با
بودا
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
نیاز یعقوبشاهی
تحلیلی از شین
میم شین
پس
مرد دانا، چون چنين است،
همچون كرگدن، تنها سفر كن!
نه!
چون كرگدن نبودند آنان.
همچون كرگدن، تنها سفر كن!
نه!
چون كرگدن نبودند آنان.
·
این شعر نیاز را می توان شعر
ابستره، یعنی شعر انتزاعی تلقی کرد.
·
بنظر ما به همان سان که نقاشی، تندیس
و یا معماری ابستره و یا انتزاعی وجود دارد، که ما البته از هیچکدام شان کمترین
اطلاعی نداریم، به همان سان هم باید شعر ابستره و یا انتزاعی وجود داشته باشد.
1
·
ما البته هنر انتزاعی را بر اساس مفهوم
فلسفی تجرید از هنر کنکرت و یا مشخص
متمایز می سازیم:
·
تجرید یعنی به حاشیه راندن وجوه
خاص چیزهای مختلف و عمده کردن وجه مشترک آنها.
·
مراجعه کنید به تجرید (انتزاع) در تارنمای دایرة المعارف
روشنگری
2
هوشنگ
ناظمی (امیر نیک آیین)
(1310
ـ 1367)
تاریخ
اعدام : ۲۹ تیر (شهریور) ۱۳۶۷
زندان اوین
·
به قول امیر نیک آیین، انتزاع و یا
تجرید یعنی کنار نهادن صفات و خصال و خصایص خدیجه و محمد و زهرا و علی و زینب و
حسن و حسین و عمده کردن آدمیت (آدم وارگی) آنها و تشکیل مفهوم انتزاعی و عام «آدم»
3
·
هنر انتزاعی و یا ابستره هم همین
کار را باید با اوبژکت های خویش بکند.
·
البته در هنر ابستره هم هنرمند هر
قشر اجتماعی و هر طبقه اجتماعی مهر طبقاتی خود را بر اثر هنری خویش می کوبد.
·
از این رو، تجرید هنری هر کدام از
آنها، حاوی محتوا و فرم خاص خویش است.
4
·
شعر خواجه شیراز عمدتا انتزاعی
است.
·
اوبژکت های خواجه از ساقی و ساغر و
می و مطرب و عاشق و معشوق و غیره همه از دم انتزاعی اند.
·
به همین دلیل می توان با دیوان
خواجه فال گرفت.
5
·
اگر پایگاه طبقاتی سایه آشکار نشده
بود، با «سیاه مشق» هم می شد، فال گرفت.
·
شاید عوام الناس شمال الشهور با
«سیاه مشق» سایه هم فال بگیرند.
·
دلیل محبوبیت خارق العاده خواجه و سایه
هم همین انتزاعیت اوبژکت های پوئه تیکی آنها ست.
·
سؤال ولی این است که چرا در قلب
قرون وسطی فئودالی شعر انتزاعی سروده می شود و رفته رفته رواج و توسعه می یابد؟
·
اگر کسی ایده ای در این زمینه
داشت، بهتر است برای خود نگه ندارد.
6
پس
مرد دانا، چون چنين است،
همچون كرگدن، تنها سفر كن!
نه!
چون كرگدن نبودند آنان.
همچون كرگدن، تنها سفر كن!
نه!
چون كرگدن نبودند آنان.
·
کرگدن در این شعر هم اوبژکتی
انتزاعی است که حتما شامل حال کرگدن هم می شود.
·
کرگدن تجریدی از کلیه موجوداتی است
که شیوه زیست کلکتیو ندارند.
·
بیولوژی می تواند صدها کرگدن مشخص
و کنکرت را برشمارد.
·
شاید روباه هم یکی از آنها باشد.
·
گرگ و شیر و فیل و میمون ولی بیشک
جزو اها نیستند.
7
پس
مرد دانا، چون چنين است،
همچون كرگدن، تنها سفر كن!
نه!
چون كرگدن نبودند آنان.
همچون كرگدن، تنها سفر كن!
نه!
چون كرگدن نبودند آنان.
·
شاعر سوبژکت های مورد نظر خود را
از کرگدن متمایز می سازد:
·
سوبژکت های شعر شاعر هم انتزاعی
اند و هویت مشخص ندارند.
·
به همین دلیل هر خواننده ای بسته
به نیاز خود به آنها جامه کنکرت و مشخص خواهد پوشاند و خیالات خود را تحلیل و
تفسیر شعر تصور خواهد کرد.
·
سوبژکت های مورد نظر شاعر با کرگدن
ـ قبل از همه ـ این تفاوت و تضاد را دارند که تنها سفر نکرده اند.
·
یعنی از فرمان اخلاقی بودا سرپیچی
کرده اند و به سزای نافرمانی خود رسیده اند.
8
پس
مرد دانا، چون چنين است،
همچون كرگدن، تنها سفر كن!
نه!
چون كرگدن نبودند آنان.
همچون كرگدن، تنها سفر كن!
نه!
چون كرگدن نبودند آنان.
·
شاعر (صاحب سخن) اما بسان مستمع،
در مفهوم انتزاعی کرگدن، چیزهای دیگری را هم تجرید کرده است.
·
چیزهای بغایت منفی دیگری را.
·
چون کرگدن در این شعر در هر صورت
تحقیر می شود.
9
·
شاعر در مطلب دیگری هم که از پیرون
ـ حکیم یونان قدیم ـ و احسان طبری ـ حکیم ایران جدید ـ منتشر کرده بود، خوک مورد
تحقیر قرار گرفته بود.
·
خوک هم مفهومی انتزاعی بود.
·
به همین دلیل همه «دوستان» فیس
آبادی شاعر نخست بر خوک پیرون تف می انداختند و بعد تنفر خود را از خوک فلک زده
جامه کلام می پوشاندند.
·
آن سان که رهگذر غافل تصور می کرد
که همه از دم انقلابی حرفه ای اند و سودایی جز تغییر مناسبات کهنه بر سر ندارند.
10
·
احمد شاملو هم قصه منظومی برای
کودکان سرهم بندی کرده که گرگ و یا روباه (اگر حافظه خطا نکند) مورد ضرب و شتم بی رحمانه قرار می گیرد و لت و پار می شود.
11
·
احمد شاملو در شعر دیگری هم که
برای کودکان سروده و مورد استقبال گرم بزرگسالان کودک واره قرار گرفته، بر پشت کرگدنی
تحت عنوان «عمو زنجیر باف» پالان می نهد، وارد میدان می کند و مورد تمسخر و تحقیر
و توهین قرار می دهد.
12
·
مرغ ماهیخوار صمد بهرنگی نیز
اوبژکتی انتزاعی است که هر خواننده ای می تواند آن را با مثلا معلم و مدیر و پدر
سختگیر، پاسبان سر کوچه، سرگروهبان ارتش، ساواکی شکنجه گر و غیره پر کند.
·
از این مثال ها می توان فهمید که
ایرانیان در تولید آثار «هنری» انتزاعی گوی سبقت را از همه ملل جهان برده اند.
13
راز ستارگان را مى دانستند
و مِهر را، كه ميوه ی همراهى است
و رنج را، كه ميوه ی مهر است
و مرگ را، كه ميوه آگاهى است.
و مِهر را، كه ميوه ی همراهى است
و رنج را، كه ميوه ی مهر است
و مرگ را، كه ميوه آگاهى است.
·
تفاوت دیگر سوبژکت های مورد نظر
شاعر با کرگدن، دانش آنها ست:
الف
راز ستارگان را مى دانستند
·
میم پرسیده بود که منظور از مفهوم
«راز ستارگان» چیست و پاسخ هائی از طرف جهان و شاعر دریافت کرده بود.
·
پاسخ جهان را مورد تأمل قرار داده
ایم.
·
اکنون نظری بر پاسخ شاعر می
اندازیم:
شاعر
راز ستارگان، در این جا نماد راز هستی و
هستن،
یا به طور کلی«وجود»
است.
و مهر، همراهی، رنج، آگاهی و مرگ نیز،
روشن
است که به زندگی،
و زندگی انسان بر این سیاره ی خُرد، مربوط است.
آنچه
شما در باره ی شعور
نوشته اید، درست است.
اما از یاد نبریم که علوم انسانی ـ
که شعر و کلاً ادبیات نیز، بخش کوچکی از آن
به شمار می رود ـ چندان در خور آن دقت هایی که مثلاً در ریاضیات و دانش های مشابه دیگر از قبیل فیزیک یا شیمی و
غیره می بینیم، نیست.
و نمی توان
تمامی این گونه مقولات را، از این سان، مورد بررسی قرار داد.
نظر
من این
است که ماتریالیسم دیالک تیک نیز
چنین برخوردهایی را بر نمی تابد.
·
این پاسخ شاعر به پرسش میم را بهتر
است که نخست تجزیه و بعد تحلیل کنیم:
1
راز ستارگان، در این جا نماد راز هستی و
هستن،
یا به طور کلی«وجود»
است.
·
نماد در فرهنگ واژگان فارسی به
معنی نمود و یا نماینده آمده است.
·
نمود مقوله ای فلسفی است که شیخ
شیراز به صدها فرم آن را بسط و تعمیم داده است و دیالک تیک نمود و بود را صدها سال
قبل از هگل و شاگردانش ـ مارکس و انگلس ـ و لنین فرمولبندی کرده است:
·
امیر نیک آیین دیالک تیک نمود و
بود سعدی را به شکل دیالک تیک پدیده و ماهیت تبیین داشته است.
·
مارکس در شاهکار ماندگار خویش تحت
عنوان «کاپیتال»، این دیالک تیک را برای توضیح دقیقتر مسائل، ناکافی یافته است و
از ترکیب آن با دیالک تیک دیر آشنای دیگری دیالک تیک مرکبی فرمولبندی کرده است:
·
دیالک تیک فرم نمودین و محتوای
ماهوی را.
2
·
مارکس در این دیالک تیک فرم نمودین
و محتوای ماهوی، دیالک تیک فرم و محتوا را با دیالک تیک نمود و بود (ماهیت) ترکیب
کرده است.
·
دیالک تیک فرم و محتوا را هم شیخ
شیراز در صدها فرم بسط و تعمیم داده است:
·
دیالک تیک صورت و سیرت
·
دیالک تیک پوسته و هسته
·
دیالک تیک پوست و مغز
·
دیالک تیک روی و خوی
·
و الی آخر.
2
راز ستارگان، در این جا نماد راز هستی و
هستن،
یا به طور کلی«وجود»
است.
·
نماد و نمود و یا پدیده به چه معنی
است؟
·
در مقوله فلسفی پدیده (نمود) مجموعه خواص خارجی چیزها، روندها و غیره تجرید
می یابند که بکمک حواس، مشاهده و تجربه بیواسطه برای ما قابل دسترسی اند.
·
مفهوم پدیده ضد دیالک تیکی مفهوم ماهیت را تشکیل
می دهد.
·
پدیده برخلاف ماهیت حاوی
خصلت منفرد، تصادفی و متغیر
است.
·
پدیده هم بیانگر خواص اصلی و ماهوی است و هم بیانگر خواص
فرعی و غیرماهوی.
·
تجربه بیواسطه، ما را فقط به شناخت پدیده
قادر می سازد و نه بیشتر.
·
از این رو، اکتفا به پدیده
ـ بلحاظ نظری ـ به معنی روی آوردن به تجربه گرائی (امپیریسم) است که سبب افتادن به دام ایدئالیسم ذهنی و اگنوستیسیسم (ندانمگرائی) می گردد.
·
مراجعه کنید به دیالک تیک پدیده و ماهیت، دیالک تیک فرم
و محتوا، دیالک تیک فرم نمودین و محتوای ماهوی، امپیریسم، اگنوستیسیسم، ایدئالیسم
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
3
راز ستارگان، در این جا نماد راز هستی و
هستن،
یا به طور کلی«وجود» است.
·
شاعر مفهوم «راز ستارگان» را نماد
راز هستی تصور می کند.
·
شاعر البته با مفاهیم فلسفی نمی اندیشد.
·
منظور شاعر از نماد شاید چیزی در
حد سمبل، نشانه، استعاره و غیره باشد:
·
بزعم شاعر در راز ستارگان، راز
هستی تجلی و تبیین می یابد.
·
وقتی جهان از سیطره خیال در شعر
سخن می گوید، منظورش شاید همین باشد:
·
شاعر به قوه خیال، ستارگان را راز
آمیز تصور می کند.
·
منظور شاعر از راز ستارگان، راز
هستی است.
4
راز ستارگان، در این جا نماد راز هستی و
هستن،
یا به طور کلی«وجود» است.
·
راز از مفاهیم قرون وسطی فئودالی است.
·
راز محبوب ترین مقوله خواجه شیراز
است.
·
تئوری شناخت خواجه بر این مقوله
بنا شده است:
·
خواجه هستی را کلاف اسرار آمیزی
تصور می کند که غیر قابل شناخت است.
·
سعدی انسان را لایق و قادر به
شناخت نمود و پدیده می داند.
·
خواجه اما نه نمود و پدیده را قابل
شناخت می داند و نه بود و ماهیت را.
·
سعدی ندانمگرای نیم بند و ناپیگیری
است.
·
خواجه اما ندانمگرای قاطع و پیگیری
است.
·
به همین دلیل فلاسفه خردستیز امپریالیستی
از قبیل نیچه و غیره علاقه خاصی به خواجه مبذول می دارند.
5
·
در تئوری شناخت خواجه جو حاکم در
خیمه های خوانین و دربارهای فئودالی انعکاس می یابد:
·
به اسرار جامعه فقط خان خانان و
سلطان وقوف دارد.
·
چون چشم و گوش خان و یا سلطان کسب
و کاری جز جمع آوری اطلاعات و رساندن مستمر به او ندارند.
·
اعضای دیگر دربار و جامعه هر کدام
رازی در صندوق سینه دارند و چه بسا با خود به گور می برند و یا زیر شکنجه مأمورین
خان و یا سلطان استفراغ می کنند و یا زبان شان بریده می شود که نتوانند با کسی در
میان نهند.
6
·
راز در هر صورت از تئوری شناخت
مبتنی بر تردید و اگنوستیک (عجز مطلق از دانستن) حکایت دارد.
·
سوبژکت های شاعر اما راز ستارگان
را، یعنی راز هستی و یا وجود را می دانستند.
·
خوش به حال دانایان.
·
اگر سوبژکت های این شعر شاعر
انتزاعی نبودند، هر خواننده چشم غره ای به شاعر می رفت و برای ادعایش دلیل می
طلبید.
·
ولی چون آنها انتزاعی اند، کسی
حرفی نمی زند و یا در بهترین حالت، بسان جهان، راجع به آنها خیالبافی می کند و
از مفاهیم بمراتب انتزاعی تر از قبیل
«آزادی» و «زیبائی» سوء استفاده می کند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر