترسد که سام و منوچهر به
خاطر عشق رودابه و زال به کابل هجوم آورند.
·
هر چه خشم دارد، بر سر زنش
سیندخت می ریزد:
بر آشفت و سـیندخت را پیش خواند
همه خشـــم رودابـــه بر وی بـــراند
بدو گفت کاکنون جز این رأی نیست
که با شــــاه گـــیتی مـرا پای نیست
کــه آرمـت بــا دخــت نـاپــاک تــن
کشــــــم زارتان بر ســـر انجــمــن
1
·
سیندخت زنی مدیر و مدبر و فداکار
است.
·
او خشم شوهر را درک می کند و
درد او را درد خود می داند.
·
فردوسی احساس زن را نسبت به
شوهر با بیت زیبا و کم نظیر زیر بیان می کند.
·
سنیدخت به شوهرش می گوید:
گــزند تو پیـدا گزند من است
دل دردمند تو بند من است
2
·
سیندخت با این احساس نسبت به
شوهر، از مهراب می خواهد که نگران نباشد و کار را به دست او بسپارد.
بدو گفت سیندخت، کای سرفراز
بود که ات بخـــونــم نیــــاید نیـاز
مرا رفت باید به نزدیک ســام
زبان سرگشایم چو تیغ از نیام
3
·
مهراب می پذیرد و اختیار کار به
دست سیندخت می دهد.
·
سیندخت بر اسب سوار می شود و
پیش سام می رود.
چو شـــد ساخته کار خود، بر نشست
چو گردی به مردی میان را ببست
...
بیــــامد گــــرازان بـه درگاه ســــام
نــه آواز داد و نــه بـر گـفـت نــام
به کارآگــــهــــان گــفـت تا ناگهــان
بگویــنـــد بــا ســـــرفراز جـهــان
کـه آمـــد فرســـــــــتـــاده ی کابـلــی
بــه نـــزد ســــپهــبــد یـــل زابـلی
بــیـــامد بــر ســـام، یـل پـــرده دار
به گــفــت و بفـــرمــود تا داد بـار
فرود آمد از اسب، سیندخت و رفت
به پیـــش ســـپهــبد خــرامید تفـت
زمین را ببوســــید و کرد آفـــرین
ابــر شـــاه و بر پهــلــوان زمیــن
4
·
سام این فرستاده را – با آنکه
زن است - با کمی تأمل می پذیرد.
·
سیندخت با سام به مذاکره می
نشیند.
·
سیندخت نظر سام را به ضرورت حفظ
صلح جلب می کند.
·
سام هنوز نمی داند که این زن
کیست و آنگاه که پی به حقیقت امر می برد به او محبت فراوان می کند.
5
سیندخت
زمین را ببـوسید و بر پای خاست
به گفت آنچه اندر نهان بود، راست
که من خـویـش ضحاکم، ای پهلوان
زن گـــرد مهــــراب روشن روان
همـــان مـام رودابــه ی مــــــاهروی
که دســتان همی جان فشاند بر اوی
...
سخـــن ها چو بشـــنید از او پهـــلوان
زنی دیـد با رأی و روشـــن روان
به رخ چون بهــار و به بالا چو ســـرو
میانـــش چو غـرو و به رفــتن تذرو
(غرو یعنی نی قلم.
تذرو به قرقاول اطلاق می شود.)
چنـــین داد پاســـــخ که پیــمان من
درست است اگر بگســـلد جان من
تو با کابــل و هـــر که پیوند تو ست
بمــانیـد شــــاداندل و تـندرست
...
شــما گــرچه از گـوهـر دیــــگرید
همــان تاج و اورنگ را درخورید
چنین است گیتی وز این ننگ نیست
ابـا کـــردگار جهــان جـنگ نیست
6
·
فردای آن روز که سیندخت پیش سام
می رود، از او به شرح زیر استقبال می کنند:
گرانمایه ســـیندخت بنهــــاد روی
بـه درگاه ســــالار دیهــیـــم جـــوی
روا رو بــر آمــد ز درگـاه ســـــام
مه بـانــوان خــوانـدنــدش به نــــام
بیــامد بر ســـام و بـــردش نـمــاز
ســـخـن گـفـت با او زمــانی دراز
...
ورا ســـــام یل گفت:
«بر گرد و رو
بگــو، آنچــه دیـدی به مهــراب گو»
...
به سیندخت بخشید و دستش به دست
گــرفت و یکی نیــز پیمــان ببست
پــذیــرفــت مـر دخـت او را به زال
که باشـــند هر دو به شــــادی همـال
(همال
یعنی قرین)
7
·
رابطه پهلوانان با زنان از این قرار
است.
·
آنها زن را صاحب شخصیت می
شناسند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر